به اين مغازه كه میرسم
كند میشود ريتم قدمها
خيالم از ويترين رد میشود
و دست نازی را میگيرد
كه كودكی را رقم زد
از كنار ديوار خشتی كه رد میشدم
قدم به آفتاب نمیرسيد
تا سفيدم كند سايه
مرا سفيدتر میخواست
و از پدر كه تشر میزد
كه برنگردم به خورشيد
كه عمود ما را نمود
میترسم
مادر كه آب پشت روزم میريزد
به فكر كجا نقشه میدهد
سايه پنهانی
ردِ مرا میزند
حتا دختری
كه پاي فرارم را امضا میكند
تا به سمتهای ديگری برسم
به فكر دختری بودم
كه قدم به او نمیرسد
شاعر: ایوب احراری
علی عبدالرضایی:
تو در حال حرفهای شدن هستی (چیزی که در این شعر کاملن مشهود است) اما چیزی که من از شعر تو یافتم این است که صورت و زبان شعرت عوض شده ولی جهانِ درون شعر تو تغييري نكرده و اتفاقی در آن نیفتاده است. با چندین سطر زيبا، شعر را زیبا کردهای و این میتواند مخاطب را گول بزند اما مخاطب حرفهای دنبال این است که دریافت اساسی چیست.
«به این مغازه که میرسم
کند میشود ریتم قدمها
خیالم از ویترین رد میشود»
سطر «خیالم از ویترین رد میشود» تا حدی زیباست. همچنین میتوانی «میشود» را در سطر سوم حذف کنی و بنویسی: «خیالم از ویترین رد»
در ادامه به ورژن اول شعر مراجعه میکنیم.
«و دست نازی را میگیرد
که کودکی را قدم زد»
این نوع بیانها در شعر حرفهاي نيست و بهتر است کمکم شعرت را از این مسائل دور کنی. البته این شعر نسبت به شعرهای قبلی تو عینیتر شده و پیشرفت نسبتن زیادی داشتهای که براي ادامهدار بودنِ اين پيشرفت، بیانات باید به موتیف منجر شود.
در ادامه:
«از کنار دیوار خشتی که رد میشدم
قدم به آفتاب نمیرسید»
ادر اين قسمت گفتهای كه از کنار دیوار رد شدهای اما بهتر است بگویی: «دیوار از کنارم رد میشد»، زیرا بيان اين قسمت از شعرت، بسیار ساده و معمولیست و خواننده از جملهی جایگزین، همان مفهوم را برداشت میکند، «قدم به آفتاب نمیرسید» باز هم یک بیان کلاسیک است.
«تا سفیدم کند سایه
مرا سفیدتر میخواست»
کلمهی «سایه» دو معنا را به ذهن متبادر میکند: یکی دختری به اسم سایه و دیگری سایهی اجسام که بعد از این سطر، بهتر است سطر بعدی به صورت «بیشترم میخواست» یا «برفترم میخواست» بیاید، چون این سطر نوعی بازگشت به ابتدای جمله است و همانجا تمام میشود، در حالی که تو باید لحن تکجملهای را همچنان ادامه بدهی.
«و از پدر تشر که میزد که برنگردم به خورشید
که عمود ما را نمود
میترسم»
دو سطر میانی این اپیزود، لحن را دورتر میکند، به همین دلیل دو سطر حذف میشود و اینگونه ادیت را اجرا میکنیم:
«و از پدر که تشر میزد
هنوز میترسم
مادر که آب پشت روزم میریزد
به فکر کجا نقشه میدهد
سایه پنهانی
رد مرا میزند
حتا دختری
که پای فرارم را امضا میکند
تا به سمتهای دیگری برسم»
تو باید به شیوهی خاصی، این سطرها را به هم ربط داده و آنها را روانتر کنی. در ادیت، شعر تو بهتر شده است، اما باید به نکاتی توجه کنی. تمی که اینجا اتفاق افتاده، یک تم کوچک است که البته به هیچوجه ضعف محسوب نمیشود (اینکه سایه را به دختر و آفتاب ربط میدهی) اما بهتر است از بیانهای نئوکلاسیک و مسائلی که ذکر شد، دوری کرده و به سمت طبیعیتر شدن شعرت بروی. این شعرت بدون ایده نوشته شده و پشت تصویر تو، ایده و پلان خاصی پنهان نشده است؛ تو باید از خود بپرسی که خواهان انجام چه کاری هستی؟ و براساس این پرسش، زبان را به کار ببری و در آن پیشروی کنی؛ درواقع تو یاد گرفتهای که با زبان تصویر بسازی اما ایدهی تکنیکال نداری.