از گلدانهای خانه
گلی نمیآید
چون شعبدهباز شبهای گریهدار
هیچ خلوتی نبودی
چاپ ششم
نشریهی ممنوعهای
که قرمز میکشد
قرارهای سبز را
و خشم باتوم
مینویسد
این سطر فاحشه را
لبخند من
جریان کبودیست
که خم شده روی لبت
این عاشقانه دیگر جواب نمیدهد
سر از سطر بعدی میکشم
شاعر: مریم زمانی
علی عبدالرضایی:
گاهی اوقات پیش میآید که شاعری خوب، شعری ضعیف بنویسد اما معمولن در کارِ همان شاعر، ضعفِ تکنیکال از نظر فضا و مونتاژ مشهود نیست.
با اینکه از اجرای شعرت راضی نیستم اما بررسیاش میکنم:
«از گلدانهای خانه
گلی نمیآید»
در این قسمت، فعل در ته سطر آمده و بیان، شاعرانه نیست، در صورتی که خیلی راحت با جابهجایی صامتها، مصوتها، کلام ، دست بردن در سیستم همنشینی و جانشینی (مثلن «خانگی» جای «خانه» یا «گلدان» جای «گلدانها») میتوانستی فرمی حسی به آن بدهی.
«گلی نمیآید از گلدان خانگی»
معنا تغییر نکرده است اما به دلیل استفاده از «از» ریتم و بیان بهتر شده؛ «یدز گلدان» (مفاعیلن)
این لحنها تکنیکیست که اگر آنها را در خودت دروني كني متوجه میشوی چگونه بايد از نثر و حالت ترجمه به ریتم شاعرانه برسی. متاسفانه بسیاری از شاعران ایرانی در این دام افتادهاند، چرا كه شعرهاي ترجمهی شاعرانی مانند ناظم حکمت و شیمبورسکا را میخوانند. این شاعرانِ خارجی در زبان اصلیِ خودشان بسیار حرفهای در زمینهی اجرا و بازی زبانی عمل کردهاند اما تکنیکهای شعرشان هنگام ترجمه از بین میرود. (از اشعار ترجمه فقط به جهان این شاعران میرسید). در نتیجه، اینکه بعضیها به زبان ساده معتقدند باید یادآور شد که در فن شعر و شاعری، زبان نثر وجود ندارد! شما میتوانید بدون تقطیع و حالتی منثور فضای شاعرانهای را توضیح دهید (شعر منثور) ولی زمانی که در شعرتان تقطیع وجود داشته باشد سمتِ هارمونی میروید که باید از آن تبعیت کنید (شعر سپید). خانم زمانی، به شما پیشنهاد میکنم که مؤخرههای مجله «فایل شعر ۵» در بخش نظریات ادبیاتی ـ عملیاتی را حتمن بخوانید. بخش نظریات ادبیاتی ـ عملیاتی در هر ۵ شماره مجله ما، کلاس درسیست برای همه شاعران معاصر ایرانی، حتا پیشنهاد میکنم که شاعران معاصر از جمله تمام شاعران دهه هفتاد «فایل شعر» را بخوانند،. این مجلهها دستگاه شعر فارسی بوده و جهتدهندهی آن است و با هستی بخشیدن به شعر فارسی، آن را از این انحطاط و بلاهتنویسی نجات میدهد.
درواقع شعر دو سو دارد:
درون و بیرون؛ که شعر فارسی بیرون ندارد و هر آنچه که دارد تقلید است.
بررسی شعر را ادامه میدهم:
«چون شعبده باز شبهای گریهدار»
در این سطر تتابع اضافاتی وجود دارد که تو قبلن از این مرحله آموزشی عبور کرده بودی! البته «شبهای گریهدار» تا حدودی حسی و زیباست و ما در شعر حفظش خواهیم کرد. متاسفانه در ادامه شعرت تنها چیزی که وجود دارد پراکندهگی و چند سطر خوب است!
مثلن سطر زیبای «لبخند من/ جریان کبودیست» را خیلی راحت با کمی جابهجایی میتوانستی تبدیل کنی به «جریان کبودیست لبخندم» در این دست بردنها به شعرت نما میدهی.
و یا در ادامه، سطر تصنعیِ «خشم باتوم» یعنی چه؟
تو میتوانی به باتوم شخصیت بدهی اما این امر در تصویرپردازی (و یا در استعاره و…) باید اتفاق بیفتد.
در کالج گفته شده است که چرا نباید بگویی «خشم باتوم» اما شعر معاصر فارسی این را هنوز نمیداند.
شعر معاصر فارسی چه غزل و چه شعر سپید یعنی ارتجاع! منظور من این است که با تمرکزی ساده میتوانی در پنج دقیقه این شعر را بهتر کنی. در ضمن این شعر تو گسسته است، در صورتی که قبلن شعرهای نسبتن بهتری داشتی.
مثلن:
«تو هیچ خلوتی نبودی
و چاپ ششم
مجلهای ممنوع
که قرمز کشید
قرار سبزم را»
اینها یعنی چه؟
اکنون کالج شعر با اینکه چند منتقد گردنکلفت دارد، ولی نمیتوانند نشانهها را در این شعر بههم ربط دهند و تأویل کنند چرا كه اين سطرها گسسته و پراکندهست. حداقل ادیتی که میتوانی خودت انجام دهی ایجاد ارتباط خوانشی در شعر است. اگر یادت باشد گفته بودیم که خوانش شعر سپید، سرعت یک جمله را دارد! یعنی شاعران معاصر برای اینکه شعرشان را تازه کنند مجبورند که مجلهی «فایل شعر» را بخوانند. اجرای شعر را باید فراگرفت، شعر فارسی تکنیک میخواهد! مسئلهي بسيار مضحكيست كه شاعری تقطیع و هجاچینی را بلد نباشد و شعر بنویسد؛ یعنی تو وقتی شعر آزاد مینویسی بايد بر گونههاي شعر يِ خاص اشراف داشته باشي، چون شعر آزاد محل فرمسازیست یا به عبارتی در هر شعر آزاد یک فرم تازه اتفاق میافتد! تو باید خلاقیتی داشته باشی که بنایی را با تازهترین مدل ارائه ميدهد، پس همه بناهای قبلی را باید از دروني كرده باشي (وزن عروضی، هجایی، ترانه، تکیهای، هارمونی نثر و…) تا قدرتمند شوي و اگر به این قدرت نرسی نمیتوانی اجرایي تازه داشته باشی. اکنون با توجه به این توضیحات، شعرت را ادیت ميكنم اما پیشنهادات من غایی نیست؛ درواقع با ادیتم نشان خواهم داد که بدونِ دست بردن در شعرت ساختار خوانشی را به آن میدهم؛ طوری که وقتی لبت سر واژهی اول رفت ناگهان به آخر شعر برسی. البته همانطور که گفتم این مشکلات فقط مشکلات تو نیست بلکه اکثر شاعران فارسی امروز درک استتیکی از اجرا و فرمِ شعر را ندارند.