چگونه می‌توان شعری زبانی نوشت که تصنعی نباشد؟_علی عبدالرضایی

آب که در تنت آبتنی کرد
با خود برد باد موهایت
و پستان‌هایت، آفتاب، داغِ داغ خورد
روبروی نگاهت برقی زد
که همراه زیتون در قاب ریخته شدی
چشم بسته در من اتفاق افتادی
آن روبرو
خرگوشی سپید پوستت را پوشیده بود
فنجان برنداشته قهوه‌ای روی موهایت ریخت
که ببری در سینه‌ام جا خوش کرد
از نوشتن مانده
هرچه نوشتم آن بالا پاک
مردی گنده جایش را داد به گرفت
بک می‌زنم
انگشتانم هی بالا و پایین می‌رود
انتظار مرا می‌کِشد می‌کُشد
آقای محترم
خانم محترم
ربطی به شما نیست
این روزها
سرش ترافیک خیابان‌های تهران است
دیر می‌رسد به من

 

شاعر: رسول آماده‌پور

 

 

علی عبدالرضایی:
برای این‌که بتوانی شعری زبانی بنویسی باید طوری از کنار زبان رد بشوی که ردی باقی نگذاری و اگر ردی باقی بگذاری چیزی نیست جز همان رد تصنع! درواقع سوالی که این‌جا مطرح می‌شود این‌ست که چگونه می‌توان شعری زبانی نوشت که تصنعی نباشد؟
در شعرِ تو سطرهایی وجود دارد که تصنعی هستند؛ یعنی توی ذوق خواننده می‌زنند.
شعر این‌طور شروع می‌شود:
“آب که در تنت آبتنی کرد / با خود برد باد موهایت / و پستان‌هایت، آفتاب، داغ داغ خورد / روبروی نگاهت برقی زد / که همراه زیتون در قاب ریخته شدی / چشم بسته در من اتفاق افتادی / آن روبرو / خرگوشی سپید پوستت را پوشیده بود”
اگر من بخواهم این قسمت را اجرا کنم سعی می‌کنم به آن ریتم بدهم و کلماتش را طبیعی‌تر روی صفحه بنشانم.
سطرِ “آب که در تنت آب‌تنی کرد” نیازی به فعل ندارد و خیلی راحت می‌توانی فعل را حذف کرده آن را زیباتر اجرا کنی.
“با خود برد باد موهایت” در این سطر هم “با خود” حشو بوده باید حذف شود، چون زمانی که می‌گویی باد می‌برد یعنی باد آن را با خودش می‌برد و نیازی به تکرار با خود نیست.
تو که می‌خواستی به باد و آفتاب تشخیص بدهی می‌توانستی خیلی ملموس‌تر و زیباتر اجرایش کنی:
“بعد آبتنی روی تنت / موهات را باد برد / آفتاب پستان‌هات را داغ داغ خورد / و پوستت خرگوشی سپید پوشید”
دقت کن که در این قسمت، حشوها را حذف کردم و به خورشید، تشخیص دادم.
از طرفی، زمانی که در شعر توصیف می‌کنی باید آن توصیف را طوری اجرا کنی که بدل به سینمای متنی شود؛ یعنی تخیل مخاطبت را تحریک کند، در صورتی‌که تو با آوردن توضیحات و سطرهای کاملن سابجکتیو یا ذهنی، روند تخیل خواننده را از او می‌گیری.
بسیار مهم است که در شعر از لحاظ استتیکی، آلترناتیو رفتار نکنی؛ یعنی طوری نباشد که دو سطرت، وجه عینی داشته باشد و سطرِ بعدی ذهنی باشد و تخیلِ خواننده منحرف شود. به عبارتی دیگر تو باید در ذهن خواننده‌‌ات، فضا و خانه‌ای بسازی، طوری که پی‌‌ریزی این خانه با عینیت همراه باشد، پس زمانی که سطرها عینی و ابژکتیو هستند نمی‌توانی یک سطر ذهنی بیاوری.
با این توضیحات می‌خواهم بگویم بهتر بود سطرهای “چشم بسته در اتفاق افتادی آن روبرو” را حذف می-کردی و ادامه شعر را به سطرِ “خورشیدی سپید پوستت را پوشیده بود” وصل می‌کردی.
 اگر دقت کنی جوری این سطر شعرت را عوض کردم تا طوری برداشت شود که انگار پوستت خرگوش سفید پوشیده است.
در سطرهای “فنجان برنداشته قهوه‌ای روی موهایت ریخت / که ببری در سینه‌‌ام جا خوش کرد / از نوشتن مانده / هرچه نوشتم آن بالا پاک”، بیان، تلاشی گزاف می‌کند، در صورتی که می‌توانی خیلی راحت‌تر و از مسیری دیگر، روند بهتری به شعر بدهی.
“تا که جا خوش کند لای پستانت / ببری که می‌چکد از نوک انگشتم / و روی صفحه را سیاه می‌کند / هرچه نوشتم آن بالا / حالا پاک شده انگشتم”
در واقع باید با روند بازی کنی.
“مردی گنده جایش را داد به گرفت / بک می‌زنم / انگشتانم هی بالا و پایین می‌رود / انتظار مرا می‌کشد می‌کشد / آقای محترم / خانم محترم / ربطی به شما نیست”
“ربطی به شما نیست” بیان مناسبی ندارد و این نوعی ضعف تألیف است.
“این روزها سرش ترافیک خیابان‌های تهران است”
در این سطر نیز “خیابان‌ها” اضافی است؛ ترافیک مربوط به خیابان است، پس خیابانی که این‌جا آمده حشو است.
شعرت را ادیت می‌کنم و در این ادیت سطرهایی را حذف خواهم کرد که ربطی به ساختار معنایی شعرت ندارد.

 

ویرایش شعر

 

بعدِ آبتنى روى تنت
موهات را باد برد
و آفتاب
پستان‌هات را
داغ داغ خورد و پوستت
خرگوشى سپيد پوشيد
تا كه جا خوش كند لاى پستانت
ببرى كه مى‌چكد از نوكِ انگشتم
و روى صفحه را سياه مى‌كند
هرچه نوشتم آن بالا
حالا پاك شده انگشتم
بالا و هى مى‌رود پايين
مرا مى‌كِشد
مى‌كُشد مرا انتظار
آقای محترم
اين خانوم
به شما مربوط نيست
این روزها سرش
ترافیک تهران است
دیر می‌‌رسد به من

از سری بحث های علی عبدالرضایی روی شعرهای شاعران کالجی که به‌منظور استفاده‌ی آسان‌تر به نوشتار تبديل شده و در دسترس عموم قرار می‌گيرد.
منبع: مجله فایل شعر 4