شعر قدرتمند خواننده را به تفکر در تنهایی دعوت می‌کند_علی عبدالرضایی

از سری بحث های علی عبدالرضایی روی شعرهای شاعران کالجی که به‌منظور استفاده‌ی آسان‌تر به نوشتار تبديل شده و در دسترس عموم قرار می‌گيرد.

 

توی حمام
با آبِ درد
جوش می‌گیرم
تا کمی حل بشوم
هر قطره خواهد گفت
به خاک به تو
که این تن وطن نتوانستن
بی تو این بدن
می‌افتد از ریخت
به فاضلاب
سیفون متال می‌خواند
زل زده شیر آب به چشم من
و در سماع شلنگ
راستی حمام و دستشویی یکجاست
دنیای من اینجاست
وگرنه آزاد بودم بغلت کنم
به جز من
همه آزادیم.

 

شاعر: مهدی محمودی

 

علی عبدالرضایی:
شعرِ مهدی محمودی به‌مثابه‌ی یک متنِ باز (چندتأویلی) تلاشِ خوبی دارد. (خیلی از منتقدانِ ادبی به اشتباه به این نوع شعرهای کوتاه و ساخت‌مند، “متنِ بسته” می‌گویند.)
توی حمام/ با آبِ درد/ جوش می‌گیرم
بسیاری از شاعران سوال می‌کنند که چه زمانی می‌توانیم صفت بیاوریم؟
اگر به قسمتِ مذکور دقت کنید، در “آبِ درد” واژه‌ی “درد” تنها صفت نیست چون با “سرد” بازی شده و حالتی کنش‌مند پیدا کرده است. (اگر “آبِ سرد” آورده می‌شد حالتی ساده و تصنعی پیدا می‌کرد.)
در واقع شاعر با این حرکت هم بُعدِ تأویلیِ “دوش گرفتن با آب سرد” را بیان کرده و هم مضمونی که قرار است با “درد” و “جوش” شکل بگیرد.
هر چه بیشتر با سطرِ شعرتان بازی کنید، مانندِ سه سطرِ اول این شعر، راحت‌تر به چند تأویلی خواهید رسید و همين، اثرِ شما را بدل به یک “متنِ باز” می‌كند. (احتمالن راوى از آبِ جوش دردش گرفته یا جوش بدن را زیرِ آبِ سرد گرفته یا …)
این تلاش‌ها شعر را از آثارِ فست‌فودی دور و آن را بدل به یک شعرِ خوب می‌كند؛ شعری که با یک بار خوانش تمام نشود.
تا کمی حل بشوم
از تصویرِ این سطرِ جالب ما متوجه می‌شویم که انگار منظورِ شاعر از حمام، یک استکان آب جوش بوده که راوى مانند یک حبه قند در حال حل شدن در آن است.
هر قطره خواهد گفت/ به خاک به تو/ که این تن وطن نتوانستن
در “به خاک به تو” منظور از “خاک” نتیجه‌ی حل‌شدگی راوى در استکانِ آبِ جوش است و بیان در سطرهای دیگرِ قسمت مذکور، از استتیکِ هنری برخوردار نیست و بهتر است که شاعر، جور دیگری آن‌ها را بنویسد، زیرا از فرمِ شعر، دور است.
“بی تو این بدن/ می‌افتد از ریخت/ به فاضلاب”
این قسمت، از زبانِ خوبی برخوردار است و به فرم شعر نزدیک است.
“سیفون متال می‌خواند/ زل زده شیر آب به چشم من/ و در سماع شلنگ/ راستی حمام و دستشويى یک‌جاست”
در این قسمت، علاوه بر اینکه ریتمِ اثر دچار سكته شده، از کلماتی مثلِ “سماع”، “شلنگ” و … نیز کار نکشیده و همين باعث شده است كه فرمِ شعر سست شود. “حمام و دستشویی یک‌جاست” نیز آدرسِ خوبی نیست و قافیه‌ی “یک‌جاست” با “این‌جاست”، در انتهای سطرِ بعدی، بی‌دلیل است.
دنیای من این‌جاست/ وگرنه آزاد بودم بغلت کنم/ به جز من/ همه آزادیم
در کل، این شعر می‌تواند با ادیتی جزئی به شعری قدرتمند بدل شود.
یک شاعر برای نوشتنِ چنین شعر قدرتمندی باید به بازیگوشی با زبان و دوری از ساده‌نویسی علاقه‌مند باشد، زیرا مخاطب از این تکنیک‌ها بهره‌ى حسى می‌برد؛ یعنی طوری آن را تأویل می‌کند که اثر به طبيعت خود برسد.
اصلن کارِ شعر این است که خواننده را از خستگی، رنج و عذابی که نام‌ش زندگی‌ست، برهاند و آن را به تفکر در تنهایی دعوت کند. تفکرِ شاعرانه نیز همین است. تفکرِ شاعرانه سخنانِ گزافِ پیچیده نیست؛ هیچ فکر تازه‌ای وجود ندارد، طرز برخوردِ ماست که فکر را تازه می‌کند.
شما فقط می‌توانید در جزئیات دخالت کنید، در واقع هیچ شعری وجود ندارد که از روى شعری نوشته نشده باشد، شما فقط می‌توانید شعرِ قبلی را پاک کنید. می‌توان گفت تصویری که اکنون در ذهنِ شما شکل گرفته همزمان در ذهن بسیاری از شاعرانِ دیگر نیز حضور دارد. تنها تولیدِ فضا در اثر می‌تواند شعرِ شما را تازه کند؛ یعنی زمانی که یک خواننده پشتِ شعرِ شما می‌ایستد بايد بتواند جهانِ شما را ببیند که این قضیه با بحثِ گلوبال پوئتری بی‌ارتباط نیست. از آن جهت که امکان دارد مضمون شعرِ شما، اکنون در نقطه‌ای دیگر از جهان، در حال نِویسش باشد.
منبع: مجله فایل شعر 3