تقصیر_ایوب احراری

 
براي رسيدن به يك بله
بايد که گم شوم لای اين سينه‌ها بخزم كه بشنوم نه
بله
بی‌رگ می‌شوم گاهی
حتا كم نمی‌کنم شرم
چرخ می‌زنم در ديروز
و خنده‌هایی كه قرض می‌دادی
ديگر ندارد صرف
براي نرسيدن
جايي نيست
بايد كه انتهای نه
کمی صبر
شايد به تو فكر کنم بعد
بيرونِ اين حرف‌ها راهی نيست
اما لازم است اتفاقی
بی‌افتد اتفاقی
در حواليِ باشد
اگر نباشد
شوت می‌شوم از دنيا
نه
بله
من هميشه زندانىِ نه بودم