پشت کوههایی که ندارمت
میخندی
کابوس میبینم
به آسمان نگاه کن
میبارم
میترسی
چیزی در وجودم
گم میشود
آن قدر توام
که هیچم با تو هماهنگ است
همان قدر من
ـ که دوری ـ
به انتظاری که ندارم
آیندهای که نمیآید
سالهایی که برمیگردند
زمانی که دست
که گل
که لبخند
نگاه
تماشایی دارد، برمیگردم
پرستوهای نباریده
از آسمان مادر نشده
کوههای منتشر نشده
بر باران بیخیالی
جادههای نرفته تا
درخت
رد پای بودن
تا پشت این کوهها
که ندارمت
صدایم میزند
پیش نمیآید
میگویم بیا
میگوید:
هیچ
نمیگوید.
شاعر: سحر یحییپور
علی عبدالرضایی:
در این شعر اضافه زیاد داریم اما گارد خوبی دارد. گارد منفی که نقیضه “پی” است. اگر پی را گزارهای فرض کنیم، سطر “پشت کوههایی که دارمت” بدل شده به “پشت کوههایی که ندارمت”. در ادامه تا سطر “چیزی در وجودم گم میشود” اضافه است و به دلیل اینکه توضیحی هستند پس باید حذف شوند و اصلن شعر نیستند.
من شعر را اینگونه تغییر میدهم: “پشت کوههایی که ندارمت/ میخندی/ آنقدر توام/ که هیچم هماهنگ است با تو”؛ در اینجا ما با گذارهی شعری روبرو هستیم، قبل از آن همهچیز توضیحی است. البته میتوان این قسمت را یک ادیت کرد و به بخش اول متصل کرد. “که دوری/ به انتظاری که ندارم”؛ “به” را میتوان حذف کرد و به جای آن “از” گذاشت، زیرا یک رفتار چند واژگانی در اینجا اتفاق میافتد؛ هم دور از انتظاری و هم دور از انتظار بودن؛ یعنی انتظار را یک ابژه و یا یک مکان فرض کردن. این خوب است که با یک سوژهای مثل انتظار، به مثابهی یک ابژه رفتار کنیم. یک چیز ذهنی مثل انتظار را بدل به یک چیز عینی مثل مکان کنیم و در این حال دور از انتظار بودن را برسانیم. این رفتارها باید در شعر اتفاق بیفتد؛ یعنی این خیلی مهم است که ما با اینگونه رفتارها یک شعر را بدل به شعر نویسا کنیم؛ یعنی یک متن معمولی را بدل به یک متن باز میکنیم.
سوالی که پیش میآید این است: چرا به متن باز متن نویسا میگویند؟ به این دلیل که هر خوانندهای از آن ایدهای میگیرد و به یک نقطه یا جای تازهای میرسد و دوباره با ایدهای که به آن میرسد متن تازهای را مینویسد؛ یعنی متن نویسا یا متن باز، متنی است که چندتاویلی باشد؛ متن چندنویسشی را متن نویسا میگویند. متاسفانه تصور اشتباهی در مورد متن باز وجود دارد و به اشتباه فکر میکنند که متن باز متنی است که تمام نشده یا نیمهکاره باقی مانده است. یک شعر بلند که از همهجا حرف زده باشد و یا یک شعر چندصدایی میتواند یک متن باز باشد اما این بدان معنی نیست شعری که به اجرا نرسیده و خودش را تمام نکرده باشد یک متن باز است. متن باز معمولن به تمام متنهایی که چند تاویلیاند و به مخاطب خود قدرت میدهند که چند گونه آن متن را به خوانش در بیاورند اطلاق میشود. به همین دلیل به متنهای باز، متنهای نوشتنی گفته میشود که در فارسی به متن نویسا ترجمه شده است. به همان نسبت، در نقطهی مقابل، متن بسته را داریم. خیلیها فکر میکنند متنی که ساختار و مرکز دارد و تکمرکزی است، متنی بسته است. در واقع این اشتباه است. متن بسته به متنی گفته میشود که خودش را به یک تم، به یک معنا و نگرش و داستان محدود کند. اغلب داستانها و رمانهای پلیسی متنهای بسته هستند، زیرا سوژهای را میگیرند و این سوژه را تمام میکنند. اغلب سریالهای تلویزیونی و فیلمهای ایرانی متنهای بسته هستند زیرا داستانمحورند و داستانشان یک سوژه است که هیچ تاویلی ندارد. تاویل، همان داستان مستقیم است. در بهرهبرداری از چندواژگانی و چندتاویلی، میتوانیم یک متن باز داشته باشیم؛ یعنی این نوع رویکرد که هم دوریِ انتظار را به نمایش میگذارد و هم با رفتار زبانی میگوید: دوری از انتظاری که ندارم، باعث میشود که یک متن باز داشته باشیم، یک متن نویسا که یک متن پیشنهاددهنده است. در سطر/ که دست/ که گل/ که لبخند/ همه عینی هستند و شعر در این سطر در فراز است که با سطر “نگاه تماشایی دارد، برمیگردم” به سقوط میرسد. در اینجا باید سطری باشد که شعر را پرتاب کند اما گردن شعر زده میشود.
آسمان مادر نشده /کوههای منتشر نشده/ کوه آسمان را نشانه گرفته و ارتباطی با سطر /پشت کوههایی که ندارمت/ برقرار شده است.
در سطر بعد “باران بیخیالی” معنی ندارد و در شعری که همه چیز را آدرس داده و کشف کردیم، این ترکیب اضافی بیمعنی و بیجا است. تا پایان شعر نیز توضیحی است که باید حذف و بازنویسی شود.
چند برداشت و کشف جالب در شعر وجود داشت به همین دلیل شعر باید دوباره نوشته شود. در شعر، باید زبان را دعوت کنیم تا حرف بزند، زبان را اکتیو کنیم و این بدان معنا نیست که فقط با زبان کار کنیم و شعر معنا و مفهوم، تفکر شعری، تصویر و تخیل نداشته باشد. در واقع شعر باید همه این المانها را داشته باشد. اگر شعر شما تصویریست به این معنی نیست که زبان در آن نقشی نداشته باشد. پس تمام این مولفهها باید در زبان اتفاق بیفتد تا ما شعر داشته باشیم. اگر شعری زبان نداشته باشد هیچکدام اینها را ندارد اما اگر شعری تصویر نداشته باشد ممکن است شعر خوبی باشد. یا اگر شعری تخیل ندارد ممکن است تخیل زبانی داشته باشد که معمولن در طبقهبندیها آن را تخیل محسوب نمیکنند. اما شعری که زبان ندارد یک شعر بیارزش است، زیرا شعر قرار است در زبان اتفاق افتد. پس شاعری که به زبان توجه میکند، یک بازی ملموس با زبان دارد و از کنار زبان میگذرد، یک شاعر جدی است.
از سری بحث های علی عبدالرضایی روی شعرهای شاعران کالجی که بهمنظور استفادهی آسانتر به نوشتار تبديل شده و در دسترس عموم قرار میگيرد.