
فجیعتر از اينكه با موهای تاب داده پای پياده بينِ راه رفتن به پارتی بوده باشی
باران گرفته باشد و چتری نداشته باشی نيست
وقتی رسيدم دكمههام وا شد
پيراهنم
شلوارم
دلم را در كمد گذاشتم و واويلا
لباس قرضی تنم كردم
از راهرو كه میگذشتم
بيچاره ماهیِ عاشق
افتاده بر ميزِ آشپز
لبهاش هنوز بوسه میداد
دوستان پذيرايی را تمام كرده بودند
پريده از ديوار
از پنجره داخل شده بود
شاخهای كه يله بر پيانو
اجرای سمفونیِ پاييز میكرد
در آستين پيراهن تاريكی كه او میرقصيد
قاشقی فرو رفته بود در فنجانِ قهوه و شلپ شُلوپ هم میزد
پاهاش كه گاهي میزد از چاکِ دامنش بيرون
سفيدی پنهانِ پشت عینکها
پیِ پاره استخوانی
واق واق میكرد
چشمهاش سنگِ نمک بود
و اشکهاش به كارگران معدن آب میداد
انگشتهاش كه هوا را جارو میكرد
سنگِ محک شده بود
بر پيراهنی
كه پيش از نخستین عشقبازی
چون پوست ماهی
كنده میشد قلفتی
سيگاری
چشمِ همه را خون كرده بود
من اما با رخت تعويضی
رفته بودم به پارتی
نه كشتارگاه
ممکن است به این موارد نیز علاقه مند باشید