از پيادهروها بهشت میگذرد
لندن لباس كلفتش را درآورده
و باران كه از اينجا قهر كرده بود
دوباره آمدهست
كه چترم را از صندوقچه بيرون بكشم
به رستورانی برويم
در خانهی مادربزرگ
كه ماشين او را جلد كرده بود
پيش از آنكه ميز را چيده باشیم
تخت را خوابيده باشيم
وسط اتوبان كشيد كنار
اهل قاشق و كارد و چندين چنگال بود
من با دست میخوردم
مثل پيشبندِ پيش از صبحانه
كاندومی را كه كادو آورده بود
مادرانه تنم كرد
و بعد از اينكه عشق با من بازی كرد
كاميونی به او زد
که بارِ دستمال داشت
تصادفن تجاوزی در كار نبود
دردی نداشت
بيهوده شيون میکرد
من فقط داشتم
چترم را
در صندوقش عقب میگذاشتم
ممکن است به این موارد نیز علاقه مند باشید