بیابانی افتاده روی مبل
ریخته از پشت
رگههایی از نفت
کش رفته تا خلیج بزرگ
اوف خوابم نمیرود
دست روی پلکها گذاشته
مانده چه کنم
میزنم به آب
لوله میبرم تا جنوب
این طرح ملی من است
میکشم بالا
واااای بوی نفت
میپرد بیدار
میافتد طوفان
شنا میکنم تا تپهها
دو لاک پشت خلیجی
بالای دکل
داغ داغ
قیر میریزم رویِ غبار
نمیآید بالا
آه آه
لوله کشیدم تا سر بندر
باید برای بچهام
کاری دست و پا کنم
شما هم سراب دیدهاید؟
شاعر: ایوب مردانی
علی عبدالرضایی:
بیابانی افتاده روی مبل
در این سطر، شاعر میتواند به “بیابان” خاصیتِ “تشخیص” ببخشد؛ چون بیابان، مثل بدن لخت است. شما اگر دچارِ سراب شوید و بیابان را درست نگاه کنید، متوجه میشوید که بیابان با پستی و بلندی هایی که دارد، شبیه یک بدن زیبا و خیلی سکچوال است. حتی بعضی اوقات در عکسها هم میبینیم که بیابان را به شکل بدن زیبایی که خوابیده است به تصویر کشیدهاند.
نمیدانم شاعر تا چه حد تجربهی کویر را دارد، اما برای من به وفور پیش آمده است که گاهی از دور به بیابان نگاه کردهام و آن را با وجود تپههایش، به صورت بدن زیبایی که خوابیده است به تماشا نشستم. در این شعر هم میتوانیم بیابان را به بدنِ زنی تشبیه کنیم که روی مبل افتاده و موهایش را پشت مبل ریخته است. در این جا بهتر است “بیابان”را به جای “بیابانی” جایگزین کنیم و این گونه اجرا شود: “بیابان، افتاده روی مبل”
در سطر بعد از “ریخته از پشت” یعنی “رگه هایی از نفت” میتواند موهای زنی باشد که مثل نفت سیاه است.
“کش رفته تا خلیج بزرگ” این سطر تصنعی شده است و باید این گونه ادیت شود: “رفته تا خلیج”
“اوف خوابم نمیرود” در این سطر هم “اوف” اضافه است و باید حذف شود.
“دست روی پلکها گذاشته” در این قسمت باید شعر را رها کنیم تا فرم خودش را پیدا کند؛ باید این گونه لحن گردانی شود:
دست روی پلک
“مانده چه کنم” این سطر اضافه است و باید حذف شود.
“میزنم به آب” در این سطر “آب” به جای “خواب” آمده است، چون خواب مثل آب عمیق است؛ ما وقتی آب را میشنویم به یاد خواب هم میافتیم.
“لوله میبرم تا جنوب” باید /می/ را از فعل جدا کنیم و درست بنویسیم.
“این طرح ملی من است” شاعر در این جا از پسِ تخیل به خوبی برآمده است. من هم قبول دارم که این شعر طرح ملیِ شاعر است.
“می کشم بالا/ واااای بوی نفت” در این سطر باید “وااای” حذف شود؛ چون تخاطب به این شکل تصنعی و سانتی مانتال است.
“میپرد دیدار/ میافتد طوفان” این دو سطر بی معنی است و باید حذف شوند.
“شنا میکنم پشت تپهها/ دو لاک پشت خلیجی/ بالای دکل” در این جا استفاده از “دو لاک پشت خلیجی” زیبا و جالب است. بقیه سطرها اضافی است و باید حذف شود.
“باید برای بچهام کاری دست و پا کنم/ شما هم سراب دیدهاید؟”
در این قسمت، سراب همان بیابانِ سطر اول است.
وقتی شعر، خط تخیل دارد، شما باید آن تخیلِ فرهیخته را، از شعر بیرون کشیده و به آن سمت و سو دهید. وقتی تخیل در شعر همراه با فرم لحنی و فرم زبانی باشد؛ اثر از حالت تصنعی خارج میشود و به زیبایی نزدیک میشود.
در شعر، مهم است که شما سطرِ تصنعی و احساساتی نداشته باشید؛ شعری که احساساتی نیست و خیال و تخیل ندارد را باید به سمت تخیل فرستاد. درواقع وقتی شعری را به طور آلترناتیو ذهنی و عینی میکنید، تمرکز را از مخاطب میگیرید.
در شعری که تخیل دارد، باید نشانههای شمایلی یا حتی نمادین گذاشته شود تا مخاطب تمرکز کرده و بتواند این تمرکز را تبدیل به تخیل کند و فضای جدیدی در ذهنش بسازد.
اما وقتی در شعر از الفاظی مانندِ “آه” استفاده میکند، شعر از حالت تخیل خارج میشود. البته منظورم این نیست که شعر نباید ذهنی باشد؛ بلکه یک شعر میتواند هر دو بخش عینی و ذهنی را داشته باشد.
اما نمیتوان شعر را طوری نوشت که حرکت یویویی داشته باشد، یعنی یک سطرِ آن عینی و یک سطر آن ذهنی باشد؛ زیرا در این حالت، خواننده وقتی میخواهد تخیل کند، با خواندن سطر بعدی که ذهنی است، فضای شعر را از دست میدهد.