تابلو _ ایوب احراری

تابلویی که لعابش رفته باشد
و با طرحی نیمه‌کاره
از در بزند بیرون
بعد هم دختری رنگ‌و‌رو رفته قرض بگیرم
آويزان
كه بنشیند در این چارچوب
قبل از تكامل این دو نفر
بعد از کامل شدنت
برمى‌خورد به این شش‌دانگ دل
و طرحی که از تو در سر دارم
می‌ریزد از ديوار
در هوای نمور اتاق جیغ
و با تو در راهرو فرار می‌کند
دزدی
رنگی نمانده باقی
که این تابلو بگیرد