MAKE SOME TEA_Abol Froushan

“چای”

برای برطرف كردنِ اشتهام
بيسكویتی هست شكلاتی
كه از خشك راهِ گلویم
اگر بخواهم پایين برود
مجبورم
چای را دم كنم
برای این‌كه عمل بياید چای
دوشاخه را باید در پریز بریزم
و انتظار كنم تا كتری
كارِ خودش را بكند فوری
و قوری را
كه چای پر از دیشبی دارد
طوری تميز كنم چون حوری
كه شب مانده‌ای نماندَش باقی
تفاله‌ها را حتمن
باید بریزم در سطل
سطلی
كه مجبورم آسترش كنم قبلن
قبل از آن‌كه پذیرایی كند از خرده ریزه‌ها
برای این‌كه مشمّایی تنش كنم
دری كه سطل زباله را مخفی كرد
باید طوری كنار بزنم
كه باد بازی نكند
ما بينِ باز و بستگی …
بنابراین چای آهسته آهسته دارد از منظور دور می‌شود
جوری كه اشتهایم كم‌كم دارد كور می‌شود
حالا
چای خيس خورده را در سطل و
خرده ریزه‌ها را ریخته‌ام در سوراخ ظرفشویی
و چای تازه را فوری
مثلِ آب كتری كه كفرش سرآمده می‌ریزم در قوری
طوری كه وحشت می‌كنم از آب
از بخار
از این چرخ‌های كه فكر را بسته و بازی می‌كند
كرده‌ست!
كلافه‌ام!
در حالی كه چای دارد
مثلِ جهان سرد می‌شود
من از این بيسكویتِ شكلاتی
همانقدر دورم
كه حضرتِ آدم

“ابول فروشان”

“MAKE SOME TEA”

In order to settle my appetite
I’ll have the chocolate chip
In order to stomach the cookie
I’ll need to make some tea
In order to have the tea
I’ll put the kettle on
and wait for the cooker to do its job
In order to have the tea
I’ll need to clear the teapot
In order to bin the teabag
I need a lined bin
In order to line the bin
I’ll use a plastic bag
In order to bin the bag
I need to move the door the bin’s behind
I don’t want it to shut
So get carried further and further
Away from settling my appetite
I bin the soggy bags
Drain the dregs
Throw in the teabag
And out the kettle
The boiling water
Then I am struck
by this!
A karmic chain
That enfolds
And unrolls my thought
While the tea like the universe
Is going cold
Now the water’s boiled
Like the big bang
After waiting
Now I am as far from the original chocolate-chip cookie
As the original Adam

 

poetry international web