گاهی در لحظهای از دژاوو
فراموش میکنم کجا هستم
و خون جاری شده از دستم
میرود به رختخواب
و از آنجا میریزد به دیوار
رنگهایی در حال تغییر رنگاند
و این بدون معنای خاصیست
این اتفاقیست که همیشه میافتد
و ما به آن بیتوجهیم
یک لایه
لایه چیست؟
در حال لمس کردن از میان لایههاایم
دو قوطی حلبی و بینهایت ریسمان در تمام جهتها
با من حرف بزن چیزی بگو
از کلماتی استفاده کن
که برای درکشان مجبور نباشم برگردم دانشگاه
اهمیت میدهی که جهان مثل زباله است؟
من اهمیت میدهم
چون یک آشغالم
و عاشق این احساسم
برگردان: رضا عاشوری
“Sometimes in a Moment of Déjà Vu”
A poem by Joshua Jennifer Espinoza