میگوید تو قماربازی نه عشقساز! عشق یعنی دو! تو اما همیشه یک نفری، برای همین است که از تو مادام یک بیوه باقی میماند؛ بیوهای سیاه که روی زندگیات نشسته و دارد هنوز تار میتند، پس تو دنبال عنکبوتى تازه میگردی نه عشق! میگوید كه تو قماربازى، عقل ندارى! اما من که تاجر نیستم! عقل تاجر است، حساب میداند، مدام میشمارد؛ میشمارد که ترس برش میدارد؛ هرگزاهرگز به کازینو نمیرود چون که عمرن دلش را ندارد؛ دل آیندهست، دربارهاش نمیداند چون که از دیل، از حساب بیرون است. به فردا زدن، دل میخواهد که یعنی cor و این همان ریشه لاتین کلمهی courage است. او فقط انگلیسیست و انگلیسیها شجاع نیستند، گرچه خوب میفهمند اما عقل قلب ندارند و قلب اينجا یعنی شعور یعنی عمق! بريتيشها اغلب اهل زیرایند و برای اینکه زیرآب بزنند دائم آن زیر میایستند که يعنى فهمیدن؛ under + stand.
برعکس بريتيشها، چینیها به کازینو میروند چون که اهلِ حالایند. حالا ولی آیندهای در کار نیست اما هنوز وجود دارد چون حالاست که بیاید. دارد قطره قطره بدل میشود به حال و ریخته میشود سرِ گذشته که بیهیچ حالی باخته شد. همه میبازند اما یک قمارباز لااقل حالش را میبرد.
ممکن است به این موارد نیز علاقه مند باشید