نابه‌هنگامی سیاسی _ علی عبدالرضایی

«نابه‌هنگامی سیاسی» از بحث‌های «علی عبدالرضایی» در گروه تلگرامی «کارگاه انقلاب»ست که فایل صوتی آن توسط یکی از اعضای فعال گروه پیاده شده است.

ما از لحاظ سیاسی و اجتماعی، دچار سرطان فرهنگی نابه‌هنگامی هستیم و این مساله با مدرنیزه شدن جامعه شروع شده است؛ در واقع مدرنیزاسیون در ایران وقتی اتفاق افتاد که افکار مردم هنوز مدرن نشده بود. یادم هست سال‌های آخری که در ایران بودم، همه موبایل‌های آن‌چنانی می‌خریدند و موبایل داشتن نوعی پز محسوب می‌شد، در آن زمان موبایل یک وسیله نبود بلکه آرمی از شخصیت اجتماعی فرد بود؛ این در حالی‌ست که وسیله یک ابژه است، اما وقتی ابژه بدل به سوژه‌‌ای اندیشنده می‌شود و به عنوان یک قابلیت به آن پز داده می‌شود، یعنی نابه‌هنگامی و عدم انطباق بین مدرنیزیشن و مدرنیتی اتفاق افتاده است. در بحث‌های گذشته بارها درباره‌ی سه مرحله‌ی “مدرنیسم”، “مدرنیتی” و “مدرنیزیشن” گفته‌ام، این سه مرحله، مثل سه پل و در اصل روساخت، بیناساخت و زیرساخت یا ژرف‌ساخت هستند. در جوامعی که این سه مرحله با هم هماهنگی نداشته باشند ما با پدیده‌ی نابه‌هنگامی مواجه می‌شویم؛ البته چیزهایی هستند که با هم این‌همانی دارند، مثلن من شاعرم و “فروغ فرخزاد” هم شاعر بوده، من و فروغ از لحاظ شعری دچار این‌همانی هستیم و گذشته از ارزش شعری هر کدام از ما، هردو شعر نوشتیم و تنها از لحاظ جنسیتی دچار نااین‌همانی و نابه‌هنگامی هستیم. در کشور ما خیلی از اتفاقات نابه‌هنگام هستند؛ برای مثال در قرن بیست و یکم حکومتی به نام جمهوری اسلامی که متعلق به سیزده قرن پیش و عهد عتیق بوده، بر ما حاکم است؛ یعنی قانون اساسی کشور ما بر اساس قرآن، کتابی که سیزده قرن پیش نوشته شده، به تالیف درآمده است و بر طبق آن کشورمان را اداره می‌کنند. در اصل ما اسکلت‌ها و زامبی‌ها را از سیزده قرن پیش به قرن حاضر احضار کرده‌ایم و این عین نابه‌هنگامی‌ست. نابه‌هنگامی یعنی عدم هم‌خوانی از نظر زمانی، ولی من قصد دارم از نظر سیاسی، نابه‌هنگامی را وارد نژادها و اجتماع کنم و از لحاظ مکانی و زمانی آن را مورد بررسی قرار بدهم. گاهی اوقات ممکن است یک واقعه‌ در دو مکان و زمان مختلف تاریخی اتفاق بیفتد، تشابه این دو رویداد ما را با این‌همانی مواجه می‌کند و در عین‌حال یک نوع نابه‌هنگامی هم اتفاق می‌افتد؛ مثلن شیخ کرکی که در دوره‌ی صفویه زندگی می‌کرد، در آن دوره به‌هنگام بود، زیرا زمانی که او از تز ولایت فقیه حرف می‌زد، شاید پی به مسائلی برده بود؛ ولی وقتی همان ایده‌ی شیخ کرکی، چندین قرن پس از صفویه اجرا می‌شود یعنی نوعی نابه‌هنگامی رخ داده، چون این دو از نظر زمانی این‌همان نیستند. معمولن کشورهایی موفق هستند که به‌هنگام عمل می‌کنند، مثلن در کشور ما به زن‌ها ظلم می‌شود و نگاهی جنسیتی حاکم است و نوعی آپارتاید جنسیتی را می‌گذرانیم، علاوه بر زن‌ها، گی‌ها و لزبین‌ها نیز تحت فشارند، چرا که جامعه هنوز سنتی و عقب‌مانده است؛ و چه از لحاظ فرهنگی و چه از لحاظ حکومتی فشار به این افراد بیش‌تر است. اما باید چه‌کار کنیم؟ باید سعی در به‌هنگام کردن جامعه داشته باشیم؛ نظریات فمنیستی می‌تواند به داد زن‌های ایرانی برسد و آن‌ها را با حقوق خود آشنا کند، ولی ما ناگهان با زنان مسلمان مواجه می‌شویم، زنانی که هم محمد و فاطمه را می‌خواهند و هم “هلن سیکسو” و “ژولیا کریستوا” را! و این مساله غیرممکن است. نمی‌توان هم‌زمان که نقطه‌ی تمرکز روی مرد است از استقلال و اصالت زن بگویید، زیرا شاهد نابه‌هنگامی بین سنت و مذهب و فمنیسم خواهید بود. فمنیسم مقوله‌ی بسیار مهمی‌ست و در عرصه‌هایی مثل جامعه‌شناسی، اجتماعیات، سیاست و به‌خصوص در ادبیات تاثیر به‌شدت فراگیری داشته و حتی در نظریات هم‌جنس‌خواهانه هم موثر بوده است؛ فمنیسم جهان را تغییر داده، اما در کشور ما بدل به یک تابع شده، این‌که زنان ایرانی چادر بر سر می‌گذارند و سر سفره‌ی حضرت سکینه می‌نشینند و از زن دفاع می‌کنند و یا با پیروی از استاتیک مردانه سعی در پس گرفتن حقوق خود دارند، هیچ سنخیتی با فمنیسم ندارد!
در دوره‌های اول اغلب فمنیست‌ها فکر می‌کردند که زنِ فمنیست زنی‌ست که مردانه رفتار بکند، یعنی استاتیک و جسم و حالت خودش را شبیه مردها کند و نشان دهد که از اتوریته‌ی مردانه برخوردار است. آن‌ها مرد را صاحب قدرت می‌دیدند ولی این دیدگاه غلط بود، زیرا مرد قدرتمند نیست؛ تجربه و علم اثبات کرده که زن در سیاست‌گذاری و برنامه‌ریزی بهتر از مرد عمل می‌کند، به‌خصوص زن ایرانی که به‌مراتب باهوش‌تر است؛ در حالت کلی، تمام این موارد نشان از بحران نابه‌هنگامی‌ست و تقریبن در تمامی عرصه‌ها ما با این بحران دست‌وپنجه نرم می‌کنیم. با توجه به تئوری نابه‌هنگامی می‌توان هر عرصه‌ای را بررسی کرد، حتی انقلاب ما هم نابه‌هنگام است، عده‌ی زیادی می‌گویند ما درحالی‌ دست به انقلاب زدیم که هنوز از لحاظ فرهنگی پیشرفتی نکرده‌ایم و خواسته‌های‌مان با فرهنگ حاضر منطبق نیست؛ آن‌ها می‌گویند فرهنگ حاضر مناسب همین ملاهاست و مردم ایران لایق چنین حکومتی هستند. نظر درستی‌ست، زیرا آخوندها چهل سال فرصت داشتند که مردم را شبیه خودشان بکنند، البته این مساله به آن معنی نیست که مردم آخوندها را می‌خواهند، ملاها عوام را با کمک صدا و سیما و منبر و مسجد، به شکل دل‌خواه خود درآورده‌اند و این‌جاست که ما با اتوریته‌ی سنتی روبه‌رو می‌شویم. خیلی از مردم حسین را دوست دارند و این در حالی‌ست که ماجرای سیاوش را نمی‌دانند. خیلی‌ها هم منتظر ظهور امام زمان هستند و در عین‌حال هیچ شناختی از سوشیانت ندارند. یعنی مردم با ناآگاهی و بستن تمام پنجره‌ها و تک‌بعدی کردن زندگی‌شان، راهی جز این انتخاب ندارند و چنین مساله‌ای نشان‌گر نوعی نابه‌هنگامی‌ست. گویا این اواخر طرفداران “رضا پهلوی” زیاد شده (البته اگر پای یک شانتاژ خبری در میان نباشد) و این موضوع کاملن طبیعی‌ست، چون مردم فقط حکومت ملایی و ولایت فقیه و حکومت شاهنشاهی را می‌شناسند و فکر می‌کنند که فقط دو راه دارند و باید از بین این دو انتخاب کنند. آ‌ن‌ها از آخوندها انزجار دارند، پس طبیعی‌ست که سراغ شاهنشاهی بروند. وقتی سیستم به‌هنگام نیست، معنایش این است که ما شعور فرهنگی را بالا نبرده‌ایم و رفتار به‌هنگام نداشته‌ایم. معمولن سیاست‌مدارهای ما تک‌بعدی‌اند و از این زاویه به جریان نگاه نمی‌کنند و بیش‌تر اشخاص را مورد بررسی قرار می‌دهند، برای نمونه دغدغه‌ی این را دارند که احمدی‌نژاد می‌خواهد چه‌کار کند و یا ماهیت واقعی خاتمی چیست! ما به تعدادی فیلسوف سیاسی نیازمندیم تا بر اساس زیرساخت‌ها جامعه را مورد بررسی قرار دهد و مثلن از طریق همین تز نابه‌هنگامی پی به خیلی از مسائل ببرد.
یک سری مبارزه‌ها در دهه‌های چهل و پنجاه بسیار موثر بود. برای مثال تظاهرات روش خوبی‌ست، به‌خصوص تظاهرات پرجمعیت مثل تظاهرات جنبش سبز، اما چنین تظاهراتی وقتی جواب می‌دهد که می‌خواهید مشروعیت یک حکومت را از بین ببرید و به جهان و مردم خودتان نشان دهید که اکثریت مردم این حکومت را نمی‌خواهند. درست است که حکومت خیلی شانتاژ می‌کند، اما حالا دیگر هر ایرانی می‌داند که اکثریت مردم مخالف جمهوری اسلامی‌اند. آن‌ها عاصی شده‌اند و دنبال حیله‌های تازه برای مقابله با حکومت هستند، پس فراخوان‌هایی که بعضی از احزاب و کانال‌های خبری برای تظاهرات می‌دهند فایده‌ای ندارد، چون هدف خاصی را پی‌گیری نمی‌کند. شما می‌خواهید با تظاهرات نارضایتی خود را نشان دهید، ولی وقتی کارگر علنن می‌گوید “مرگ بر کارگر” و همه افسوس می‌خورند، یعنی کل مردم ایران ناراضی‌اند. ما مجبوریم تاکتیک عوض کنیم و راه‌هایی از مبارزه را انتخاب کنیم که به‌هنگام باشد. چرا در حال حاضر تظاهرات ما نابه‌هنگام است؟ چون ما نیروهای جوان و اکتیو خود را به خیابان می‌فرستیم و مشتی لباس شخصی در بین‌ آن‌ها نفوذ می‌کنند، اگر قبلن ساواکی‌ها یک درصد از جمعیت بودند، حالا امثال آن‌ها صدبرابر شده‌اند. در واقع بسیجی همان ساواک است که به تولید انبوه رسیده، و احتمال این‌که بغل دستی شما که در حال شعار دادن است، ساواک باشد کم نیست، پس بنابراین در شرایط فعلی تظاهرات نوعی ریسک محسوب می‌شود. ما باید شیوه‌های تازه‌ی مبارزه را پیدا کنیم تا هزینه را کاهش دهیم، دیگر جامعه می‌داند که حکومت نامشروع است و حالا باید به این حکومت ضربه زد. حکومتی که آدم‌های بی‌گناه را دستگیر می‌کند و با این‌که می‌داند بی‌گناه‌ند آن‌ها را شکنجه می‌دهد تا زجر بکشند، در واقع جمهوری اسلامی با چنین روشی می‌خواهد مردم بترسند و اعتراض نکنند. همه‌ی سیاست اعمال اتوریته‌ی حکومت ایران در این خلاصه شده که مردم را بترساند و در عین‌حال توهم ترس را هم ایجاد کند، پس در چنین شرایطی راه‌کاری مثل تظاهرات کارساز نیست و نشان‌گر بلاهت است؛ البته منظورم این نیست که تظاهرات مطلقن جواب نمی‌دهد، تظاهرات را باید در صورتی اعمال کنیم که مطمئن از برگزاری آن هستیم و حتی اگر بدانیم خیلی‌ها از آن حمایت نمی‌کنند، نیروهایی داشته باشیم که آن‌جا را شلوغ کنند، در غیر این صورت برگزاری تظاهرات اشتباه محض است و جز پایین کشیدن شعله‌ی روحیه‌ی انقلابی نیست. ما باید از همه‌ی امکانات استفاده کنیم تا روحیه‌ی انقلابی را بالا ببریم و در عین‌حال روحیه‌ی ملاها و مزدورها را نیز تخریب کنیم؛ یکی از راه‌های موثر برای این کار، مزدورآزاری‌ست. برای مثال با خانواده‌های خود صحبت کنید که به مسجد نروند، اگر افراد پیری که مذهبی‌ترند و طرفدار حکومت نیستند، مسجد را تحریم کنند، مسجد خلوت می‌شود و مسجدِ خلوت روحیه‌ی ملا را پایین می‌آورد و او را وادار به تغییر گارد می‌کند، زیرا وقتی ببیند که نانی در کار نیست مجبور می‌شود علیه حکومت اقدام کند؛ مسجد مثل صدا و سیما تریبون محلی حکومت است و باید آن را ناکار بکنیم و به همان عده‌ای که به مسجد می‌روند بگوییم که مسجد ضد اسلام عمل کرده و مردم را از مسلمانی متنفر می‌کند، شما از آن جدا شوید تا بیش‌تر از این مردم را از اسلام منزجر نکنند. البته مزدورآزاری گفتمانی‌ست که تازه مطرح شده و تا این دیدگاه اثرگذار و سراسری شود طول می‌کشد و ما باید به عنوان یک اکت انقلابی روی آن کار بکنیم، بهتر است چنین گاردهایی را کانال‌ها و تلویزیون‌ها نیز تبلیغ بکنند. یکی دیگر از روش‌های مزدورآزاری این است که پنجره‌ی خانه‌ی یک ملا را بشکنید تا بفهمد که خانواده‌‌های کرمانشاهی در سرما چه می‌کشند؛ چنین کارهایی ابدن خشن نیستند. اما ما هنوز هم‌نظر نداریم، خیلی‌ها مخالف اکشن هستند و می‌گویند با ملا باید به نرمی حرف زد، از پاسدار باید خواهش کرد. رضا پهلوی که آرمان‌گراست و جهان رمانتیکی را هم در صحبت‌هایش ترسیم می‌کند، فکر می‌کند که می‌توان با سردار سلیمانی کنار آمد و سردار حاضر می‌شود که مثلن خامنه‌ای را پایین بکشد تا پهلوی جانشینش شود، اما ما چنین چیزی را نمی‌خواهیم. گفتمانی که پهلوی دارد یک گفتمان استبدادی‌ست؛ او حتی مستقیم از بسیجی‌ها و سپاهی‌ها می‌خواهد که حکومت را ول کنند و با خودش همکاری کنند. رضا پهلوی هنوز نفهمیده ظلمی را که ما متحمل شدیم بیش‌تر به خاطر حاکمیت سپاه پاسداران است نه ملاها. البته خود پاسدارها هم ملا هستند و استاتیکی که از آن پیروی می‌کنند، استاتیک سیستم ملایی‌ست و هر کدام از این سردارها یک حجت الاسلامند، در واقع آن‌ها همه آیت‌الله‌ند و فقط عظما نشده‌اند! در این شرایط مزدورآزاری به مردم روح و غرور انقلابی می‌دهد؛ ما با چنین روشی علاوه بر کسب شجاعت، در بین مزدوران حکومتی تولید ترس می‌کنیم. وقتی همه از ترس به یک بسیجی احترام می‌گذارند، او فکر می‌کند که کار درستی انجام می‌دهد، اما وقتی آزارش می‌دهند، به او این پیام منتقل می‌شود که تو تحت نظری، کم‌تر به مردم آسیب برسان و طبیعی‌ست که چنین مساله‌ای او را می‌ترساند. به نظر من طرح‌هایی مثل مزدورآزاری باید فراگیر شود، چرا که راه مبارزه با ملا صرفن تظاهرات آرام و رفتار و زبان نرم نیست.

لینک نسخه‌ی ویدئویی بحث “نابه‌هنگامی سیاسی” در یوتیوب