سرودن اگر تولید لذت نکند هیچ نیست. نوشتن، سکس با صفحهست که اگر تخاطبی باشد و پای تو یا اویی در کار باشد یک عشقبازی دو سمتیست و اگر از زاویه اول شخص نوشته و سوژه به خود اختصاص داده شود چیزی جز خودارضایی نیست. حدود چهل سال پیش هلن سیکسو فریاد زد خانمها از کُستان بنویسید که فروید آن را کلهی مدوسا تلقی کرده است. در فلسفه پیشافمنیستی مرد همیشه سوژه و زن مدام اُبژه بوده! اُبژهای عجوزه که با کلهی مدوسا اینهمانی داشت. خندهی مدوسا در واقع قاهقاهی بود که سیکسو در مواجهه با داستان فروید سر داد! اینکه یک پسر بچه در اولین مواجهه با کُس با غیاب کیر درگیر میشود و ترسِ از دست دادن کیر جهانش را تاریک میکند اگر جوک نباشد یک گروتسک است.
اینکه رویت کوس پسر بچه را برای همیشه سنگ میکند تنها یک شوخی نیست بلکه فاجعه است. سیکسو نزدیک به چهل سال پیش مینویسد خانمها با تنتان رفیق شوید و تا میتوانید بنویسیدش، آن وقت فمنیست مسلمان مرا تاب نمیآرد چون کس را در متنهام حذف نمیکنم. خندهی مدوسای سیکسو قاهقاهی بود علیه کیرنویسی، کیری نویسی! پس کلهی مدوسا که در واقع وانمودهی کُس است اگر پرچم فمنیستها نباشد بیشک مسئلهی ریشهای فمنیسم است. دوستان مسلمان نمیدانند کسی که دیگر کیری نمینویسد و کُس مینویسد دارد با صدای بلند مثل سیکسو به تاریخ مردسالاری میخندد.
سیکسو در خنده مدوسا ادبیات مردانه را که مدام مخاطب را مجبور به انتخاب دوتائی مدوسا و دوزخ میکند محکوم کرده به تعبیرهای فروید که زنان را «قاره سیاه» مینامد، حمله میکند. زن از دید سیکسو هرگز تداعی کننده فقدان، اختگی، منفی نگری و وابستگی نبوده و نیست. او با این ایده که زنان کشف شدنی نیستند مخالف است و مینویسد باید به مدوسا نگاه کنی تا آن را ببینی. خنده برای سیکسو که در این باره مثل شاعری چون لافورژه یا متفکری چون برگسون فکر میکند، راهیست برای نیل به مفهوم حقیقت. سیکسو ادبیات مردانه را مبتنی بر تقابلهای دوتایی میداند و مینویسد که این ادبیات واقعیت را از طریق مفاهیم و واژهها پاره پاره کرده آن را بصورت زوج مرتبهایی چون خورشید و ماه، فاعل و مفعول، روز و شب، گفتار و نوشتار و بالاخره مرد و زن درآورده که همواره در آن یکی بر دیگری برتری دارد و بیخود نیست که مرد با هر چه فعّال، فرهنگی، روشنایی، بلندی که عمومن مثبت است، سر و کار دارد و زن با هر چه منفعل، طبیعی، تاریکی و پستی!!!! برای همین است که سیکسو تاکید میکند ادبیات تازه راهی ندارد مگر اینکه از دوآلیسم در متن فاصله بگیرد یا نوعی از زنانگی را خلق کند که بتواند خلق اثر را توجیه کند.
ژان ژاک روسو رادیکالتر از هابس و مونتسکیو بود و منتقد قدّاره بندِ فلسفهی روشنگری. او چشمپوشی از آزادی را با چشمپوشی از حقوق انسانی برابر میدانست. در انگارهی روسو کسی نباید کسی را میخرید و کسی نباید مجبور به فروش خود میشد پس مالکیت را ابزار سلطه بر کسانی میدانست که فاقدِ آنند و مثل سوسیالیستها همزیستی آزادی و نابرابری اقتصادی را در یک دمکراسی کاپیتالیستی غیرممکن میدانست. با اینهمه رادیکالیسم او در مواجهه با رویکردهای مارکی دوساد نُنر و نازک نارنجی بود. ساد با کسی شوخی نداشت و در نهایت تیزهوشی برای نابودی مذهب، پاکدامنی ریاکارانه را نشانه گرفت. بیخود نیست که در کتاب « فلسفه در اتاق خواب » عشق را به روسپی خانه میبرد و میل جنسی را بر آن ارجح میداند.
از این بابت مارکی دوساد سرآمدِ فکرورزانِ قرن هیجدهی میلادیست و چقدر فجیع است که نویسنده ایرانی هنوز نمیتواند ژوستین و ژولیت یا شاهکاری چون عاشقانههای زندانش را بخواند.
قرن هیجدهم قرن فکرهای در حجاب بود، قرن دیکتاتوری کلیسا در فرانسه، قرن یکهتازی اخلاق مذهبی، قرن این را بکن و آن را نه! و دقیقن در چنین خفقانی مارکی دوساد در مقدمه کتاب «فلسفه در اتاق خواب» چنین مینویسد.
مارکی دو ساد: این کتاب را به هوسرانان تمام دوران ها تقدیم میکنم، باشد که از آن بیاموزند و پشت آیاتش پناه بگیرند تا از شهوتهاشان حفاظت کند. اخلاق مداران شهوت را ترس کرده شما را ترساندهاند از شهوت. طبیعت عیّاش است و عیش طبیعیست و تنها از این راه میتوانید در مقصدی که طبیعت برایتان در نظر گرفته قدم بگذارید. به میل جنسی خود گوش بسپارید که هیچ چیز مثل عیاشی شعفزا نیست.
با شما هستم ای زنان شهوتران، آنژ بهترین الگوست دنبالش کنید! برای درهم کوبیدنِ مذهب که ضد شهوترانیست و زنجیر و زندانِ زن شده زود باشید! ای باکرههای جوان نترسید! اخلاق پوچ است، پاکدامنی هیچ است. ای شما که زندانیِ مذهبی منفور شدهاید آزاد شوید! از یوژنیِ حشری یاد بگیرید و برای انهدام زندان اخلاق و دیوار مذهب و اصولی که والدین احمقتان به ذهنتان حقنه کرده بجنبید. عشقبازانِ دلبندم! ای شمایی که هیچ حصاری جز دیواری که دور میلِ جنسیتان کشیدهاند سراغ ندارید و مدام تابعِ حس شهوترانیِ خود هستید، دلمانسه را از بر کنید و از راهی که شهوت برایتان فرش کرده بگذرید و در آموزشگاه او همان آخرین باشید که میگوید آری! تنها با جستجوی میل و هوس، و فدا کردن همهچیز پای حس لذتجویی میتوانید از شرّ آدم فعلی که در جهانی افسرده گرفتار است خلاص شوید، از این مفلوک، این بیچاره که انسان نام دارد بزنید بیرون تا شاید چند گل سرخ روی راهی که خار برش داشته بکارید.
سیمون دوبوار در کتاب «آیا باید ساد زاده میشدیم» مینویسد:آنچه تمنای اروتیک ساد را ارضا میکرد جنایت نبود بلکه ادبیات بود. دولابرتون که مثل ساد نویسندهای پورنوتوپیایی بود و معاصر و شانه به شانهی ساد حرکت میکرد «آنتی ژوستین» را در مخالفت با آرای اهریمنی ساد نوشت اما در نهایت خود بدل به یک بچه اهریمن شد. آپولنیر ساد را تنها روح آزادِ باقی مانده مینامد . در مهمترین آثار فروید آیینه کسی نیست جز ساد! آدورنو و هورکهایمر در رسالهای بنام «دیالکتیک روشنگری» با برگزیدن عنوان « ژولیت یا روشنگری و اخلاق» فکرهای ساد را تحلیل کردند و رمان ژولیت را تجسمی از فلسفهی روشنگری و اخلاق دانستند. لاکان هم در یکی از رسالههایش ادعا میکند مشی ساد تکملهایست بر فکرهایی که کانت فقط آن را سیستماتیک مطرح کرد. حتی فمنیستهای دو آتشهای مثل سوزان سانداگ و مری ساندز و آنجلا کارتر مخالف سانسور فکرهای ساد بودند و او را پورنوتوپیایی میدانستند که با طرح رابطه جنسی فضای خلاقی را برای زنان مهیا کرده، با اینهمه هستند منتقدان مطرح و نان به نرخ روز خوری که تا اسم ساد برده میشود میگویند همان که سادیسم را از نامش برداشت کردند!؟
هشتم می 2013
ممکن است به این موارد نیز علاقه مند باشید