تصویری از خود_رابرت کریلی

می‌خواهد
پیرمردی بی رحم باشد
و پرخاشگر
به بی‌رحمی و کسالت‌باریِ خالیِ اطرافش
نه می‌خواهد با کسی سازش کند
و نه مهربانی
به همین پستی
با همه‌ی بی‌رحم‌ش
طرد می‌کند همه را
کوشید خوب باشد
نرم‌خو:
«آه، بگذار دست‌های هم را بفشاریم»
و این افتضاح بود
کسالت‌بار
و به شکل بی‌رحمانه‌ای
مصنوعی
حالا می‌خواهد بایستد
روی پاهایی که تحلیل می‌روند
بازوان
و پوستی که آب می‌رود هر روز
او عشق می‌ورزد
همان اندازه اما نفرت

 

برگردان: مصطفا صمدی

 

 

 

‏Self-Portrait
‏A poem by Robert Creeley

 

‏He wants to be
‏a brutal old man,
‏an aggressive old man,
‏as dull, as brutal
‏as the emptiness around him,
‏He doesn’t want compromise,
‏nor to be ever nice
‏to anyone. Just mean,
‏and final in his brutal,
‏his total, rejection of it all.
‏He tried the sweet,
‏the gentle, the “oh,
‏let’s hold hands together”
‏and it was awful,
‏dull, brutally inconsequential.
‏Now he’ll stand on
‏his own dwindling legs.
‏His arms, his skin,
‏shrink daily. And
‏he loves, but hates equally.