نور خورشید و واژههای تو
میشکافند وجودم را مثل رعد
در روحم کورسوییست
شاید سخت منتظر بودهای
بیرون دلِ خالی
لبخند بر چهرهاش ببینی
باید بدانی
که اشک در دلِ پُر نیست
لبخند نادان را میبینم مثل نادانترین
کسی که میایستد مثل صخره منم
نگاه میکنم پایین برکه را با دوربین
دو قو در تالاب میبینم
در حال اروتیک بازی
شاید به یاد داری دیدارمان را
در بُعد بلورینی از زمان
و تو حالا
صدفی خالی که نامم را منعکس میکند در دست داری
جنگ در دو دههی پیش خوابیده بهسختی
و ما هنوز در حال عشقبازی
چنان دیوانهوار که هیچکس نمیتواند
اینجا
جاییکه دورهی پوزخندها
تاسِ خود را میگرداند
ما در عرصهی متانت
صدا میزنیم قلب را
برگردان: کارگاه ترجمه کالج
The Crystalline Side of Time
Fahredin Shehu
There’s sunlight and your words like thunder split my being
there’s a flashlight in my Soul
perhaps you waited hardly – out of empty stomach to see a smile in his face
there are no tears in a full stomach you shall know this too
and I see the smile of the ignorant as the most ignorant
one can be – I’m the one – who stands as rock and I watch with binoculars
down the lake and the swan couple I see in the pond playing the erotic game
perhaps you recall how we met in a Crystalline side of Time
and you hold now the empty shell echoing my name
the war ended roughly two decades ago and we still Love
as mad as no one can be, in here where the age of smirks rolls its dice and
in a place of serenity we call heart
ممکن است به این موارد نیز علاقه مند باشید