بیهوده نبود
که منتظر بربرها بودیم
بیهوده نبود
جمع شدنمان در میدان شهر
بزرگان
با ردای رسمی بر تن تمرینِ نطق میکردند
بیهوده نبود که درهم شکسته بودیم معبدهایمان را
تا برای خدایان آنها معبدهای نو بسازیم
سوزاندیم کتابهای خود را
چون چیزی در آنها نبود برای این مردم
هرچه پیشگو گفته بود اتفاق افتاد
بربرها آمدند
و گرفتند از دستان پادشاه
کلید ورود به شهر را
آمدند در لباس کشورمان
و رسمهای سرزمینمان بود رسمهاشان
وقتی با زبان خودمان حاکم شدند بر ما
دیگر نمیدانستیم
کِی بر ما آمده بودند بربرها
برگردان: کارگاه ترجمه کالج
The Barbarians (Round Two)
A poem by Amir Or
It was not in vain that we awaited the barbarians,
it was not in vain that we gathered in the city square.
It was not in vain that our great ones put on their official robes
and rehearsed their speeches for the event.
It was not in vain that we smashed our temples
and erected new ones to their gods;
as proper we burnt our books
that have nothing in them for people like that.
As the prophesy foretold, the barbarians came
and took the keys to the city from the king’s hand.
But when they came they wore the garments of the land,
and their customs were the customs of the state;
and when they commanded us in our own tongue
we no longer knew when
the barbarians had come to us.