مهمترین عامل در فهم مباحث تئوریک، رسیدن به “درک تجربی” از آنهاست. سپیدخوانی در شعری رخ میدهد که خالی از توضیح باشد. شعری که در آن، به تفسیر و توصیف بسیار پرداخته شود، در حقیقت مخاطب را کمهوش فرض کرده و شاعر، با ترس از فهمیده نشدن، خود را باهوشتر و بالاتر از مخاطب در نظر میگیرد، در نتیجه شعر خود را با توضیح و تفسیرهای بسیار، پر میکند. زمانی که شاعر از یک پارهی شعری وارد پارهی بعدی میشود، تلاش میکند تا با اضافه کردن توضیح بین دو بخش، ارتباط ایجاد کند. سپیدخوانی زمانی اتفاق میافتد که شاعر، بدون ایراد توضیح، وارد بخش بعدی شعر میشود. در واقع، این فاصلهی خالی میان دو بخش شعر که مخاطب باهوش آن را خودش پر خواهد کرد، سپیدخوانی محسوب میشود. سپیدخوانی همان توضیحیست که شاعر نداده باشد، حرفیست که نزده باشد و کشف آن را به عهدهی مخاطب گذاشته باشد. سپیدخوانی، یکی از مؤلفههای رمانهای واقعی و غیر رئالیستی (تاریخی) است. در هر رمان، نویسنده با طرح ابژههایی از یک فضا، آن را بهطور کامل در ذهن مخاطب زنده میکند. تصویرهای کاملی که با استفاده از چند ابژهی محدود در ذهن مخاطب شکل میگیرند، همان سپیدخوانی هستند. برای مثال، در یک رمان نویسنده از خانهای حرف میزند که کمدهای آن قدیمیست، آیینههای سرتاسری دارد و چهارچوب درهایش، گنبدیست. مخاطب با کنار هم گذاشتن همین ابژهها، خانهای را به سبکِ باروک در ذهن خود تصویر میکند، این تصویر، همان سپیدخوانیست. سپیدخوانی در شعر، پررنگتر از رمان است چرا که شاعر، برخلاف نویسنده، فرصت و فضای توضیح و تفسیر ندارد و ابژهها را محدود به چند سطر و نشانه میکند که هر مخاطب میتواند، تصویرِ ذهنی متفاوتی از آنها بسازد. به این ترتیب با طرح “چند تأویلی” در شعر مواجه میشویم. علاوه بر این، نوع سپیدخوانیای که در شعر اتفاق میافتد، موجزتر و حرفهایتر و پیچیدهتر است، چرا که فرصت و فضای برداشتهای متفاوت و مختلف را از نشانهها به مخاطب میدهد. در رمان، مخاطب با دامنهی وسیعی از دالها روبرو میشود که در نهایت، همهی آنها به یک مدلول مشخص خواهند رسید. درحالیکه شعر، متشکل از دالهاییست که هر کدام به چندین مدلول دلالت میکنند. در سپیدخوانی، شاعر با فرض بر باهوشتر بودن مخاطب، توضیحها را حذف میکند و همین مسئله اهمیت سپیدخوانی را در شعر افزایش میدهد. شعر آوانگارد نگاهی به عوام ندارد، هیچگاه به قصد تایید مردم نوشته نمیشود و این، همان تفکری است که “هدایت” در کتاب “بوف کور” به کار بسته بود. همزمان با او شاید، هزاران شاعر و نویسنده به فعالیت مشغول بودهاند؛ اما تنها کسی که تا به امروز شاخص مانده است و به آثارش پرداخته میشود “هدایت” است؛ چرا که شعر عامهپسند و شعری که با تفسیر و توضیحهای بیشمار ذهن مخاطب را از فکرکردن و تامل دور نگه میدارد، هرگز ماندگار نخواهد بود. اساسن، هر چه نوشتهای تاویلهای بیشتری داشته باشد، ماندگارتر و موفقتر خواهد بود و از همین جهت، میتوان گفت که “بوف کور” مهمترین اثر “صادق هدایت” است، چرا که حتا امروزه نیز بسیاری از روشنفکران نتوانستهاند به درک یکسانی از آن برسند. برای مثال، تاویل افرادی مانند براهنی (كه در تفسیری تمام کتاب را سیاسی فرض کرده است)، گلشیری و دکتر باطنی، باهم متفاوت است. همین امر، نشاندهندهی این است که ما با یک اثر چندتاویلی بسیار قوی مواجه هستیم. بهطورکلی، سپیدخوانی همان فضاییست که شاعر در اثر خود سپید میگذارد تا مخاطب، بنا به هوش و تفکرش، آن را با تصاویر و تعابیر مختلف پر کند. بین دو سطرِ یک شعر، جهانی از حرفها هستند که نوشته نشدهاند، اما وجود دارند. هر سطر از یک شعر، فضایی ماکروسکوپیک است و بین این فضاهای ماکروسکوپیک، جهانی میکروسکوپیک نهفته است که یک شاعر خوب و یک مخاطب خلاق، باید آن را کشف کند و در ذهن خود، به تصویر بکشد. برای مثال، شاملو در اغلب شعرهایش، با به کار بردن کلماتی مثل”آنگاه” یا “پس آنگاه”، طرح پاساژی بین دو قطعه در شعرش میکند و توجهی به سپیدخوانی ندارد. یا براهنی در مجموعه شعرِ “خطاب به پروانهها” سطرهای درخشان زیادی دارد، اما به حدی به توضیح میپردازد که بههیچوجه، به مخاطب اجازه خلاقیت و سپیدخوانی نمیدهد و از این جهت در برابر مخاطب، نقش دیکتاتور را ایفا میکند. در ادبیات، نباید برای مخاطب مقصدی معیّن کرد، بلکه باید به او آزادی داد تا به تأویل خودویژه برسد. اینجاست که خصلت و ارتباط موتیفهای آزاد، برای معرفی موتیفمقیدِ شعر، حائز اهمیت میشود. بهعبارت سادهتر، شاعر جای آنکه مستقیم به هدف بزند، با کمک موتیفهای آزاد، اطراف هدف را نشانه میرود تا دست مخاطب برای رسیدن به موتیفِ مقید یا همان نیت مولف باز بماند. بنابراین، باید بین دو سطر یا دو بخش از شعر، به جای توضیح دادن، جهانِ بین بخشها و خلاقیت مخاطب را باهم تنها گذاشت. فاصلهای که گاهی اوقات بین بخشهایی از شعر اتفاق میافتد چند حالت دارد، پس از آن فاصله، یا لحن شعر تغییر میکند و سپیدخوانی لحنی اتفاق میافتد، یا فضای شعری عوض میشود که سپیدخوانی در تولید فضاست، تکنیک چندصدایی در شعر به کار گرفته میشود یا به عبارتی، راوی شعر تغییر میکند. پس باید به خاطر داشت که به جای همراهیِ قدمبهقدم با مخاطب، در بخشهایی از شعر باید به مخاطب اجازه مشارکت در تصویرسازی و آزادی بینش داد.
از سری سخنرانیهای علی عبدالرضایی در کالج که بهمنظور استفادهی آسانتر به فايلهای نوشتاری تبديل شده و در دسترس عموم قرار میگيرد. همچنین میتوانید آن را در مجلهی فایل شعر 3 نیز بخوانید.