![](https://kalej.net/wp-content/uploads/2017/11/238229810_27036-300x209.jpg)
«چرخ خیاطی»
صدای خاموش چرخ خیاطی
آوازهای غمگین مادرم بود
که در بساطِ پدر
شلوار کُردیهایش
میتوانست مرا به مدرسه بفرستد
جواب صاحبخانه را بدهد
و دارو بخرد
مرضیه، خواهرم
که مریضیاش را هیچ کس نمیفهمد
و حتی در حرم شفایش نمیدهند
مثل سوزن چرخ خیاطی
یکریز سرفه میکند
نرمی استخوانهای کوچکش
شهوت خاک را بیشتر کرده است
مادر، نخ سوزنیست
که با سرفههای مرضیه
هر دم، بند دلش پاره میشود
پدر در باران، بساطش را جمع نمیکند
و من در جایی که کسی نباشد
با خودم حرف میزنم
روشنفكران در روزنامهها
مقالهای نمینويسند
و هموطنانم فراموش کردهاند
جشن گلهای سرخ را
مادر، شبانه پایههای چرخ خیاطیست
میلرزد
پدر، چارچوب در است
در خود بسته
یک قوری چای تلخ
مرضیه در آلبوم عکس آرام میخندد
من به همه چیز فکر میکنم
امان میرزایی
ممکن است به این موارد نیز علاقه مند باشید