مقدمه:
از ابتدای تشکیل کالج شعر، سعی کردم هیچگونه بحث سیاسی در آن انجام نشود و به همین دلیل تاکنون بحثی در مورد آنارشیزم ارائه ندادهام، اکنون هم قصد ارائهی بحثی سیاسی در مورد آنارشیزم ندارم اما به دلیل اینکه علاقهی زیادی به این مقوله در فارسی زبانان به وجود آمده و افراد زیادی مشتاق کسب اطلاعات بیشتری در این زمینه هستند، اکثر نویسندهها با هدف مطرح شدن، سعی در نوشتن مطالبی در این باره میکنند و مطالبی که منتشر میشود اغلب سطحی و تحریف شده است. با توجه به درکی که معمولن در مورد آنارشیزم وجود دارد و غالبن آن را هرج و مرج طلبی میدانند، عدهای برای اینکه اساس آنارشیزم را بر عدم دولتباورى و همینطور ضد قدرت و ضد رئیس بودن مطرح کنند، آن را به ادبیات نیز بسط دادهاند؛ به عنوان مثال برای اینکه انگ هرج و مرج طلبى را از چهرهى آنارشیستها بزدایند و آنها را به عنوان انسانهایی معقول مطرح کنند، در برخی مطالب و نوشتهها مشاهده میکنیم که کنش محافظهکارانه به ادبیات آنارشیستی میدهند (چرا كه معمولن محافظهكاران را تعقلی میدانند) و این بسیار مضحک است. حتا جایی نوشتند که یک شاعر آنارشیست غزلسرایىست كه در آثارش تکنیکهاى بخصوصی را به كار مىبرد. متاسفانه همانطوری که مترجمهاى تودهاى بطور عمدى تعریف غلطی از آنارشیزم به دست داده و آنارشیستها را هرج و مرج طلب معرفى كردهاند، این دسته از هواداران آنارشیست نیز به دلیل فقدان شناخت، از آن طرف بام افتادهاند. من به کرات در کتاب «آنارشیستها واقعیترند» در مورد این موضوع بحث کرده، در اینباره تذكر دادهام، پس اکنون قصد رفتن به این سمت و سوی سیاسی را ندارم ولی به دلیل اینکه در کالج به تمامی مباحث شعری پرداخته میشود، ناگزیرم در این باره بحث كنم، چرا كه مؤلفههای محافظهکارانهای که برای شعر آنارشیستی مطرح کردهاند اساسن ساختگی و بر اساس علاقهی روز است و نمیدانم چرا بعضیها تن به این تحریف میدهند، بهطوری که گرایشهایی به قصد تخریب درونی آنارشیزم به وجود آمده و مرا به این جریان سخت مشكوک كرده است.
قریب به دو دهه است که به آنارشیزم میپردازم و شاهد واكنشهاى ناشایست و عجیبى بودهام. ادبیات آنارشیستی برای خود، تاریخی (نه مانیفست) دارد. طى قرن اخیر، بسیاری از شاعران جهان در مورد آنارشیزم صحبت و آنارشیست بودن خود را اعلام كردهاند، از طرفى بسیاری از شاعران هم هستند كه در این چارچوب و با این دیدگاه مطالب بسیاری نوشتهاند و نوع نگاهشان از سازمانبندی و مانیفست خاصی پیروی نمیکند. شاعرانی مثل «لولا ریج» و «گری اشنایدر» که آثارشان به فارسی ترجمه نشده است و یا «رمبو» و «هربرت رید» که بسیار شناخته شده هستند. یا «لئو تولستوی» که معمولن با رمانها و داستانهای خود به شهرت رسیده است و شاعرانی مثل «ارنست تولر» یا «پیتر لمبورن»، «جان کیج»، «رابرت دانکن»، «یان فریزر»، «جو هیل»، «پل گودمن» و «فیلیپ لامانته» که اغلب شاعرانى معاصرند. البته بعضی طی سالهای اخیر فوت کردهاند اما در مجموع، شاعران زیادی هستند که در حیطهی شعر آنارشیستی فعال بوده و در این زمینه تعریف میشوند. اساسن هر شاعر آوانگاردی، یك جورهایى آنارشیست است كه در این باره پیشتر نوشتم. از طرفى مجموعه بحثهایی که در مورد شعر آنارشیستی برای جذب مخاطب وجود دارد، بیشتر مقدماتی و عامیانه هستند. برخى كه به چند شاعر علاقهمندند، در جو آنارشیستی کنونی، بىهیچ دلیلى آنها را آنارشیست معرفی میکنند، این علاقه ستودنیست ولی حقیقت، زبان متفاوتی دارد. یکی از وظایف آنارشیستی، ارائهی اطلاعات صحیح و روشنگریست. کسی که به دنبال قدرت، طمع و هدف مالی خاصی نیست، نیازی به نویسش مطالب و اطلاعات دروغین ندارد، رفیقبازی هم نوعی تن دادن به تحریف است. من سعی میکنم در ادامه، تصویر مشخصی از شعر آنارشیستی و همینطور شاعر آنارشیست ارائه دهم.
“خصیصههاى ادبیات آنارشیستى”
از نظر یك فرد عادى، شخص آنارشیست خواهان امری غیرعادیست. او قصد دارد که علیه هر نوع لیدر و رئیس و اقتدارى قیام كند، اما مگر ممكن است؟ مىپرسد مگر كشور بدون دولت، بدون شاه و رهبر و رئیس جمهور میتواند ادامهی حیات داشته باشد؟ از نظر او، یك آنارشیست تقریبن دنبال تحقق امری غیرممكن است. یك شاعر پیشرو هم مدام دنبال تحقق یک غیرممكن است، یك آنارشیست دنبال كشوریست كه هرگز وجود نداشته و یك شاعر آوانگارد هم دنبال شعر و شعوریست كه پیشتر وجود نداشته و اینجا همان تقاطعىست كه شاعر و شخص آنارشیست در آن به هم مىرسند. از این جهت یك شاعر آنارشیست به چیزى جز فردیتاش متعهد نیست، در حالى كه شاعر مذهبی یا مثلن كمونیست، مدام سعى مىكند به بیان اعتقادى كه به او حقنه شده بپردازد و هنرش را در خدمت ترویج ایدئولوژى یا مذهبش قرار دهد. بهعبارت دیگر، هر آنارشیست واقعى درون خودش یك شاعر دارد و البته هر شاعرى آنارشیست نیست.
شاعر مسلمان مدام در شعرش وصف مركز موهومى به اسم خدا را مىكند و اساسن در خدمت خداست كه مىنویسد. ماركسیستها هم عمد دارند ادبیات را در خدمت عقیده قرار دهند در حالى كه خودِ ماركس بویى از ادبیات نبرده بود و حتا جزوهای دربارهی زیبایىشناسى منتشر نكرد. ماركس از این لحاظ دنیاى محدودى داشت و آدمهایش را به دو دستهی دارا و ندار تقسیم كرده بود. انسان از نظر ماركس بیشتر هویتى اقتصادى داشت. در واقع ماركس مشكلی با دیكتاتورى نداشت، چون میخواست سیستم دیكتاتورى را از چنگ طبقهی دارا در بیاورد و در اختیار طبقهی ندار قرار دهد. در واقع آزادى و میل به آزادى مطلق، مسئلهی ماركس نبوده بنابراین هویتى غیر اقتصادی برای انسان قائل نبود و دركى از ادبیات نداشت. در اصل مدینهی فاضلهی ماركس، جهان آزاد نبود بلكه به تحقق دیكتاتورى پرولتاریا میاندیشید، در حالى كه آزادى و بهویژه آزادى فردى، خواست بنیادى آنارشیزم است. همین توجه مركزى به آزادى شاعر، نقطهی مشترك یك شاعر و یك آنارشیست است. اساسن ادبیات آوانگارد رویكردى آنارشیستى دارد. رمبو با صداى بلند در میان جمعیتى ضد آنارشیسم فریاد مىزند كه یک آنارشیست تمام عیار است، چرا؟ رمبو مثل هر شاعر آنارشیستى اعتقادى به قواعد تعریف شدهی ادبى نداشت. او هرچه را كه در صحنه بود، وارد حاشیه متن كرد و عناصر تازهای را در صحنهى صفحه به اكران درآورد، اما به آنها هم براى همیشه وفادار نماند. درواقع رمبو معتقد به انقلاب دائمى بود. یك شاعر آنارشیست مدام ضد مد عمل مىكند. مثلن امروزه كه در شعر سپید همه ساده و آسان مىنویسند، شاعر آنارشیست شروع به زبانى نوشتن میکند و به محض اینكه مؤلفههایش همهگیر شد اولین كسی خواهد بود كه به طرز نویسشى كه خود ابداع كرده خیانت خواهد كرد. من، پاریس در رنو، این گربه عزیز و فیالبداهه را طى سالهاى ٧٦ و ٧٧ و ٧٨ منتشر كردم و به محض اینكه تكنیکهایش همهگیر شد، «شعر- خطبهی جامعهی مدنى» را در سال ٧٩ و كتاب چندژانرى شینما را در سال ٨٠ نوشتم كه كوچکترین ربطى به سه كتاب اول نداشتند. به عبارت دیگر یك شاعر آنارشیست، هرگز به یک شیوه نمىنویسد و مدام طرز نویسش خود را عوض مىكند و جاى عناصر موجود در صحنه و حاشیهى شعرش، مدام در حال تغییر است. البته شاعر آنارشیست همیشه به نوعی تعادل استتیكى (زیباییشناسانه) هم معتقد است؛ یعنى محال است كه شما در متناش سیطرهى مدام و حضور گستردهی یك مؤلفهی ادبى را ببینید و اساسن او به تمام تكنیكها و مولفههاى ادبى توجه دارد.
شاعرى مثل رویایى هرگز نمىتواند شاعر آنارشیستى تلقى شود، چون شعرهایش هنوز از همان استتیک اولیهاش تبعیت مىكند و نظرگاه ادبىاش نسبت به كتاب «مسائل شعر» كه چهل-پنجاه سال پیش منتشر كرده چندان تغییرى نكرده است.
همیشه وزن در صحنهى شعر نیما و اخوان بود و هرگز این دو شاعر وزن را كنار نگذاشتند و وارد حاشیه نكردند، در حالى كه فروغ همه نوع شعرى دارد و در دوران کوتاه شاعرىاش، مدام در حال تجربه بود. او ابتدا از شعر كلاسیك وارد شعر نیمایى و چهارپاره شد، سپس در وزنهاى تركیبى نوشت و بعد هم وزن را بهطور كامل كنار گذاشت و از لحاظ درون-متنى و زیباییشناسی هم مدام تغییر گارد مىداد. در صحنهی شعر شاملو نیز همیشه زبانى آركائیك حضور داشت، مگر چند شعرى كه با زبان لوگو نوشت. در واقع هنوز شاعران ایرانى تصور مىكنند اگر مدام با یک طرز و شیوهی زبانى بنویسند، به تشخص زبانى مىرسند و هرگز تصور نمیكنند كه زبان واحد، جهان واحد و كوچكى را تصویر مىكند و بیخود نیست كه شاعران ایرانى اغلب دنیاشان كوچک است. متأسفانه همانطور كه بسیاری در ایران تصور صحیحی از آنارشیزم ندارند و آن را هرج و مرج طلبی تعریف میكنند، درک درستی هم از شعر آنارشیستی ندارند.
یک شاعر آنارشیست مدام در حال انقلاب است، البته نه انقلاب سیاسی. در هر انقلابی فقط رهبر و نوع حكومت تغییر میكند و شاعر آنارشیست فقط تا زمانی كه انقلاب مذكور پیروز نشده با آن همراه است. اما به محض اینكه از پیروزی انقلاب بگذرد، ناچار است علیه آن انقلاب كند؛ مثلن ده ماه است كه در كالج بحث از شعر و زیباییشناسی كالجی میكنیم. اگر روزی این شیوهها و روشها بدل به جریان مسلط شعر فارسی شود، اولین كسی كه علیهاش حرف خواهد زد، بیشك خودم خواهم بود. اساسن هرگونه اقتداری ضد آنارشیزم است، چراكه هیچ اقتداری حقیقت ندارد، چون اساسن حقیقتی در كار نیست. هر حقیقتی كه از قدرت برخوردار شود، راهی جز سرسپردن به قدرت ندارد. اصولن هرگونه اقتداری (چه سیاسی چه فرهنگی) ضد آزادیست. شاعر آنارشیست مدام در حال بازی با عناصر موجود در صحنه و حاشیهی متن است و اگر آزادی نداشته باشد، نمیتواند بنویسد. درواقع آزادی از نظر شاعر آنارشیست یعنی اینكه آزاد باشد هر لحظه بازی دلخواه خود را انجام دهد.
اساسن تنها راه برای ایجاد نظم و ساختار متنی، انقلابی متنیست. فقط در چنین انقلابیست كه خشونت وجود ندارد. درواقع چیزی خطرناکتر از انقلاب سیاسی وجود ندارد. در انقلاب سیاسی فقط رهبر عوض میشود اما در انقلاب شعری و شعوری، نوع اندیشیدن و اخلاق مرسوم تغییر میكند؛ یعنی شعور محقق میشود و خشونت جای خود را به عشقبازی كه به نوعی مادر صلح است، میدهد. شاعر آنارشیست مدام در حال انقلاب است، چراكه در هر انقلاب تازهای به شعاع شعور و فرهنگ افزوده میشود و اخلاق مسلط جای خود را به اخلاق انتخابی و فردی میدهد. توجه به فردیت و طرح آن، عنصر اصلی شعر آنارشیستیست. به عبارتی دیگر، شاعر آنارشیست كشف نمیكند مگر دنیایی در خودش كه جز در تنهایی حاصل نمیشود. شاید برخی بگویند هر سبكی در شعر و ادبیات در تنهایی شكل میگیرد، اما این حرف درستی نیست، چراكه هر متن تازهاى در خلوت نوشته میشود جز متون خلاق آنارشیستی كه در تنهایی شكل میگیرد. در اینجا باید به تفاوت بین تنهایی و خلوت دقت كرد.
همانطور كه پیشتر گفتم، شاعر آنارشیست، یكه، تنها و تكروست، او پیرو و لیدر و رهبری ندارد؛ نه از كسی پیروی میكند و نه مشمول شرایطیست كه كسی از او پیروی كند. البته میتواند مؤثر واقع شود ولی تأثیری كه به جا میگذارد گاهی لحظهای، دورهای و حتا میتواند یكساله باشد. او بر همهی مسائل تاثیرگذار است ولی این تأثیر همیشگی نیست و بدل به تسلط و سیطرهی دائمى نمیشود. براى همین شاعر آنارشیست بههیچوجه نمیتواند استاد و مراد باشد، زیرا ناگزیر به خیانت نسبت به مسائل و پیشنهاداتیست كه خود مطرح میكند، در حالیكه خصیصهی اصلی استاد، پایداری دیدگاه و پافشاری روی عقیده و حضوری مداوم در یك مسیر است. شاعر آنارشیست دائمن در حال حركت بوده و باید به این نكته كه تنها به این مسیر وارد شده و حتا تنها برمیگردد، وقوف كاملی داشته باشد. فلسفهی یک شاعر آنارشیست همین تنهاییست. شاید به این فکر بیفتید که ادبیات در تنهایی اتفاق میافتد و تمام شاعران، نویسندگان و فیلسوفان بزرگ تنها بودهاند اما اینطور نیست، هایدگر در مطلب معروفى مسألهی خلوت را مطرح کرده و بحث جالبی در این مورد دارد. خلوتی که توسط هایدگر مطرح شده هیچ ربطی به تنهایی ندارد؛ او به کوه رفته و با تماشای برف و روستاییان، در کلبهی خود به تفکر میپرداخت. درحالی که درون تفکر او نوعی گفت و گو با بیرون جریان داشت. هایدگر تنها نبود، درواقع او با کوه و دشت و… درحال گفت و گو بوده و به جهان بیرون توجه ویژهای داشت؛ به این معنی که برای او جهان بیرون بهطور کلی حذف نشده بود. درحالی که ممکن است شما روزی از خانه بیرون زده و از خیابانهای شلوغ عبور کنید، در رستورانى شلوغ بنشینید ولی هیچکس را نبینید و به هیچ چیزی توجه نکنید! احتمالن این موضوع برای همه اتفاق افتاده که بارى در کوچهای پر رفت و آمد قدم بزنید اما در خود فرو رفته باشید و توجهى به اطراف نكنید. گاهى در حالى که میان جمعیتى حضور دارید، احساس تنهایى مىكنید، تنهایید؛ به خانه برمیگردید و باز هم لحظههای خود را در تنهایی سپری میکنید. درواقع شما توجهی به محیط و پیرامون خود ندارید. این بیتوجهی میتواند البته حاصل افسردگی و ورشکستگی یا مشکلات دیگری باشد اما یک شاعر آنارشیست اگر خود اراده کند، واقعن نمیبیند. او دچار تنهایی درونیست؛ به این معنی که بیرون را به طور کلی حذف میکند تا جمعیتی را درون خود ملاقات كند؛ یعنی کشف دنیای درون كه من اسمش را مىگذارم کشف فردیت و این فردیت گاهى در جمع اتفاق میافتد، جمعى كه در درونش زندگى مىكنند. دلیل اینکه یک شاعر آنارشیست را تکرو میپنداریم این است که با دنیای درون خود متحد شده و صداهای درونی خود را شنیده است. در تنهایى و خلوتى که اتخاذ کرده صدای آن سرخپوست، سیاهپوست، روسپی و روسپیزاده و… را میشنود، بعد بدل به همهی آنها شده و تمامی آنها را زندگی میکند. اکثر مواقع، انتقاداتی در مورد داستانها و رمانهای من مطرح میشود که چرا تمامی نقشها را خودت ایفا میکنی طورى كه انگار فقط دارى خودت را مىنویسى؟ در پاسخ باید گفت: نوشتن بهانه است. درواقع ما برای شناخت بیشتر است كه مینویسیم؛ یعنی ما برای فعال کردن نیهیلیسم است كه تلاش میکنیم . منظور این است که در آن تنهاییِ برگزیده و دیالوگهایی که با منهای وجودی خود داریم، یک من اتفاق میافتد. «من» در زبان فارسی به معنی اندیشیدن است. وقتی در اوستا، پاى اهریمن پیش كشیده میشود، منظور یک شخص یا شیء بیرونی نیست بلکه اهریمن اینجا به معنای اندیشهی بد است. بر این اساس «منشناسی» به کشف اندیشه و شعور و درک هستى منجر مىشود و این شناخت در تنهایی و اتحاد با گفت و گوی درونی رخ میدهد. به قول هایدگر، شخصی شهرنشین را در نظر بگیرید كه تعطیلاتش را رفته در دهكدهاى بگذراند، با مواجهه با یك روستایى ممكن است مهربانى خرج كند اما مدام نگاهى توریستى و از بالا به پایین به او دارد و روستایى را عضوی از طبقهی فرودست قلمداد میکند و بر این باور است که خود از شعور و فرهنگی برتر برخوردار است، در حالی که نمیداند روستاییان گفت و گو و خلوتی با پیرامون خود دارند که خود از آن عمرى بیبهره بوده. شعوری در آن خلوت اتفاق میافتد که در ازدحام وجود ندارد. بر این اساس، خلوت و تنهایی بسیار متفاوتاند. ممکن است در کلبهای وسط جنگل زندگی کنید و دیگران به تنهایی شما اشاره کنند درحالی که شما تنها نیستید بلکه در خلوت به سر میبرید. شخص تنها، حتا ممکن است در ازدحام و شلوغی زندگی کند ولی تنها باشد و تنهایی اصیل یعنی فردی در چاه ویلِ درون خود غواصى كند. ما درون خود، جهانی بسیار نامحدود و میکروسکوپیک داریم و شناخت این ابژهها و حالات و تخیلات درونی به درك عمیقی منجر مىشود و اتفاقن شعور از این تمرین و ممارست به وجود میآید. درواقع تنهایی دلیل اصلی، تکرو بودن شاعر آنارشیستیست. او دچار تنهاییست و تنهایی خود را بسط میدهد. در تنهایی نوعی آزادی مطلق وجود دارد، همهی شخصیتهایی كه درون شاعر زندگی میكنند، به طور نسبی از آزادی برخوردارند، چراكه آزادی تكتكشان مطلق است. آزادی امری كاملن فردیست؛ شرایطی كه حسیت و فردیت در آن به خلاقیت میرسد و تا زمانی كه حكومت و دولتی وجود داشته باشد، این آزادی در بیرون تحقق پیدا نمیكند.
البته هر شاعرى به دلیل برخوردارى از «درك دوم» یا «تخیل»، از بقیه مردم آزادتر است؛ یعنى هر شاعرى در تخیلاش آزادی دارد حتا اگر پشت میلههاى زندان باشد. اساسن هم یك آنارشیست و هم یك شاعر از قوهی تخیل برخوردارند، چراكه هر دو در پى تحقق امری غیرممكناند. بیجهت نیست كه آنارشیزم از شاعر توقع ندارد به گونهای بنویسد كه دوست دارد، در واقع آنارشیزم براى شاعر، آزادى بىحد و حصر قائل است.
به همین دلیل شاعر آنارشیست هرگز پاسخی نهایى ندارد و غالبن براى طرح سؤال است كه مىنویسد؛ یعنى دائمن در حال پرسش است تا فكر تازهاى تولید كند. در واقع از مانیفست و دستورالعمل خاصی پیروى نمىكند. این عمل مربوط به ایدئولوژیها، مذهبها و دولتهاست که برنامه و طرح مشخصی در زمانهای خاص دارند. تمام تلاش ایدئولوژى این است كه برنامهای تخصصی تنظیم كند و براساس آن به همهی مردم مثل گله گوسفند پاسخ بدهد. درواقع قانون هیچ اهمیتى براى فردیت قائل نیست و همه را در یك بسته قرار مىدهد و به این صورت، كار را تمام شده تلقى مىكند. اما برای شاعر آنارشیست تحمل این بسته بندى ممكن نیست، از نظر او هیچ چیز پایانی ندارد و همه چیز در حال شروع است؛ یعنى به نوعی به نیهیلیسم فعال اعتقاد دارد. جهان از نظرش بىمعناست اما این باعث نمىشود كه مثل نیهیلیستهاى شعارى بهخاطر فقدان معنا خودكشى كند، بلكه برعكس، زندگى را یك شانس تلقى كرده از این فرصت استفاده مىكند تا معناى مورد نظرش را بسازد. اینکه شاعرى شخصن به معنایى خودویژه برسد و سعى كند آن را در شعرهایش با مخاطبش در میان بگذارد، با نویسش براساس دستورالعملى كه از سمت لیدر یا رهبر حزبى و مذهبى به او حقنه مىشود، تفاوت دارد. در واقع شاعر متعهد یعنى كسى كه به بردگی فكری تن داده و جز آلت دست نیست. اصولن شاعر آنارشیست قرار نیست طبق خواست و علاقهی مردم بنویسد، از این جهت او همیشه پیشرو است نه پیرو. بیسبب نیست كه همیشه در هر كشورى، شاعران آنارشیست چه از سمت حكومت چه از سوی مردم و چه از طرف اپوزیسیون سانسور شدند. در واقع از نظر یك شاعر آنارشیست، اپوزیسیون به شكلى كه متداول است فرقى با قدرت مركزى و حكومت ندارد، چرا كه در تلاش است حكومت را عوض كند و حكومت تازهاى تشكیل بدهد. درواقع آنارشیستها كه در پى تشكیل حكومت و كسب قدرت نیستند، اپوزیسیون واقعىاند.
همیشه شعر و شعور در هر جامعه و كشورى بانى واقعى صلح بوده است. شعر با طرح عشق و برخوردارى از انرژى بالا قادر است تا از جنگ جلوگیرى كند. جنگها را فقط حكومتها تولید مىكنند و هرگز در هیچ كجایى جنگى موفق نشده آزادى به ارمغان بیاورد، بلكه مدام این شعر و شعور بوده كه تولید آزادى و صلح كرده، خلاصه اینكه یك شاعر آنارشیست ضد خشونت است.
در پایان، با ارائهی چند نکته بحث را خاتمه میدهم. عدهای این روزها سعى مىكنند به شعر آنارشیستی خصیصه داده و در حوزهی اجرا و تکنیک به آن سمت و سو دهند؛ ما این خصیصهها را براساس آنچه در متن اتفاق میافتد و اینهمانی مؤلفههای متنی با اعتقادات آنارشیستی قیاس میکنیم. وقتی یک آنارشیست واقعی را ضد رئیس و اقتدار و اتوریته میدانیم، بدین معناست که آنارشیست و شعر آنارشیستی، اصلمحور نیستند؛ یعنی اعتقادی به حقیقت غایی نداشته و شعر را در چارچوب خاصی قرار نمیدهند، ولی تحت زیباییشناسی خاصی رفتار میکنند.
از آنجایی که ما در عصر تکنولوژی و سیطرهی دانشها زندگی میکنیم و به این دلیل که یک آنارشیست واقعی فردی تعقلیست و برای شعور و فکر، ارزش خاصی قائل است و به همان میزان به دانش روز هم بها میدهد، پس اگر در کاری قصد داریم به كنش و فعالیتی حرفهای بپردازیم، ملزم به کسب تخصص و دانش در آن حرفه خواهیم بود. از این بابت شعر آنارشیستی، تئوریمحور است ولی این تئوری، واحد نیست و اقتدار یك مؤلفه را نمیپذیرد، بلكه معتقد به سبکها، روشها و مؤلفههای مختلفیست.
ممکن است شاعری حتا تا یک سال به یک سبک و روش، اشعاری خلق کند اما اگر به این رویه تا ابد ادامه دهد، شاعری آنارشیست محسوب نخواهد شد. از طرفی آنارشیستها به اینگونه از دموکراسی کاپیتالیستی که در حال حاضر وجود دارد، اعتقادی ندارند. اگر هم اعتقادی داشته باشند گونهای از دموکراسی را تأیید میکنند که در هائیتی (که یک کشور آفریقاییست) اتفاق افتاد.
وقتی پای شعور در میان است، آنارشیستها به دموکراسی و رأی اکثریت اعتقاد پیدا میکنند و درواقع معنای حقیقی دموکراسی همین است. ولی درحال حاضر آنارشیزم هیچ اعتقادی به دموكراسى (به این دلیل که دموکراسی کنونی، دموکراسی کاپیتالیستىست كه توسط مراكز بانکى هدایت مىشود) ندارد. پول این سالها نمایهى قدرت است و رأیها را میخرد و بردگانى را منتخب میکند كه جز اجراى فرمان نمىكنند. یعنى در این انتخابات، خواست فرد و فردیت نقشى ندارند بلکه تبلیغات همه را مثل موم به شكلى كه دلش مىخواهد در مىآورد. ما هنوز به جایی نرسیدهایم که در دنیا به تعداد افراد، حزب (احزابی تکنفره) داشته باشیم و هر کسی از شعور سیاسی و فرهنگی برخوردار باشد، اما بهخاطر این فقدان، نمیتوان حكم داد که آنارشیستها اساسن اعتقادى به دموكراسى ندارند، اتفاقن برعكس، اجراى دموكراسى متنى یكى از خصیصههاى ادبیات آنارشیستىست و شما مىتوانید صداهاى مختلفى را در شعرهاى آنارشیستى معروف بشنوید، یعنی چندصدایی، پلیفرمی، پلیفونی در این گونه متون كاربرد زیادی دارد. به همین ترتیب، متنهایی که چندژانری هستند و فضاهای مختلفی در آنها به کار رفته است. حتا آثاری که دژانره شده و شعر در قسمتهایی به سمت داستان، شکلسازی و ژانرهای دیگر سوق پیدا میکند كه اینجا نه تنها فقط از مؤلفههای شعری بهره نمىبرد بلكه براى اجراى دموكراسى متنى از امكانات دیگر ژانرها نیز سود مىبرد و این علاقه یکی از خصیصههاى مهم متنهای آنارشیستی است. به شعر آنارشیستی نمیتوان با قطعیت مؤلفههای خاصی را نسبت داد، چرا که شعر آنارشیستی تنها از لحاظ اندیشگانى از منطقی زیرساختی تبعیت میکند و این موضوع در تفکر و جهانی که شاعر معرفی کرده، اتفاق میافتد و هیچ ربطی به مؤلفهها، اجرا، صورت، پرفورمنس و تکنیک ندارد. یک شاعر آنارشیست از لحاظ زیرساختهای ذهنی، شاعری آنارشیست تلقی میشود و تمام مطالبی که در حیطه اجرا به شعر آنارشیستى ربط مى دهند مهملاتی بیش نیست. درواقع استفاده از الفاظِ ادبیات و هنر آنارشیستی خیلى درست نیست اما آنارشیزمِ هنری وجود داشته و چیزی به نام شعر آنارشیستی در حیطهی تکنیک و مانیفست، مطلقن وجود ندارد و از این رو معمولن باید از لحاظ زیرساختهای ذهنی سراغ ادبیات آنارشیستی رفت.
از سری سخنرانیهای علی عبدالرضایی در کالج که بهمنظور استفادهی آسانتر به فايلهای نوشتاری تبديل شده و در دسترس عموم قرار میگيرد. همچنین میتوانید آن را در مجلهی فایل شعر ۶ نیز بخوانید.
ویدیو این سخنرانی در یوتیوب