حدود شش-هفت سال پیش در مصاحبههایی با چند روزنامه در ایران و در صفحهی فیسبوکم دربارهی گلوبال پوئتری، بحثهایی را مطرح کردم. بعد از آن، افراد زیادی از جمله چند مترجمی که معمولن مباحث تئوریک را در ایران ترجمه میکنند، با من تماس گرفتند تا اگر کتابی در این زمینه وجود دارد ترجمه کنند و من اصلن این موضوع را برای آنها توضیح ندادم.
اصطلاح جنبش گلوبال پوئتری برای اولین بار در سال 2000 توسط “سامیت گرُوِر”، شاعر هندوستانی، به کار برده شد. سامیت با این جنبش، قصدِ برقراریِ صلح و متحد کردنِ شاعران در سراسر جهان را داشت، به نحوی که دست به خلق آثاری برای نشان دادن تأثیراتی که شعر بر تغییرِ جهان و زندگی بهتر دارد، بزنند. وی موفق شده و شاعران (با نگرشهای متفاوت) را متحد کرده است.
در سال 2009 طی سخنرانیهایی در لندن به گلوبال پوئتری پرداختم، اما رویکرد تئوریک من کاملن با جنبش گلوبال پوئتری متفاوت بود؛ چرا که گلوبال پوئتری برای من انگیزهای شد تا به مفاهیم تازهای فکر کنم و از آن به نظرگاه و تئوری تازهای برسم.
به دلیل نبودِ ترجمههای صحیحی در مورد تفکر گلوبال، در ایران، نگاه گلوبال وجود ندارد؛ دنیای مسطح به اشتباه، جهان مسطح تعریف شده است؛ به دلیل اینکه تصویر کاملی از تمام کهکشان و جهان وجود ندارد، ترجمهی دهکدهی جهانی و به دنبال آن، به کار بردنِ شعر جهانی یا شاعر جهانی صحیح نیست و بهترین واژهی جایگزین برای آنها، دهکدهی زمینی و شاعر زمینی است.
و اما گلوبال پوئتری و شاعر زمینی چیست؟
زمین گرد است و پستی و بلندی زیادی دارد. طبقات مختلفی از انسانها (فرودست، متوسط، فرادست) در سطح زمین زندگی میکنند. امروزه در عصر ارتباطات، بخصوص به کمک اینترنت، زمین را مسطح فرض میکنیم، طوری که همهی اقشار در یک سطح از امکانات ارتباطی بهرهمند میشوند؛ به عنوان مثال تمام ادارات و شبکههای بریتانیا و امریکا (شبکههای مخابرات و برق و تلفن و …) توسط اپراتورهای هندی از هندوستان، آن هم از طریق اینترنت، کارگردانی میشود؛ یعنی در صورت مشکل پیدا کردنِ تلفن یا اینترنت، شخصی در هندوستان این مشکل را برطرف میکند. به دلیلِ برخورداری از امکانات یکسان جهانی، حالا من زمین را مسطح فرض میکنم. متاسفانه هنوز کشورهایی مثل ایران، افغانستان و عراق در زیرزمین ِجهان قرار دارند و وقت آن است با ارتباط با جهان، سر از آن زیرزمین بیرون بیاورند.
زمانی درکِ بسیاری از مفاهیم ابتدایی، مثل حقوق بشر (human rights) که نوعی مذهب انسانی و فراوردهی مدرنیسم به شمار میرود، لمس میشود که به خوبی آن را درک کرده و از نزدیک آن را تجریه کرده باشیم. با درکِ حقوق بشر، رویکرد تازهای در زیست به وجود خواهد آمد و دیگر هیچ کسی از کوچکترین حق خود نخواهد گذشت. قبل از پرداختن به مقولهی شعر زمینی (گلوبال پوئتری) به چگونگی پیدایش این تفکر میپردازم: در سال 1961 برای اولین بار چهار کامپیوتر در دو ایالت امریکا بهم متصل شده و تشکیل شبکهی آرپانت را داد. بعد از ده سال (در دههی 1970) با تعریف “پروتکل تی سی پی” که هنوز هم رواج دارد، با مشارکت کامپیوترهای خاص، با کامپیوترهای کشورهای دیگر هم ارتباط برقرار شد و این توسعه تا سال 1993 (حدود 23 سال قبل) که تمامِ شبکههای الکترونیکی، اینترنت نامیده شد، ادامه پیدا کرد. 54 سال قبل؛ یعنی یک سال بعد از پیدایش “آرپانت”، “هربرت مارشال مک لوهان”، نظریهپرداز ارتباطات و پژوهشگر موسسهی تحقیقات رسانهای کانادا، که جملات معروفی مثل “رسانه یک مسیج است و پیام به همراه دارد”، را بیان کرد و تلویزیون را غول خجالتی نامیده است. کتابهایی از جمله “فهم رسانه” منتشر کرد. او 53 سال پیش با تخیلی خلاق، جهان امروز را پیش بینی کرده بود.
اصطلاحی که 50 سال پیش توسط هربرت مک لوهان، دربارهی آیندهی جهان، با توجه به نقش اینترنت در تغییر شکل مناسبات زمینی ارائه شد “global village” است که به واسطهی آن، دنیای امروز را پیش بینی کرد.
مک لوهان در کتابهای خود، تاریخ بشریت را به سه دورهی “ارتباطات بدوی”، “ارتباطات مکتوب” و “ارتباطات ایمیلی یا الکترونیکی” تقسیم میکند و در این طبقهبندی به خوبی نشان میدهد که چطور تلویزیون، رادیو و اینترنت، فاصلههای زمانی و مکانی را از بین خواهد برد. امروزه پیش بینیِ او تحقق یافته و این فاصلهها از میان رفته است.
مک لوهان، زمین را به دهکدهای تشبیه کرده است که در آن هیچ فکر و ایده و عملی، دفن و سانسور نمیشود، بلکه همهی ساکنان زمین به مرور از ایدهها و تجربههای یکدیگر استفاده میکنند. در عین حال مک لوهان، فردیّت را از نو تولید کرده و معتقد بود بشر در آینده (بشر امروزی) به فردیت تازهای میرسد، به طوری که در عین تنهایی، در ارتباط با دنیا به سر میبرد.
پیش بینی بزرگِ او، هم اکنون تحقق یافته است؛ اغلب افراد در منزل، کار خود را از طریق اینترنت انجام داده و با جهان در ارتباط هستند.
این اصطلاح تازه(global village) را اغلبِ مترجمان ایرانی، به اشتباه، دهکدهی جهانی ترجمه کردهاند، در صورتی که دهکدهی زمینی، جایگزینِ خوبی برای این کلمه است؛ چون جهان همهی کائنات و هستی را در برمیگیرد و به این تعبیر، متافیزیک را نیز با خود همراه میکند. دنیا به مجموعهی انسانها گفته میشود. دهکدهی جهانی بسیار گسترده است و بهترین جایگزین برای آن ترجمهی دهکدهی زمینیست.
دهکدهی جهانی ترجمهی خوبی برای global village نیست؛ به دلیل اینکه معنای فارسی کلمهی لاتین globe ، کُره است اما معادل جهان در زبان انگلیسی universe.
Global village دهکدهای زمینی است که زندگی در آن جریان دارد و توجه ویژه به زندگی زمینی، یکی از مولفههای مهم global poetry است. البته داریوش آشوری globalization را جهانگیرگرایی و جهانگیر کردن، ترجمه کرده است که نشان میدهد شخص آشوری نیز هنوز به تفاوت دو کلمهی دنیا و جهان واقف نیست و نمیداند که دنیا مجموعهای از انسانهاست ولی جهان، کل هستی و تمام سیارات و ستارهها. از این لحاظ در هستی، زمین یک نقطهی میکروسکوپیک بوده و در قیاس با جهان، هیچِ مطلق است.
منظور از global village دهکدهی دنیاست؛ یعنی همین زمین، نه سایر سیارات و منظومههایی که ما هیچ اطلاعاتی از ماهیتشان نداریم. اگر با این ایده پیش برویم و global village را دهکدهی جهانی بنامیم، در دام چند مجهولِ بزرگ خواهیم افتاد و برای درک جهان، درگیر متافیزیک دینی و مفاهیمی مثل خدا و معاد میشویم. در واقع در زبان فارسی global village به عمد اشتباه ترجمه شده است تا دین و تفکر دینی در آن جایگاهی داشته باشد. در حالی که global village فرآوردهی عصر مدرن و عقل مرکزیست نه موهوم باوری.
تنها چیزی که در global village نقشی ندارد، مفاهیم کلاسیک است؛ زیرا در کلاسیسیزم ما با موهوم باوری مواجهیم. تمام اشعار عرفانیِ ادبِ پارسی از موهومی به نامِ “خدا” سخن میگویند، خدایی که در آسمانها، در زیر زمین یا در یک مجهول ساکن شده است. از جنبهی مذهبی که بگذریم، global village در عصر مدرن، با توجه به انسان-خدایی پایه ریزی شده است که خصیصهی اصلی آن، دنیا باوریست. چیزی به اسم اندیشهی جهانی وجود ندارد؛ جای آن باید گفت اندیشه و فکر و شعورِ زمینی که قابل لمس است.
ادیان همواره از فکر و شعور و زندگی زمینی ترسیدهاند، همیشه انسانها را از دنیا و فکر به آن ترسانده و سعی کردهاند زندگی را تخریب کنند، در حالی که ما در global poetry رسالت شاعر را صلح، نجاتِ زندگی و اکران دوبارهی زمین میدانیم. از این بابت، زیرساختهای ذهنیِ global poetry اساسن با هر “ایسم” و مذهب و مسلکی زاویه دارد.
اما جهانی شدن یعنی چه؟ آیا ممکن است؟
جهانی شدن؛ به معنیِ افتادن در دام دین، متافیزیک، باور و خرافات است. ما حتی درک اپسیلونی از جهان نداریم، چه کسی میداند فراتر از کهکشان راه شیری چه خبر است؟ در حالی که همه از زمین آگاهیم، نقطه نقطهی زمین توسط انسانها کشف شده و مورد بهره برداری قرار گرفته است.
اساسن تفکر گلوبال بر اساس تجربههاست؛ شعر گلوبالیستی ممکن است پیش بینی کند اما موهوم ارائه نمیدهد. شعر گلوبال بر اساس شعور گلوبال شکل گرفته است؛ بر اساس تجربه بشر نوشته میشود؛ از موهوم سخن نمیگوید؛ ریشهای علمی دارد. پس علمی بودن یکی از شاخصههای اصلی شعر گلوبال است و شاعر گلوبال کسی است که درکی علمی و امروزی از جهان دارد و به روز است؛ یعنی شاعر گلوبال در فرمهای مدرن کار میکند؛ رباعی و مثنوی نمینویسد؛ با شعر کلاسیک فاصله دارد و آن فضا را باور ندارد؛ زیرا عرصهی موهوم پرستی است. غزل از عشق حرف میزند و عشق او به معشوقی است که ملموس و قابل درک نیست، حتی اگر از یک زن سخن بگوید آن زن مریم مقدس است؛ اگر از یک قهرمان سخن بگوید آن قهرمان حسین صحرای کربلاست؛ اینها جزو ریشههای درون متنی global poetry هستند که در آینده کلمه به کلمه و واژه به واژه شرح خواهم داد که چگونه global poetry اینگونه از شعور شکل گرفته است و دربارهی آن نظریهپردازی خواهم کرد.
آیا شاعری که مغشوش فکر میکند یک گلوبالیست است؟ آیا شاعری که خودش را عنصری جدابافته از جهان میپندارد گلوبالیست است؟ آیا شاعری را که میپندارد با شاعری که در کشور دیگری سکونت گزیده موقعیتی متفاوت دارد میتوان گلوبالیست در نظر گرفت؟
کنگرههای اندیشه جهانی در ایران که معمولن از گفتمانهای زمینی به نفع خود استفاده میکنند، چه هدفی را دنبال میکنند؟ چرا برخی اعتقاد دارند گلوبالیسم از قرن 15 میلادی وجود داشته است؟
برخی آن را به جنگ صلیبی ربط میدهند و معمولن ادیان میخواهند خود را جهانی کنند و سعی در جهانی کردن دین و مکتب خود دارند و به بسط عقایدشان میپردازند؛ لذا خود را به گلوبالیسم ربط میدهند. در واقع 3 روایت در مورد خاستگاه گلوبالیسم مطرح است؛ نخست آنکه برخی میگویند، گلوبالیسم از اوان بشر وجود داشته است؛ برخی آن را از اوان مدرنیسم یعنی قرن 15 میلادی میدانند و از نظر من گلوبالیسم حقیقی با پيدايش اینترنت از سال 1961 و ارتباط 4 کامپیوتر در ایالت متحده آمریکا رقم خورد. اولین ظهور آن هم در کتاب اول مارشال مک لوهان است، منتها در دورهی اخیر با شکل گیری اینترنت رویدادهای مختلفی آن را تغییر داده و تکمیل کرده است، تا جایی که اساس پساآنارشیسم با رویکردهای اینترنت در 23 سال اخیر مرتبط است.
دو عقیده در این میان بسیار حائز اهمیت هستند؛ اول آنکه فکر میکند بعد از اختراع آرپانت در دههی 1960 گلوبالیسم شروع میشود و عقیدهی دوم مبنی بر این است که آغاز گلوبالیسم را معمولن بعد از شکل گیری مدرنیته در قرن 16 در نظر میگیرد. نمایندهی معروف عقیدهی اول، جامعه شناس انگلیسی به نام “آنتونی گیدنز” است که کشف آرپانت در دههی 1960 میلادی و فروپاشی شوروی را دو رویداد مهم که تاثیر خاص و به سزایی روی گلوبالیزیشن داشتند، میداند؛ به عنوانِ مثال از دویست ماهوارهای که بر فراز زمین در حرکت و مشغول اطلاع رسانی و یکسانسازی زمین از لحاظ اطلاعاتی هستند، سخن به میان میآورد. از نظر آنتونی گیدنز تا سالهای 1970 اتحاد جماهیر شوروی و کشورهای اروپای شرقی از نظر رشد اقتصادی، قدرتِ رقابت با غرب را داشتند، اما به تدریج، با پیشرفت اقتصاد الکترونیک از غرب جا ماندند و در نتیجه کنترل فرهنگی و ایدئولوژیک رسانهها از دستشان خارج شد، طوری که حتی از فیلترینگ هم کاری ساخته نبود. البته این تجربه در ایران نیز وجود داشته که دولت سعی بر فیلترینگ داشت و اکنون شکست خورده است و در چین نیز فیلترینگ، در حال نابودیست.
بیشک تلویزیون در انقلابهای 1989 که به انقلابهای تلویزیونی معروف هستند، نقش اساسی داشته و حالا انقلاب تازهای (که بهتر است آن را انقلاب سکسی بنامیم) در ایران نیز در حال شکل گیریست؛ برای مثال بسیاری از شاعران زن در حال فاشگویی و سکسینویسی هستند و این، نوعی عصیان و انقلاب مدیایی را نمایش میدهد. در واقع پدیدهای که در ایران امروز در حال شکل گیری است و بسیاری توانایی درک و تحلیل آن را ندارند، نوعی انقلاب گلوبالیستیست و نتیجهاش برخورداری از امکانات global village است.
بنابراین بحث در مورد global village در شعر، شعور و اندیشه بسیار مهم است؛ تا به حال به این موضوع پرداخته نشده است، در حالی که باید وارد جزئیات آن شد و با نگاهی جزئینگر به آن پرداخت. در این زمینه امثال گیدنز و یورگن هابر ماس، در پروژهی مدرنیته از “مالتی گلوبالیزیشن” سخن میگویند. این دو نفر جزو مشهورترین افرادی هستند که در این زمینه کتاب و رساله دارند و هر دو سرآغاز گلوبالیسم را اختراع اینترنت (که نام اولیهاش آرپانت بود) در 1960 میدانند. از طرف دیگر، افرادی همچون “مالکوم واترز” معتقدند پروژهی گلوبالیسم از آغاز عصر جدید، یعنی قرن 16 میلادی کلید خورده است؛ این دسته از نظریهپردازان از نظر فلسفی، گلوبالیسم را نتیجهی آرای “دکارت و بیکن” میدانند و یا از لحاظ علمی به “گالیله و کپلر” ربط میدهند، یا پیدایش فیزیک نیوتونی را سرآغاز آن مینامند. گروهی نیز “فروید” را در روانشناسی علم میکنند و او را به عنوان پیامبر گلوبالیسم روانشناختی مطرح میکنند. ماکس وبر معتقد بود عقلانیت که از پروتستانیزم آغاز شده است، با گسترش خود در فرهنگ اروپایی، نقش مهمی در آغاز پروژه گلوبالیسم داشته؛ یعنی بعد از اینکه نقد شریعت و دین در مسیحیت گسترش یافت فعالیتِ گلوبالیستی نیز آغاز شد. مارکس نیز در کتاب “نقد اقتصاد سیاسی” مینویسد: گلوبالیسم سبب پیشرفت کاپیتالیسم شده و باعث میشود سرمایه داران، بازارهای تازهای برای فروش محصولاتشان پیدا کنند. مارکس پروژهی جهانیسازی را بیشتر یک پروژهی اقتصادی میپندارد که باعث فزونی قدرت سرمایه داری و سرمایه داران شده و اساسن مارکس غافل است که گلوبالیسم همانقدر که ملتها را به هم نزدیک میکند، باعث تضعیف رابطهی دولت و ملت میشود. در واقع گلوبالیسم، طبقهی فرودست و پرولتاریا را به قدرت میرساند؛ برقراری اتحاد بین ملتها از طریق نزدیکی اطلاعاتی و آگاه شدن طبقهی فرودست از خواستههایشان، سبب شکل گیری عصیان علیه دولتها میشود. قدرت یافتن آنارشیسم در دهههای اخیر نیز نتیجهی نزدیکی ملتهاست. “سال نیومن” (فردی که اولین بار پساآنارشیسم توسط او مطرح شد) معتقد است، گسترش ارتباطات و اینترنت، خود سبب شکل گیری انقلابهایی شده است؛ برای مثال انقلاب مصر به کمک فیسبوک.
سال نیومن، این پدیده را محصول گلوبالیسم میداند. این ارتباطات، نزدیکی فرهنگی و اینهمانی بین نگرهها، علیرغم اینکه ممکن است ذهن بسیاری را با چالشهایی همچون وضعیت خرده فرهنگها، لهجهها و … مواجه سازد، ربطی به نگاه جهانی گلوبالیسم ندارد. در گلوبالیسم هر کس زبان خود را دارد ولی دیدمانها و نگاه، سراسری و زمینی میشود. (در واقع جهانی بودن نیز همانطور که در ابتدا ذکر شد، دیدمان و غلطی مصطلح بوده و در اصل، زیستِ زمینی است)
با شناساییِ دقیقِ جهان متوجه میشویم که اطلاعات ما از جهان، یک درصد هم نیست اما هنگامی که دنیا یا زمین را مورد تحلیل ساختاری قرار میدهیم، میبینیم که اتفاقن با ارتباطات زمینی آشنا هستیم و میتوانیم در نجات زندگی، ترمیم و بهبود آن بکوشیم. این چیزیست که در global poetry بسيار حائز اهميت است.
اگر در مدرنیسم به خصوص اواخر قرن 19 و کل قرن 20 روشنفکرها همواره انسانهایی منفعل، ضد زندگی، در حال خودکشی و افسرده بودند و پیامبرشان فردی همچون کافکا بود، اکنون زیستِ کافکایی هیچ اهمیتی ندارد، زیرا اینترنت هر کس را دچار یک کافکائیسم و تنهایی کرده و نهضت global poetry بر اساس زندگیسازی و مقابله با این پدیده است و این مطلب بعنوان مشخصهای درون متنی، همواره مد نظر شاعران گلوبالیست بوده؛ اصلی که شاعر ایرانی هنوز هیچ علاقهای به آن نشان نداده و حتی از آن بی خبر است.
از سری سخنرانیهای علی عبدالرضایی در کالج که بهمنظور استفادهی آسانتر به فايلهای نوشتاری تبديل شده و در دسترس عموم قرار میگيرد. همچنین میتوانید آن را در مجلهی فایل شعر 2 نیز بخوانید.
ممکن است به این موارد نیز علاقه مند باشید