بحث «سانسور در رسانههای فارسیزبان» از بحثهای «علی عبدالرضایی» در گروه تلگرامی «ایرانارشیسم» است که فایل صوتی آن توسط یکی از اعضای فعال گروه پیاده شده است.
ما کودکان خود را با باید و نبایدهای خاصی تربیت میکنیم و مدام به آنها میگوییم این کار خوب است و آن کار بد و در واقع به آنها اجازهی تجربه کردن کارهای مختلف را نمیدهیم و این ضعف بزرگ ما ایرانیهاست. اما نقش مطبوعات و رسانهها در این میان چیست؟ آیا باید مردم را صغیر فرض کنند و مثل ملا به آنها بگویند که انجام فلان کار به صلاحشان است یا نه!؟ مدیا در اصل با اِعمال سانسور شدید، سَرنگهدار آزادی ماست و اساسن جامعهی پر از سانسور، جامعهای پوچ است و هیچچیز خاصی ندارد. هر وقت رسانه به شما گفت فلان حرف را نزنید چون بقیه نمیپسندند، یعنی سعی دارد چیزی از جامعه را حذف کند و زمانی که بخشی از واقعیت حذف شود، دیگر جامعه طبیعی نیست و اینجاست که یک جای کار میلنگد.
مشکل ما ایرانیها چیست؟ سانسور! مشکل این است که ما مدام در حال سانسور هستیم، سانسوری که از کودکی آغاز میشود و این بایدها و نبایدها چون به مرحلهی تجربه نمیرسد، بدل به یک عقدهی روانی شده و در جامعه گسترش پیدا میکند. جالب است که مطبوعات و رسانههای فارسیزبان (داخلی و خارجی) نیز اسیر همین مهمل هستند؛ مهملاتی که به اسم دین به خورد مردم دادهاند. سانسور همان سیستم نان قرض دادن است و مطلقن به نفع مردم و و در جهت دانایی آنها نیست. اما مدیا کارش را اول با سانسور شروع میکند و بعد دست به حذف بخشی از حقیقت، واقعه یا پدیده میزند، یعنی عضوی از بدن را قطع میکند و در نهایت بدن ناقصِ حقیقت را به نمایش میگذارد. مدیای فارسیزبان با پخش خبرهای ناقص و سانسور شده، ذهن شما را ناقص میکند. اما آیا شما ناقصالخلقه هستید؟ البته که نقصی در خلقت شما نیست و درست فکر میکنید، در اصل شما هم مثل یک انسان غربی هستید، با این تفاوت که در غرب سانسور وجود ندارد، اگر هم آنجا سانسوری در کار باشد، به این شکل فجیعی که در کشورهای مردسالار خاورمیانهای رایج است، اجرا نمیشود. آنها حق دارند دربارهی همهچیز اظهار نظر کنند بی آنکه سرکوب شوند و معمولن یک واقعه توسط رسانههای غربی از زوایای مختلفی بررسی میشود. اما در ایران چه شرایطی حاکم است؟ باید نهاد خاصی قوانینی را اعمال کند و شما طبق آن قوانین کار کنید و بنویسید! گاهی از وجود اینهمه روزنامه در ایران تعجب میکنم، زیرا اساسن روزنامههای مختلف باید از زاویههای گوناگونی به وقایع بپردازند؛ اما وقتی فقط یک حقیقت تایید شده وجود دارد، ژورنالیست ایرانی به چه کار میآید!؟ وقتی مدام به او میگویند این را بنویس آن را نه، پس در واقع یک روزنامه هم برای ایران کافیست! منظور از سانسور همان ملاست، همان راه و روش و تفکر ملایی، مثلن زیبایی یک انسان، خطوط چهره و اندام اوست، اما تفکر ملایی خطوط چهره و اندام را با حجاب میپوشاند، حجاب نیز نوعی سانسور است؛ چرا باید زیبایی را حذف کنیم؟ فقط برای اینکه عدهای عقبافتاده تحریک نشوند!؟ ملاها میگویند خودتان را بپوشانید تا مورد تجاوز قرار نگیرید! انگار بقیهی انسانها حیواناند. به همین دلیل است که فریاد میزنیم انسان در ایران رعایت نمیشود. عدهای با شنیدن چنین انتقاداتی میگویند به اعتقادات ما توهین نکنید، پاسخ این است که اعتقادات شما با ما مثل حیوان رفتار میکند و حق زندگی را از ما میگیرد! چرا باید به چنین عقیدهای احترام بگذاریم؟
با اعمال سانسور نهتنها جامعه را اصلاح نمیکنیم بلکه دست به حذف انسان میزنیم؛ باید روی زیرساخت ذهنی مردم و تربیت اجتماعی آنها کار کرد، معمولن رفع چنین نقصهایی بر عهدهی مدیا و ژورنالیستهاست، اما آنها بهجای اینکه در جهت آگاهی مردم حرکت کنند، مدام آدرس غلط میدهند و مردم را از مسیر اصلی منحرف میکنند. تلویزیونهای ایران را نگاه کنید، همیشه مشتی آخوند در صحنهاند که جز چرندیات نمیبافند، اراجیفی مثل راه و روش مستراح رفتن تا توصیه به زنها برای چگونه شستن پاهای شوهرشان! انگار ۱۴۰۰ سال پیش است! در زمان اعراب زنان را زندهبهگور میکردند، محمد آمد و مانع زندهبهگور شدن زنان شد؛ اما خود او وقتی به قبیلهی دیگری حمله میکرد، با غارت زنان آنها را به عنوان برده به اسارت درمیآورد. حالا مسلمانها در دفاع از دینشان مدام میگویند: اسلام با زنها خیلی خوب است، چون محمد زنان را زندهبهگور نمیکرد! اینکه زن زندهبهگور نمیشود، یعنی با یک دین متعالی مواجهایم!؟
دین اسلام جز در راستای سانسور حرکت نمیکند؛ انسانها قانون وضع میکنند که بهتر زندگی کنند و اساسن تعیین قانون برای محدود کردن زندگی نیست، ولی ماهیت واقعی دین، قاهریّت و سیستم قهر قانونیست.
همانطور که گفتم اساس کار ژورنالیست ایرانی سانسور است؛ زیرا او اوامر ملا را بدون هیچ مقاومتی قبول میکند و بعد خودش نیز کمکم بدل به سانسورچی میشود و این در حالیست که ژورنالیست باید سد سانسور را بشکند. در تئاتر و سینما نیز همین جریان حاکم است؛ آنجا بدن زن را به مثابه یک رسانه سانسور میکنند، و در اصل هستی و بودن از صحنه حذف میشود. مدیا پس از اعمال سانسور شروع به نان قرض دادن میکند! مانند نانی که بیبیسی به ایران قرض میدهد، در اصل بیبیسی تنها با حیواناتی که سردمداران جمهوری اسلامیاند، اینگونه کنار میآید، اگر کانالهای دیگر بیبیسی (مثلن BBC4) را تماشا کنید، متوجه میشوید اغلب روشنفکران و آوانگاردترین شاعران و متخصصان روز دنیا در آن حضور دارند، اما بیبیسی فارسی محل اجتماع افراد بیسواد است. صدای آمریکا (VOA) هم دقیقن همینطور است؛ اما چرا فرهنگ ما سانسورچیست؟ چرا وقتی پای زبان فارسی در میان است، همهچیز باید سانسور شود؟ چون ما به ملاها بیش از حد اجازه دادهایم که ما را صغیر فرض کنند و ریشهی تمام این بدبختیها، ملاییسم است.
نمیدانم مردم ایران چگونه وقتی از خیابان رد میشوند و آن لباس چندشآور ملا را در پیادهرو میبینند، حالشان بد نمیشود؛ من مطمئنم اگر جامعهی ما شعوری و آزاد باشد، حتی یک ملا را نمیتواند در خیابان تحمل کند، آنها عین بلاهت و کثافت هستند و جز افکار کثیف را در جهان پخش نمیکنند، پس روشنفکران شعوری به مثابهی کارگران شهرداری مدام باید این کثافات را از اتمسفر ایران بزدایند. باید ملا و نوچههایش را از فضای فرهنگی، سیاسی و اجتماعی ایران حذف کرد. آخوندیسم تمام این بلاهت چهل ساله را به کمک مدیای داخلی و خارجی در کل جامعهی ایران پخش کرده است. کسی که تلویزیون ایران را نگاه میکند یا روزنامهی کیهان و امثال آن را میخواند، بیشک خائن است و انسانیت را زیر پا میگذارد. ما ایرانیها باید فرهنگ اعتراض کردن را بیاموزیم، چون نمیدانیم چگونه اعتراض کنیم. مثلن آن عدهی زیادی که برای دیدن یک مسابقهی فوتبال به ورزشگاه میروند، پتانسیل بالایی برای اعتراض دارند، اما چرا این کار را نمیکنند؟ چرا لمپنیسم در ایران فراگیر شده؟! چرا وقتی به زنها اجازهی رفتن به ورزشگاه را نمیدهند، مردان ما به استادیوم میروند؟ جامعهی ما سر تا پا سیاسیست و آخوندیسم از هر فضایی برای تبلیغ خود سود میبرد، ولی ما چنین فجایعی را تحریم نمیکنیم، چون تحریم کردن و یا اعتراض مردمی و روشنفکری را بلد نیستیم، و دلیلش این است که روشنفکر در جامعهی ایران بدل به فحش شده و هیچ نقشی در آن ندارد.
مدیا چه کسانی را بدل به قهرمان میکند؟ افراد زیادی در ایران به زندان میافتند، اما دقیقن کسانی بدل به قهرمان میشوند که ژورنالیستاند. به محض اینکه یک روزنامهنگار در زندان حکومت گیر میکند، تمام ژورنالیستها بسیج میشوند تا او را مطرح کنند و وقتی چنین اتفاقی میافتد، یعنی میخواهند او را به خارج از کشور بفرستند. در واقع وقتی قصد دارند در خارج از ایران به یک ژورنالیست مسئولیتی بدهند، ابتدا دادگاهیاش میکنند؛ بهخصوص اگر به آن عده که ادعا میکنند فعال حقوق بشرند، بیشتر دقت کنید، میبینید چگونه به آنها مرخصی میدهند و در حین مرخصی از زندان فرار میکنند؛ طوری که انگار جمهوری اسلامی قاق است! بعد وارد ترکیه میشوند و در چشم بههم زدنی، یا در بیبیسی و صدای آمریکا و یا در یکی از سازمانهای حقوق حشری فعالیت میکنند. یعنی در واقع حقوق بشر به همت ژورنالیستِ ایرانی بدل به حقوق حشر شده است. جایی که در آن حقوق بشر بیشتر از نقاط دیگر جهان زیر پا گذاشته میشود، ایران است اما فعال حقوق حشر ما در بنگلادش یا آفریقا فعالیت میکند. طرف روزنامهنگار ایرانیست اما در انگلیس و آمریکا به او فعال حقوق بشر میگویند، و این در حالیست که دربارهی ایران هیچ کاری نمیکند اگر هم کاری راجع به ایران بکند، این است که تمام قدرتش را به کار میگیرد تا اگر واقعهای مثل قیام فرودستان اتفاق افتاد، همهچیز را مینیمایز و کوچک کند و بگوید آنها عدهی معدودی از مردم ایران هستند. هر جایی که مردم بخواهند برای احقاق حقشان به آنجا رجوع کنند، قبلن توسط جاسوسان استمرارطلب (که بدل به قهرمان شدهاند) اِشغال شده است؛ در صورتی که ماهیت وجودی آنها این است که هر اعتراض سیاسی را بدل به اعتراضی مدنی کنند. چرا ما برای مسئلهی حجاب و حقوق زنان کار میکنیم؟ برای اینکه نشان دهیم اعتراض ما سیاسیست و روسری دغدغهی اصلی زنان نیست، در اصل آنها میخواهند با مردها برابر شوند. ولی استمرارطلبها سعی دارند نشان دهند با برداشتن حجاب، دیگر همهی مشکلات ما حل میشود و حاضر نیستند اعتراف کنند که اساس اسلام ضد زن است یا نمیگویند که زن ایرانی میخواهد با مرد برابر باشد. آنها همهچیز را معکوس جلوه میدهند، حتی این اواخر چند دختر جوان را که انگلیسیشان خوب است، آموزش دادهاند تا در وبلاگ، سایتها و شبکههای اجتماعی، چیزهایی دربارهی حکومت ایران بنویسند که وقتی میخوانید دهانتان آب بیفتد! مثلن در اینستاگرام، یک دختر مقیم آمریکا دو پاراگراف مینویسد و ناگهان هشتادهزار لایک از طرف سیصدهزار فالوور خود میگیرد و این مساله حیرتانگیز است؛ اما در واقع اینهمه خرج و تبلیغات برای ترویج فیک و دروغ است.
تمام هدفم از طرح چنین بحثی این است که تاکید کنم انسان را باید رعایت کرد. ما نباید بگوییم مردم نمیفهمند و فرهنگشان پایین است و قرار هم نیست وکیل انحراف مردم باشیم. وقتی انسان به سن بالای شانزده سال میرسد، درمییابد که تمام این باید و نبایدها اراجیف است. امروز نتیجهی تمام سیاست سانسور ایرانی را در فرهنگمان میبینیم. در هیچ برههی تاریخی مثل زمان حال، سانسور در کشور ایران وجود نداشت. قرار بود اینهمه سانسور و سیستم این را بکن آن را نه، ایران را از فساد نجات دهد، ولی اگر در تمام زمینهها آمار بگیریم، میبینیم که بدل به فاسدترین کشور دنیا شدهایم. رذالت اخلاقی در کشور ما بیداد میکند و تنها چیزی که وجود ندارد اخلاق است، در حال حاضر ایران پر از دروغ و ریاکاریست. ریاکاری در ایران بدل به یک صنعت شده، طوری که دیگر نیاز نیست درس بخوانید، بلکه کافیست ریاکار شوید، چون به راحتی بدل به یک دلال و بنگاهدار خوب میشوید. یعنی دروغگویی در ایران هنر است و هرکس دروغگوتر باشد و زیباتر دروغ بگوید، موفقتر است و این چیزیست که مردم به آن پز میدهند. میگوید فلانی خیلی باهوش است و حسابی بالا کشیده، در حالی که احمق است و نمیفهمد حق خودش ضایع شده. مسلمانها و حزباللهیها مدعیاند اختلاس مقدس است و باعث میشود تا امام زمان ظهور کند؛ تمام این مسائل به عملکرد ضعیف مدیا برمیگردد و نشان میدهد که ژورنالیست کارش را به درستی انجام نداده است؛ در اصل اغلب آنهایی که در روزنامههای ایران مینویسند، مزدورند، چون خودشان میدانند که شغلشان دروغین است. اما چرا این شغل را ادامه میدهند؟ هیچ آدم با شعور و با شخصیتی در ایران کار ژورنالیستی نمیکند، چون تحت آن سانسور میداند که مجبور به دروغرسانیست و به جای گزارش خبری، باید مجری اوامر حکومت باشد.
در همین قیام فرودستان، هیچ خبری از آن در روزنامهها منتشر نشد، وقتی هم علتش را میپرسیم، میگویند حکومت نمیگذارد! خب پس چرا ژورنالیست هستید؟ در واقع خبرنگار ایرانی متخصص مالاندن است و شغل اصلیاش چاپلوسیست. او با احمقهایی که هیچ نمیفهمند و اکنون در پوشش دکتر و مهندس به وزارت رسیدهاند و حتی خودِ خبرنگار قبولشان ندارد، مصاحبه میکند و تن به خفت میدهد، به خاطر همین ما آنها را مزدور میدانیم و این ماهیت واقعی مدیای فارسیزبانیست که داخل کشور فعالیت میکند و البته مدیای خارج از کشور هم دست کمی از مدیای داخلی ندارد. کسی که از پایه و اساس حقهباز و ریاکار است، حتی اگر در بیبیسی هم آموزش ببیند باز همان معاملهچی و دلال سیاسی و ادبیست. در موسیقیمان نیز وضع فجیعتر است، مثلن با چاپیدن یک شومن بیسواد و بیاستعداد با او مصاحبه میکنند تا مطرحش کرده باشند، پس در چنین شرایطی هنرمند واقعی هم نداریم.
اگر قبول کنیم سانسور فجیعترین شیوهی آدمکُشیست، باید بگوییم که ژورنالیست ایرانی، قاتل است. اما مرکز سانسور کجاست و سانسورچیها چه کسانی هستند؟ ادارهی ارشاد ایران و کارمندانش و در نهایت کسانی که با ادارهی مطبوعات و کتاب در ارتباطند. هر فکری که به ثمر میرسد، حاصل تلاش یک نسل و فعالیتشان طیچهارچوبی خاص است. تعداد معدودی از این نسل نخبه هستند و در نهایت سه چهار نفر به فکر و ایده میرسند، اما این فکر که میخواهد در هیئت کتاب و یا در مطبوعات به دست خوانندگان برسد، ناگهان با تیغ سانسور مواجه میشود. یعنی آن نسل را دارند گردن میزنند و ما با قتلعام طرف هستیم و چنین اعدامی در روزنامه، تلویزیون و مدیا اتفاق میافتد. بارها برایم پیش آمده که با من مصاحبه کردهاند و بعد بخش بزرگی از گفتههایم سانسور شده است. آنها به من دروغ گفتند و بعد از مصاحبه بخشی از آن را حذف کردند و گفتند که ما نمیتوانیم این قسمت را منتشر کنیم چون جامعه اخلاقیست و بعضی گروههای سیاسی خوشششان نمیآید. انگار ما با مسجد طرف هستیم، مگر مدیا مسجد است؟ به همین دلیل است که میگویم ما هرچه میکشیم از مسجد است. مسجد به همهچیز ما کار دارد و نمیخواهد عقبنشینی کند. باید لانهی مزدوران را تحریم کنیم و نگذاریم بیش از این در امور زندگیمان دخالت کنند. دین باید لذتبخش باشد و به ما شجاعت و آگاهی را تزریق کند، البته منظور من مذهب نیست. دین (دَ اِ نا) از درون میآید، اما این لعنتیها آن را از درون تهی کردند و هیچ نسبتی با آن ندارند. «دَ اِ نا» خیلی زیباست، شاهکار است، اما متاسفانه گند زدهاند به دین، طوری که وقتی یک آدم دینی را میبینید، حالتتان از آن ریاکاری و قیافهی چندشآور بههم میخورد. شما نمیتوانید یک آدم مذهبی پیدا کنید که به حق بقیه تجاوز نکند و کاری به کار دیگران نداشته باشد و مالشان را نخورد؛ در واقع دین و دینگذار در حال قتلعام فکر و اندیشه هستند. من کاری به اسلام و مسیحیت ندارم، پدر و مادرتان میتوانند نماز بخوانند و روزه بگیرند چون از این راه کاسبی نمیکنند و مُهر را روی پیشانیشان نمیکوبند که بگویند نمازخوان هستند، یا نمیگویند که ما سید و مقدس هستیم و باید به ما احترام بگذارید.
ما جامعهای طبقاتی هستیم و باید علیه این طبقات اعتراض کنیم، در واقع باید دست به انقلابهای زیادی بزنیم! چهکسی گفته که فقط میخواهیم خامنهای را عوض کنیم؟ انقلاب اجتماعی یعنی انقلاب در تمام زیر ساختها؛ زیرا اگر از این مشکلات غافل شویم، دوباره دیکتاتوری تازه تولید میشود. ما نفت و گاز و ثروت و استعدادهایی مانند دریای خزر، خلیج فارس و معادن غنی را داریم، پس باید مثل خانهای که ده دختر زیبا دارد، روی منابع سرشارمان غیرت داشته باشیم. سانسور به مثابهی یک قاتل، حقیقت و ثمرهی فکرتان را میکُشد و هر چقدر که فجیعتر عمل کند، جامعه ناآگاهتر میشود و چنین جامعهای خوراک غرب و استعمار کثیفش و همچنین سیستم دیکتاتوری ملایی و استبداد است. جامعهی ناآگاه جان میدهد برای کلاهبرداری، به همین دلیل است که در ایران شما راحت میتوانید در زمان کمی ثروتمند شوید. در ایران جایی را نمیبینید که آگاهی ببخشد، به جای روشنفکر، ملا بر مسند امور است و ملا همزمان که به تو لبخند میزند، خونت را میمکد. او دروغگو و کثافت است و عامل تمام بدبختی سراسری ایران، کسی جز او نیست.