
پیشتر سخنرانی مفصلی درباره زمان در ادبیات نومدرنیستی داشتم و آنجا با توجه به تئوری برگسون، بهطور ریشهای دربارهی مسالهی زمان در شعر و داستان حرف زدم. امروز اما میخواهم به بحثی تجربی دربارهی انواع زمانها در داستان و بهویژه در ضد رمان بپردازم. معمولن وقت خوانش انواع رمانها، با توجه به متن و نویسندهاش، شاهد کاربرد انواع زمانها هستیم. «زمان علمی» که با اسامی تقویمی یا قراردادی نیز بهکار برده میشود، همین زمانیست که براساس حرکت وضعی زمین دور خورشید، وضع شده و تمام مردم جهان، اعمال روزانهی خود را با آن تنظیم میکنند. نویسنده گاهی ترتیب حوادث و وقایع داستانش را براساس توالی همین زمان قراردادی میچیند و روایتش را پیش میبرد. در گزارههای داستانی «یکشنبه میخواست به کلیسا برود»، «دو ساعت پیش خواب بودم»، یا «سال 2000 متولد شد»، ما با زمان تقویمی روبهروایم. در داستانهای تخیلی و فضایی اما زمان قراردادی که با توجه به وضعیت کرهی زمین در فضا پدید آمده جای خودش را به «زمان کیهانی» یا فضایی میدهد. اینجا ما یک صفر زمانی داریم که همان زمان وقوع بیگبنگ و پیدایش جهان است. در واقع وقتی در داستانی فضایی قرار را بر این میگذاریم که داستان دارد مثلن در کرهی مریخ اتفاق میافتد، ناگزیریم از زمان تقویمی که آنجا محلی از اعراب ندارد صرف نظر کنیم و از زمان کیهانی بهره ببریم. اما زمان ذهنی که از آن با نام «زمان حسی» نیز یاد میشود، هیچ ربطی به زمان تقویمی و فضایی ندارد. وقتی شما به گذشتهتان فکر میکنید، خاطراتی با سرعتی باورنکردنی از ذهنتان میگذرد، یا گاهی اتفاقاتی در تخیلتان میافتد که از لحاظ زمانی ربطی به زمان تقویمی و زمان کیهانی ندارد، در واقع اینجا ساعتِ ذهن یا ناخودآگاه شماست که طول زمانی هر رویدادی را اندازه میگیرد و این رابطهی مستقیم دارد با سرعت ذهنتان وقتی که چیزی را بهخاطر میآورید یا چیزی از خیالتان میگذرد. تعریف و کارگردانی «زمان متنی» یا همان «زمان روایت» را ولی خودِ نویسنده به عهده دارد. میخواهم بگویم که زمان قراردادی و کیهانی در بیرون وجود دارد و زمان ذهنی با توجه به حافظه و سرعت ذهن شخصیتهای داستان پدید میآید اما زمان متنی یا روایتی را خود نویسنده تعیین میکند و برای تعریف آن از شیوههای مختلفی استفاده میکند، مثل آوردن قیدهایی که با افعالشان در جملات رمان همخوانی ندارد. برای اینکه راحتتر وارد فضای بحث شویم و بتوانیم درک درستی از کاربرد زمان متنی یا روایتی ارائه دهیم، به دو گزارهی زیر توجه کنید که اولی روی عدم تبعیت گزارههای داستانی از گرامر و دستور زبان تاکید میکند و دومی اشارهای دارد به دقت زمانی و دستور زبانی در متون تاریخی.
الف: علی خواب بود.
ب: وزیر اعظم با زن شاه میخوابید.
این هر دو گزاره در زمان گذشته طرح شدهاند. راوی هر دو جمله موضوعی را بدون ذکر زمان و مکانِ معین بیان کرده است. راوی جملهی اول هماکنون گزارش میدهد که علی خواب بود؛ یعنی علی زمانی در گذشته در خواب بود و حالا بیدار شده. در گزارهی دوم که جملهای از رویدادی تاریخیست ولی راوی مشخص نیست و نمیتوانیم آن را مربوط به اکنون و اینجا بدانیم. این جمله میتواند گزارشی در زمانی و تاریخی باشد و در زمان قاجار اتفاق افتاده باشد یا قبل و بعد از آن روی داده باشد. منظورم این است که خواننده در مواجهه با گزارهی دوم ناگزیر است صد سال به عقب برگردد و با مخاطبی که آن را در زمان قاجار خوانده فرقها دارد و این یعنی خوانندهی گزارهی دوم آن را به عنوان واقعیتی که پیشتر روی داده و در گذشتهای مشخص گزارش شده، میخواند. اگر جملهی «علی در خواب بود» را از متن داستانی انتخاب کرده باشیم، باید بدانیم که مخاطب در مواجهه با آن امر خوابیدن را به گذشته نسبت نمیدهد بلکه فکر میکند علی الان در خواب است. میخواهم عنوان کنم که کارکرد فعل ماضی در متن داستان تنها بر گذشته دلالت نمیکند بلکه میتواند همین حالا در حال اتفاق افتادن باشد. برای اینکه راحتتر متوجه منظورم شوید توجه کنید به قیدهای زمانی که در مکالمات روزمره یا متون معمولی بهکار میرود. شما در متون علمی یا تاریخی و حتی گفتار روزمره نمیتوانید بنویسید فردا زلزله آمد زیرا قید زمانی فردا مطابق دستور زبان باید با فعل آینده همراه باشد نه گذشته! و اگر بخواهید از فردا استفاده کنید باید بگویید یا بنویسید فردایش زلزله آمد، اما در رمان یا داستان به راحتی مینویسید «علی روز یکشنبه مرخصی گرفت، فردا زلزله آمد». اساسن زمان گذشته و قید زمان کارکرد مالوف خود را در داستان از دست میدهند، چون برای خواننده، داستان در همان لحظهای میگذرد که تعریف یا خوانده میشود. داستان واقعهای تاریخی نیست که در گذشته روی داده باشد بلکه در هر لحظه و اصلن همین حالا که دارد اتفاق میافتد، روایت میشود و خواننده نیز آن را به عنوان داستانی که دارد روی میدهد دنبال میکند و بیدلیل نیست که گاهی خود را شخصیت اصلی داستان فرض میکند. در واقع یک داستان وقت خوانش برای منِ مخاطب در همان زمان و همان جایی که هست اتفاق میافتد. خلاصه اینکه در ضد رمان یا رمان نو بسیار از این تکنیک استفاده میشود و اساسن نویسنده داستان میتواند با طرح تمهیدی ساده از زمان متنی استفاده کند و خودش را درگیر دستور زبان نکند. در داستانی که روایت در آن سیر خطی دارد و از توالی رویدادها تبعیت میکند، معمولن شاهد زمان علمی هستیم. اما در داستانی که از زمان متنی تبعیت میکند، کمتر شاهد توالی رویدادهاییم و نویسنده در آن مدام ساختار زمان و مکان را میشکند و در ضد رمان و جریان سیال ذهن بسیار از آن استفاده میکنند. برای کاربرد زمان متنی، انتخاب زمانی که مناسب با روایت داستان باشد باید با دقت انجام شود، زیرا هر انتخابی محدودیتهایی را برای روایت ایجاد میکند و نویسنده ناگزیر است با توجه به سایر مصالح داستانی، زمان روایت داستان را انتخاب کند. مثلن استفاده از زمان گذشته از نوع ساده و استمراری یا گذشتهی دور، حال و هوای داستان را تغییر میدهد. اگر ماجرایی را در شکل گذشتهی ساده بیاوریم، معنایش این است که میخواهیم این حس را القاء کنیم که موضوعی در گذشته بود و تمام شد اما وقتی گذشته استمراری را انتخاب میکنیم بر تداوم ماجرایی که رخ داده و حسی که بر جای گذاشته تاکید میکنیم. ترکیب زمانهای مختلف در حین روایت این امکان را فراهم میکند که خواننده زمانهای متنوعی را تصور کند و ادامه موقعیتی مشابه را در زمانهای مختلف شاهد باشد و اینگونه به درک شرایط شخصیتها برسد. البته انتخاب زمان متنی به نوع داستان نیز بستگی دارد. اگر داستان شما کلاسیک باشد و در آن توالی منطقی حوادث را داشته باشید و خواننده را مدام منتظر حادثه بعدی بگذارید، بهتر است از زمان قراردادی استفاده کنید، اما اگر محور داستانتان شخصیت و حالات او باشد و بخواهید نشان دهید وی چگونه برخوردی با جهان بیرون دارد در حالی که دارید جزئیات دنیای درونیاش را به اکران میگذارید، بهتر است از زمان ذهنی یا متنی استفاده کنید، زیرا کوتاهی و بلندی زمان وقوع حوادث در انتخاب زمانِ روایت، موثر است. اساسن پلات یک داستان، زمان روایت، و زمان روایت با توجه به نوع پلات داستان انتخاب میشود. حالا برای اینکه بدانیم چرا در ضد رمان بیشتر از زمان متنی و زمان ذهنی استفاده میشود، بهتر است اول با خصوصیات و مولفههای اصلی آن آشنا شویم. ضد رمان را در ایران بیشتر با نام رمان نو میشناسند. نویسندگانی مثل ساموئل بکت، آلن رُب گریه، ناتالی ساروت، میشل بوتور، کلود سیمون و روبر پنژه از اواسط قرن بیستم این جنبش را راه انداختند. انتشار بیانیه ضد رمان اقدامی بود علیه ادبیات اگزیستانسیالیستی که اصالت پیام و تعهد را در متون داستانی موکد میکرد. برای رُب گریه مهمتر از ادبیات وجود نداشت، او به فرم و ساختار رمان بسیار بیشتر از قصهی نهفته در آن اهمیت میداد و مثل سایر نویسندگان ضد رمان تبعیت از مولفهها و شیوههای مرسوم شخصیتپردازی و پیرنگ را برنمیتافت. رمانهای این نویسندگان مملو است از آغاز و پایانهای ناآشنا و غافلگیرکننده. آنها زمان و مکان متنی را بدون ترتیب منطقی بههم میریختند و اغلب متونشان از عدم قطعیت تبعیت میکرد. در ضد رمان ادبیت اثر از هر چیزی مهمتر است و در آن امر لذتبری جانشین محتوا میشود، یعنی اصالت لذت و رساندن مخاطب به لحظه لذت هنری از اصلیترین اهداف یک نویسنده ضد رمان است. ناتالی ساروت نوشتن به رسم مالوف و تکرار مفاهیم گذشته را جنایت میداند و در رمانهایش مدام راوی دانای کل را به بازی میگیرد و زیر سوال میبرد. ضد رمان مثل رمانهای پستمدرنیستی و برخلاف رمانهای رئالیستی که نقش نویسنده در آن پنهان بود تا بیشتر باورپذیر شود، مدام با شگردهای مختلفی چون فاصلهگذاری، توجه خواننده را جلب میکند و اینگونه سعی دارد مخاطب به ماهیت جعلی داستان پی ببرد. به قول سارتر در ضد رمان، رمان از طریق رمان انکار میشود. بیتوجهی به عواطف و اندیشههای شخصیتها، توجه ویژه به توصیف اشیاء و جزئینگری، تکرار صحنهها و ترجیع دیالوگهای کلیدی، جابهجایی اجـزای متـن و حذف عمـدی برخی اطلاعـات ضروری جهت گمراه کردن خواننده از دیگر مولفههای ضد رمان است. نویسنده ضد رمان کمتر به زمان تقویمی و کیهانی توجه دارد و اثرش را با تعریف زمان ذهنی یا زمان متنی مینویسد. حرکت ناهمگون زمان در داستان و جابهجایی مکرر بین حال و آینده و گذشته، از شیوههای معمول بهکارگیری زمان در ضد رمان است، مثلن از فلاشبک بسیار در چنین رمانهایی بهره برده میشود. همانطور که پیشتر طی سخنرانی دیگری توضیح دادم بازگشت به گذشته باید در خدمت پیشبرد روایت باشد، طوری که خواننده با گذشته شخصیتها و پروسهی شکلگیری قصه آشنا شود و با فضا، مکان و حال و هوای داستان ارتباط بگیرد. از آنجایی که بازگشت به گذشته، زمان و مکان را تغییر میدهد و نوع روایت را که در برخی مواقع شامل تغییر زاویهی دید و راوی هم میشود، دگرگون میکند، مهم است که از آن در جایی که باید، استفاده کنیم اما در ضد رمان ممکن است نویسنده از این تکنیک بارها برای نمایش گذشتهای که در خدمت داستان نیست، استفاده کند تا خللی در رسانایی روایت ایجاد کرده اینگونه مخاطب را بیشتر گیج کند.
ممکن است به این موارد نیز علاقه مند باشید