نقد كتاب “اروتیكا” اثر علی عبدالرضایی
منتقد: مهدی نادری
“عقل بیرون من معلوم بود كه انجام نمیگیرد، و شاید به نتیجهی معقولی كه میگرفت، دلخوش نبود.”
جامعه_ علی عبدالرضایی
“اروتیكا” را كه ورق میزنیم، با آنچه همواره خلاف عبدالرضایی بوده روبرو میشویم، یعنی شعرهایی كه نه تنها در لایههای زبانی پیچیده اجرا نشدهاند، بلكه به علت كوتاه بودن غالب شعرها، خاصیت فرمپذیری ندارند، اروتیكا برخلاف عبدالرضایی، شامل تصاویر زبانی و ذهنی انبوهی نبوده بلكه آنچه را كه در اروتیكا موكد میكند، جهانی متنیست كه ناگزیر به پوستاندازیست. اروتیكا در بستری پیشرو شكل میگیرد كه آزادی را تعریف نمیكند و قصد حقنه كردن آن را در مفهوم دموكراسی ندارد، بلكه در آزادی نفس میكشد، سعی در اجرای آزادی دارد و آنچه كه مخفی نشدنیست را در سادهترین چینش كلمات آشكار میكند. (سادهای كه سمت و سوی پیچیدهای دارد!)
اروتیكا اهل فلسفهبافی نیست و هربار در لباسی تازه، در فرمی ذهنی، شكل نمیگیرد، بلكه برعكس عبدالرضایی در اروتیكا امر پیچیده را ساده ارائه میدهد تا اندیشهی نو این بار چون آبی روان نفوذ كرده و راحتتر در ذهن مخاطب نشست كند.
عبدالرضایی جهان متنی خود را نه بر صفحهی كاغذ بلكه بر شیشهای شفاف ثبت میكند تا مخاطب دست كم به تماشای آزادی بنشیند، اما این آزادی را كه باید “آزادی متنی” نامید، حتمن جنگجو و اهل مبارزهست. آزادی متنی در اروتیكا شكل میگیرد تا در تقابل با وانمودههای آزادی و زیست اجتماعی مفهوم آزادی در مصداقهای بیرونی قرار بگیرد.
آزادی متنی تنها استعاره و نمودیست از آزادی فردی و هویت شخصی، یعنی استعارهایست از آن چه كه یا نیست یا كم و به دروغ هست و اروتیكا سعی در نادیده گرفتن این فریب اجتماعی دارد. فریبی به نام آزادی فردی در جامعه، جامعهای كه به دلیل زیرساختهای فكر و فرهنگی بیمار و پوسیده اغلب دست به محدود كردن آن میزند و نمی داند كه اگر آزادی را دستكاری كنند دیگر “آزادی” نیست. به قول ماركی دوساد: “یا مرا بكش یا همانطور كه هستم قبولم كن چرا كه لعنت بر من اگر هیچوقت تغییر كنم!”
اروتیكا را جهانی احاطه كرده كه خود، باد مخالف است تا حدقل لمسی بر صورت همگان داشته باشد و هركس بتواند به مثابهی زیرساختهای فكریاش، امر تازه را در هویت شخصی خود بازتعریف كرده و به اجرا بگذارد.
“كافر”
عجیب است
اگر یكی
عمل به وهم كند دیوانهست
اگر مردمی
دیندار
پیش از آنكه بدانیم كافر كیست، پرسش اساسی اینجاست؛ چه كسانی برخی دیگر را كافر نام نهادهاند. قطعن اكثریت حاكم، اقلیت بیقدرت را كه با آنها همسویی فكری ندارند كافر می دانند یعنی برچسبی كه جز محدودیت آزادی حاصلی ندارد. یعنی همان آزادیای كه باید حافظ حقوق به اصطلاح اقلیت باشد.
عبدالرضایی آزادی را به سمت وانمودهی آزادی میبرد، در این تقابل حتی تا جایی پیش میرود كه كلام را لخت كرده و دیگر آنچه وانمودهی آزادی حاصل از سرمایهداریست را در سرخوشی تعریف میكند و به كنار میزند:
“ناچار”
تنها میآییم
تنها میرویم
تنهایی غیر ناچاری نیست
اگر نمیخواستی بمیری
باید نمیآمدی
سیبها پشت زندگی پناه میگیرند
مرگ پشت زندگی
حتی بچه
پشت چادر مادر قایم میشود
هیچ مخفیگاهی امن نیست
اگر بخواهی از دست ندهی
باید نداشته باشی
از خصیصههای اصلی در این آزادی متنی، اعتراف است. اعترافی بیرحمانه و بیچون و چرا. اما چرا اگر بخواهی از دست ندهی باید نداشته باشی؟ چرا كه هرچه هست و داریم، تنهایی را در هر دو سفر(تولد و مرگ) پر نمی كند. و در میانهی راه، زندگی، نباید نداشت بلكه داشتنی را باید از دست داد. تا تنهایی را كه فقط طبق چارچوبی ذهنی تعریف میشود، ندید گرفته و آن را زندگی كنیم. حتی انجام این تنهایی نیز نیاز به زیست آزادانه نه! بلكه زیست در آزادی دارد. تا جایی كه حضور ذهنی آگاه، ناخودآگاه می تواند محدودكنندهی فضای آزادی باشد.
پیشتر گفته شد اروتیكا باد مخالفیست كه راه راست نمیداند:
“خوب”
خوب وجود ندارد
نگرد
برخی فقط نمیدانند
كه دارند خلاف میكنند
آزادی متنی، اجرای آزادی در متن است كه اخلاق را به شیوههای عرف نمیپذیرد. خوب و بد را نمیشناسد چرا كه با گاردی رادیكال به خوبهای زاییدهی كیچ آزادی میتازد. میداند كه خوبها ایجاد چالش نمیكنند و نیز میداند كه خوب بودن خرج ریسک و خطر ندارد و حاشیهی امن ایجاد میكند، حاشیهای كه بدل به حصار شده آزادی فرد و دیگران را سلب میكند. بنابراین آزادی متنی اخلاق را نمیشناسد، تا همچون وانمودهی آزادی با ریاكاری رفتار كند، ارتباطی به خوب و بد ندارد. چرا كه فقط هست و وجود دارد تا به طور ریشهای و ساده آنچه بدل به هنجار شده را از خود دور كرده و پرسپكتیو تازهای به مفاهیم اعطا كند.
اما اروتیكا تا جایی پیش میرود كه آزادی متنی را متناظر با هویت و فردیت و منیت نمیداند، بلكه آزادی بدل به منیت میشود و از این رو:
“با من”
با من نیست هركه با من است
آنكه حتی یا غار است با من
با من نیست
پشت آینه دیوار است
منیت و فردیت در آزادی متنی ِ اروتیكا تا جایی پیش میرود كه هویت فردی را نه تنها دیگر با آزادی تعریف نمیشود بلكه خود، بدل به آزادی میشود و از این رو دیگر منیتی نیست و كسانی كه با من هستند، با “من” (منیتی حاصل از تبدیل به آزادی شدن) نیستند چرا كه دیگر آزادی عمق پیدا كرده از سطح و تن و چارچوب عبور میكند و تبدیل به خود “فرد” میشود، پس تنی كه كسی با او در ارتباط است دیگر با “فرد” ارتباط ندارد و تنها با تن اوست كه ارتباط دارد.
اما “فرد شدن” به مثابهی آزادی، حتمن با وانمودهی آزادی در جهان سرمایهداری گارد دارد چرا كه “جمع” همواره خاصیتی گلهوار دارد و از این رو كاپیتالیسم با حربههای مختلف میتواند “جمع” را تحت تاثیر خود درآورد. اما “فرد” به دلیل آزاد بودن و قدرت اندیشه، كمترین تاثیرپذیری را در مقابل كنشهای آزادی سرمایهداری دارد، برای همین تکرو است و از اینرو “فرد شدن” همواره خطرناک دارد.
اروتیكا به چیزی پایبند نیست، او زیبایی را هم به خدمت آزادی میگیرد. اروتیكا آب روان است پس نمیتواند در محاصرهی كسی یا چیزی باشد:
“اینگونگی”
نمیتوانم فقط با تو باشم و دائم
عاشق همه
چنان باش
كه با همه باشم و تنها
با تو
“زن ماشینی”
بین این سمت و آن سوی خیابان
زندگی در جریان است
زنها همه ماشیناند
مواظب باش
زیرت نكنند