«مخاطب لیلاو فقط لیلاویست»
برای شناخت و مواجهه با هر مفهوم و اندیشهای، نخست باید به درک دقیق استعارههایش رسید. در مجموعه شعر لیلاو از استعارهی شیطان پردهبرداری میشود و نشان میدهم چرا زن دروازهی گناهِ مذاهب ابراهیمیست! برای درک فکرها و نشانههای این کتاب باید به تغییر و تبدیل سه حرف (الف، ی، و) به همدیگر یا به اینهمانی دو حرف (ل ، ر) در کلمات و اسامی مختلف توجه ویژه داشت، چون بارها اتفاق افتاده این حروف در پروسههای زمانی به هم تبدیل شوند، از این جهت کلمات و اسامیای چون لیلا، لارا، لولو، رارا، ریرا، لیلو، لالا و … همه لیلی معنی میدهند و این در زبانهای مختلف نیز اتفاق افتاده مثلن لیلیت، لیلیث، لیلیان، لیلیثو… همه و همه همان لیلیاند. خیلیها تاکنون به تفاوت دو منظومهی نظامی یعنی خسرو و شیرین، و لیلی و مجنون پرداختهاند و همه این فرق را در تفاوتهای فرهنگهای ایرانی و عربی دنبال کردهاند بیآنکه توجهی علمی به اسامی لیلی و مجنون کرده باشند! اگر در ادیان ابراهیمی زن(حوا) از دندههای پهلوی مرد خلق میشود و به بیان دیگر زادهی مرد است، در منظومهی لیلی و مجنون، مرد جنس زن میگیرد و مدام ستایشگر اوست ( در بسیاری از منابع قدیمی جنها را فرزندان لیلیث خواندهاند و اینکه نظامی، عاشق را جنّشده فرض میکند و بدان نام مجنون میدهد بسیار قابل تامل است!) متاسفانه در انبوه رسالههایی که تاکنون درباره منظومههای خمسهی نظامی نوشته شد حتی یکنفر به این تاکید نظامی توجه نکرد و در کتاب لیلاو از این راز پردهبرداری میشود و مخاطب دیگر برای شناخت «ریرا» در شعر معروف نیما سراغ اسامی بومی نمیرود بلکه درمییابد ریرا نیز اسم دیگر شیطان یا همان لیلیست. لیلاو کتاب فکر است، مدخلیست برای انقلابی فکری، فمنیسم لیلاو بکر و ریشهایست و درک آن کمک میکند تا همه بفهمند بدون تحقق برابری جنسیتی، تحقق آزادی نیز ناممکنست. از این جهت، لیلاو بهدرد مخاطب معمولی شعر فارسی نمیخورد بلکه مخاطب لیلاو فقط لیلاویست.
«تنها مادرانند که تبعید میشوند»
تبعید رابطهای تنی با مادر دارد. جدایی نوزاد از رحم یک جور تبعید است، پس همه تبعیدیاند. دنیای رِحم همان بهشتیست که ادیان دربارهاش وراجی میکنند. زبان همیشه وقتی مادر نیست جای او مینشیند اصلن اینکه میگویند زبان مادری، پرت نیست! تبعید از رحِم، بیرحمانهترین نوع تبعید است. وگرنه خاک مادر نیست، کشورت هرگز مادرت نیست، علیالخصوص اگر از آن رانده باشندت. جایی که آنجا غریبهای، کشوری که تنها بلاهتپرور است، وطنت نیست. وطن آنجاست که آزاد باشی بنویسی، فکر کنی، نفس بکشی! پس وطن وجود ندارد چون نوشتن همیشه غیرممکن است. هیچ کشوری مادر نیست، مادر مرز ندارد و مرزها را تنها حبسیها عزیز میدارند. دیروز در «کاونگاردن» یک گیلک صدام زد همولایتی! که نزدیکتر شود اما آنقدر دور بود که حتی لنگرود غریبه شد! خاک مادر نیست اما زبان همیشه هست، زبانِ مادری هست چون مادر که تبعید هر لحظه هی بزرگترش میکند، همیشه هست. تبعید معنای دقیق بیمادریست و تنها مادرانند که تبعید میشوند.