با کودکیهایمان مادری میکنند
با قابلیت زندهبهگوریهامان برادری
خاک این خشکی
غنچه را به گل نمیرساند
شکوه شکفتن را
شاخه همدست بادهای مخالف به پرپر شدن میانجامد
گل را به رسمیت نمیشناسند
و
ریشهی همهی ما در خاک مدفون است…
« بهار زارعی»
نقد علی عبدالرضایی
شعر بهار یک تم کشنده دارد. زنی که معترض است و میخواهد حرف بزند. “با کودکیهامان مادری میکنند… با قابلیت زندهبهگوریهامان برادری” این سطر را باید سادهتر و محکمتر بیان کرد. “خاک این خاکی…غنچه را به گل نمیرساند” اشکالی ندارد اما کاربرد غنچه و گل و بلبل در اینگونه شعرها چندان مطلوب نیست. “شکوه شکفتن” زیبا نیست، یک اضافهی نئوکلاسیک است. شعر فارسی خیلی پیشرفت کرده است و در اینجا معلوم است شاعر از بایگانی ذهنش استفاده میکند. متاسفانه در ایران مد شده که شعر سیاسی یک شعر شعاری است. شعر سیاسی باید در فرم و چینش و ساختار هم رادیکال باشد و تفکری که ارائه میدهد شاعرانه باشد. اما متاسفانه در ایران بسیاری از شعرهای سطح پایین به عنوان شعر سیاسی تلقی میشوند. مثل بسیاری از ترانههایی که امروز وجود دارند. در اصل اگر شاعر بخواهد به عنوان لیبرو، پیشگام باشد باید نه تنها از لحاظ درونی بلکه از لحاظ فرم و ساختار هم لیبرو و رادیکال باشد. “و ریشهی همه ما در خاک مدفون است” اینهمانی بین انسان و درخت زیباست. این سطر در اصل یک اعتراض را نشان میدهد. مثل برادری که قانون خواهری را نمیداند و شاعر در اصل یک نوع اعتراض را بیان میکند. این اعتراض هم به نگاه اجتماعی به جایگاه زن و اینکه وقتی میخواهیم از او تعریف کنیم نسبت مادری را مطرح میکنیم، برمیگردد. طوری که انگار فقط مادری کردن مربوط به زن است. من به عنوان شاعر مادر کلماتم هستم. من به عنوان یک فرد مجرد در خانه، مادر خانه هستم. این در اصل انتخاب ما نیست و فرهنگ آن را تعیین میکند. حالا ما چطور میتوانیم این شعر را ادیت کنیم: