چرا تولید گفتمان سیاسی مهم است؟ _ علی عبدالرضایی

مقاله‌ی “چرا تولید گفتمان سیاسی مهم است” از بحث‌های “علی عبدالرضایی” در گروه تلگرامی “کارگاه انقلاب”ست که فایل صوتی آن توسط یکی از اعضای فعال گروه پیاده شده است.

هر گفتمانی، یک جمع را می‌سازد و هر گفتمان سیاسی‌ای سازنده‌ی یک گروه است. معمولن در کشورهای پیشرفته هر حزب و پارت سیاسی، از گفتمانی سیاسی پیروی می‌کند، و هرچه تعداد این گفتمان‌ها بیش‌تر باشد، به تعداد گروه‌ها یا احزاب اضافه می‌شود و در نهایت حقیقتی را که آن جامعه می‌سازد، حاصل برخورد و نزاع همین گروه‌هاست و آن‌ها سرنوشت کشور را رقم می‌زنند. بی‌شک در جامعه‌ای توتالیتر که رهبری دیکتاتور دارد، ما فقط با یک گفتمان مسلط طرف هستیم؛ مثلن گفتمان مسلط فعلی در ایران، گفتمان محقق کرکی‌ست که به دوره‌ی صفویه (بعد از دوره‌ی شاه عباس) تعلق دارد، کرکی در آن زمان مانیفست ولایت فقیه را می‌نویسد و بر اساس همین مانیفست، ملاها تلاش و حرکت خود را شروع می‌کنند و بالاخره در سال پنجاه‌وهفت موفق می‌شوند یک حکومت را به چنگ بیاورند و کشور را تحت قوانین قرون وسطایی اداره کنند.
یکی از راه‌های مبارزه، تولید گفتمان سیاسی‌ست. قبل از انقلاب حزبی به نام “حزب توده” (یک گفتمان سیاسی بود) وجود داشت که به خاطر نسبتش با روسیه (عده‌ای از آن‌ها جاسوس روسیه بودند)، ما بسیار متضرر شدیم. افراد زیادی از اعضای این حزب در حوزه‌ی فرهنگ کارهایی را انجام دادند، اما بخشی از کار آن‌ها باعث شد ما از حس ملی جدا شویم. گروه‌های دیگری نیز در سال پنجاه‌وشش، همین که خواستند کاری سیاسی را در قالب احزاب مختلف انجام دهند، از پدران‌شان (با این‌که نسبتی از لحاظ فکری با آن‌ها نداشتند) تاثیر گرفتند؛ اما چون کار خیابانی و میدانی می‌کردند، از لحاظ ایدئولوژیک عملکردی قوی نداشتند و در اصل فاقد بستر فکری فوق‌العاده‌ای بودند. از این بابت هرگز گفتمان سیاسی چپ در ایران تولید نشد، یعنی ما آن‌چه در ایران داشتیم، کمونیست مذهبی (اسلامی) بود و لیدرهای این‌ گروه‌ها اغلب پسر یک آیت‌الله‌ بودند (مثلن “کیا نوری” نوه‌ی “شیخ فضل‌الله نوری”ست) و مسائل اخلاقی برای‌شان اولویت داشت؛ مثلن در حین فعالیت‌های سیاسی اجازه نداشتند رابطه‌ی عاشقانه با هم برقرار کنند و همین موضوع، نشان‌گر زیرساخت مذهبی و شیعی آن‌هاست، این در حالی‌ست که کمونیست اروپایی مطلقن چنین طرز تفکری ندارد. در حالت کلی جامعه‌ی ما فرصت تولید گفتمان سیاسی را پیدا نکرد؛ اما گفتمان سیاسی چیست و چگونه باید درباره‌اش بحث کنیم؟ چطور می‌توانیم چرخ حکومت دیکتاتور را از کار بیندازیم؟ اصلی‌ترین راه، ساختن ذهنیت‌ها برای ایجاد و پرورش ایده است، این‌که چگونه سیاسی فکر کنیم و چطور تاکتیک سیاسی را تولید و اِعمال بکنیم؛ برای فهم درست گفتمان سیاسی، اول باید درکی از گفتمان داشته باشیم.
گفتمان مجموعه‌ای از فکرهاست که تولید بینش می‌کند؛ این بینش از طریق زبان روی ذهن تاثیر می‌گذارد و فرد را راغب می‌کند که در چهارچوب خود اکت و عمل داشته باشد. در واقع گفتمان، کنکاش و خرج مغز درباره‌ی جزئیات موضوعی‌ست که در هیئت متن و گفتار اتفاق می‌افتد، یعنی ما در هر گفتمانی با کنش‌های زبانی سر و کار داریم. البته “میخائیل باختین” معتقد است که زمینه‌ی اجتماعی و سیاسی را مطلقن نمی‌شود از بعد کلامی و زبانی جدا کرد و معنای هر گزاره‌ی سیاسی را با توجه به موقعیت گوینده از لحاظ جایگاه اجتماعی و سیاسی (رهبر، نماینده‌ی مجلس، شخصی در پیاده‌رو) قابل درک می‌داند و فکر می‌کند که افق معنایی، بر حسب موقعیت هر گوینده‌‌ای تغییر می‌کند. اما “میشل فوکو” گفتمان را محل تلاقی قدرت و دانش می‌داند و معتقد است اگر هر دوره‌ی خاص تاریخی‌ را بررسی کنید، مجموعه‌ای از قوانین ایجابی و سلبی وجود دارد که تعیین می‌کند چه می‌توانید بگویید و چه چیزی را اجازه ندارید عنوان بکنید یا درباره‌اش به بحث بپردازید و این‌گونه زمان و دوره‌ی تاریخی را، مقوله‌ای تاثیرگذار بر گفتمان سیاسی می‌داند.
یکی از مطرح‌ترین گفتمان‌ها در حوزه‌ی علوم سیاسی نظریه‌ی “ارنستو لاکلا” و “چنتال مووف” است. به نظر لاکلا و مووف، گفتمان مجموعه‌ای معنادار از دال‌هایی‌ست که با هم ارتباط چندگانه دارند، طوری که معناشان را در مخالفت با گفتمان‌های مسلط به‌دست می‌آورند. معمولن درک مردم از جهان و عملکردشان، متاثر از گفتمانی‌ست که از آن پیروی می‌کنند؛ مثلن مسلمانی که در نماز جمعه شرکت می‌کند و پیرو رهبر است، جهان را از طریق دیدگاه ولایت فقیه یا ملایی می‌بیند؛ برای همین در خیلی از کشورها دعوا و جنگی بین چند گفتمان وجود دارد که نتیجه‌ی این جنگ، سرنوشت آن کشور را تعیین می‌کند. پس هر گفتمانی با اعمال قدرت و تلاش، برای دیگری‌سازی به‌وجود می‌آید. برای مثال گفتمان قرون وسطایی ولایت فقیه در ایران، مردم را به دو دسته‌ی “خودی” و “غیر خودی” تقسیم کرده‌؛ اساسن در کشوری که تئولوژی و مذهب در آن اقتدار سیاسی دارد و خدا-رهبر از نقشی تعیین‌کننده برخوردار است، در نهایت بتی به اسم رهبر اعظم یا مقام معظم رهبری که در واقع همان خداست، تولید می‌شود؛ یعنی موکد کردن خدا باعث می‌شود که رهبر سیاسی هم با گذشت زمان تبدیل به خدا شود و چون خدا-انسان باورپذیر نیست، طبقه‌ی روشن‌فکر (همان طبقه‌ی متفکر) زیر بار این دروغ نمی‌رود و به مرور بدل به غیر خودی می‌شود و طبقه‌ی بت‌پرست یا خداپرست (مثل بسیجی‌ها) هم نقش خودی را ایفا می‌کند. علاوه بر این لاکلا و مووف با توجه به مفهوم هژمونی، روی بعد سیاسی جامعه هم تأکید می‌کنند. بی‌شک یکی از راه‌های فرار از دوآلیسم سیاسی که معمولن در کشورهای جهان سوم بیداد می‌کند، تولید گفتمان است. هر گفتمان سیاسیِ قدرتمندی، طرفداران خاص خودش را دارد و برای همین با تولید گفتمان تازه می‌توان گروه‌های مخالف مختلفی را ساخت و جامعه را از سیطره‌ی دوآلیسم خودی و غیرخودی خارج کرد.

لینک ویدئوی بحث “چرا تولید گفتمان سیاسی مهم است” در وبسایت یوتیوب