و بعد از تو همه
بیصدا مثل سایه شدند
و خلاف رود دور
من هم چرخاندم عصایم را
و پرتاب کردم اینجا و آنجا
در تنهایی اما
صدای غریبهها
غرق شد در شرشر آب
طوریکه نفهمیدم
رودخانهای که میدیدم
رویا بود یا حقیقت
پرندهای آبی
دور از شاخههای سیاه
آب را شکافت و پرواز کرد
با ماهیای در منقار
داشتهی من بود آیا؟
که درامد به شکل رود
و دردی تیز در من کرد
به سادگی
نماد شوقم بود پرنده
تا شعری بنویسم
و ماهی
تکهای برخاسته از ناخودآگاه
اتودی از رویایم
هنوز اما
ناغافل میغمیدم عمیق
عصایم را در ساحل قلاب
و برگشتم
به بطری کوچک ویسکی
که در شنها مخفی کرده بودم
سخت بود جینسینگ جویدن
معطر کرد دهانم را ولی
وقتی درذهنم بودند ناکاگامی و یاگی
دوستانی که دعوتم کرده بودند اینجا
در پیِ رودی برای ماهی
با آزمایشی عملی
نشستم
بر صخرهای بزرگ که خشک…
برگردان: سعید سیفی