ناموس دزدی_علی عبدالرضایی

خدايى تا دو سال پيش كه گاهى پيش ما كار مى‌كرد مالى نبود، احتمالن تلويزيون به اينا چى‌چى وصل مى‌كنه تا به چشم بيان، وگرنه اين خانم رو ما گرفته بوديم، گاييده بوديم و اصلن نديده بوديم، ولى ديشب كه دو تا از كس‌نديده‌ها دقيقن ده دقيقه درباره‌ى چيز شترى و چاک‌پستانِ اين لعبتكِ مستان ضرِ مفت زدند تازه فهميدم تلويزيون بالاخره اين بيچاره رو هم معروف کرده. خاموش كن اين لامصبو! تعارف كه نداریم، تو هم ديگه پوست كيرت كنده شد از بس بهش فكر كردى، ول كن ديگه! سال‌ها به هم وفادار بودين اما هر روزتون همون‌جورى بود مگه نه!؟ خب حالا يكى‌تون بريده زده به صحراى كربلا تا تنوّعى بشه، حالا هم لااقل چيزى تغيير كرده و امروزش مثل ديروز نيست، اينكه خيلى خوبه! چقدر آروم بُر مى‌زنى زود باش! تو اعصاب معصاب ندارى مى‌دونم، مى‌دونى بهت خيانت كرده اما با اينكه ازش متنفرى نمى‌تونى بى‌خيالش بشى، اينقده خودتو سرزنش نكن! تو بى‌ناموس نيستى الاغ! دركت مى‌كنم، سكسِ خوب آدمو خراب مى‌كنه، وقتى مى‌ذارى توش، عينهو چى‌چى زنده مى‌شى و حس مى‌كنى داره روش مى‌شاشه، اينكه بد نيست خره، باز خودت رو بزن به خريّت، حالتو بكن! حالت اين‌جورى بهتر مى‌شه، هى بهش گير نده! مهم اين نيست كه با كى داره حال مى‌كنه، مهم اينه كه اين‌جورى دارى حالشو خراب مى‌كنى. تو يه عمر بردى حالا فكر مى‌كنى كه زنت رو باختى در حالى كه دارى اصلن بازى نمى‌كنى، بازى كن! وگرنه از من نمى‌تونى ببرى، ببين برام بى‌بىِ دل اومده، كارتِ بعدى رو بكش! زود باش! همه آدم‌ها بعد از مرگ فاسد مى‌شن، زنت قبل از مرگ شده، مى‌خواى حتمن بميره؟
منبع: مجموعه داستان تختخواب میز کار من است