قیام فرودستان علیه دیکتاتوری هزار فامیل (بیانیه‌ی ششم) _ علی عبدالرضایی

از آن‌جایی که بسیاری به ما اطلاع داده‌اند به دلیل سرعت کم اینترنت نتوانسته‌اند بیانیه‌های علی عبدالرضایی را بشنوند، آن‌ها را پیاده کرده‌ایم، متن حاضر مربوط‌ست به ششمین فایل صوتی عبدالرضایی درباره‌ی دیکتاتوری هزار فامیل و جنبش ریزومی.

 

قصد داشتم به مقاله‌ی جدید “اکبر گنجی” درباره‌ی جنبش مردمی پاسخ دهم، ولی به نظرم نیازی به پاسخ نداشت زیرا همان مطالبی تکرار شده بود که پیش‌تر “مسعود بهنود”، “صادق زیباکلام” و “عباس عبدی” آن را گفته بودند؛ اما اشاره‌ی کوتاهی به آن می‌کنم، آقای گنجی با مقدمه‌ای مهربان نوشته بود اعتراض حق مردم است و همه حق اعتراض و حق انتخاب حکومت خود را دارند و اگر مردم جمهوری اسلامی را نخواهند، باید بتوانند آن را عوض کنند؛ در نهایت هم به این نتیجه رسید که با توجه به شرایط حاکم در منطقه، کشور شقه‌شقه شده و بدل به سوریه می‌شود و خامنه‌ای نیز مثل بقیه‌ی دیکتاتورها نیست و او جای این‌که صد نفر را بکشد، ده‌ها هزار نفر را خواهد کشت و همه را زندانی خواهد کرد. در کل هدفِ مقاله ترساندن مردم بود و این هدف را کل اصلاح‌طلبانی که با قیام مخالف‌اند، تا همین لحظه دنبال کرده‌اند. به نظر من این‌ حرف‌ها نمی‌تواند تحقق پیدا کند، زیرا همان‌طور که در بیانیه‌های قبل هم اشاره کردم ما هیچ شباهتی به سوریه نداریم، اما به مصر بسیار شبیه هستیم و شما می‌توانید وضعیت مصر را بعد از انقلاب‌شان ببینید. از طرف دیگر می‌گویند خامنه‌ای مردم را قتل‌عام می‌کند، باید بگویم خامنه‌ای تا همین حالا هم جا زده است؛ چون ایران زیر ذره‌بین دوربین جهانی‌ست. در نتیجه بهتر است به کلیت و ماهیت‌ این گاردهایی که علیه جنبش مردم گرفته‌‌اند، پاسخ بدهیم.
در این بیانیه سعی خواهم کرد با نقد مافیای خانوادگی حکومت خامنه‌ای و طرح ریشه‌های مادرسیّدی در سیستم حکومتی ایران، نشان دهم که چرا جمهوری اسلامی تحت هیچ شرایطی اصلاح‌پذیر نیست و اساسن چرا ما ناگزیر به براندازی هستیم و نباید کوتاه بیاییم حتی اگر سران حکومت متعهد شوند که تمام خواسته‌های مردم را عملی سازند. و نیز به دلایل مخالفت سران جناح اصلاح‌طلب که طی بیست سال اخیر نقش اپوزیسیون حکومتی را به‌ عهده داشتند خواهم پرداخت و نشان خواهم داد که چرا وجود و حضور اصلاح‌طلب‌ها در هر جنبش مردمی در نهایت آب به آسیاب حکومت خواهد ریخت.
یکی از موضوعات اساسی در ریاضیات گسسته، بحث گراف‌هاست. گراف به مجموعه‌ای از نقاط و خطوط متصل به‌هم گفته می‌شود که شامل مجموعه‌ای از یال و تعدادی رأس است. در اصل گراف مدلی ریاضی برای مجموعه‌ای گسسته‌ست تا اعضای آن مجموعه را با هم مرتبط کند. اگر بخواهیم گراف سران حکومت ایران را رسم کنیم، باید رأس‌های آن را مقام‌های بلندپایه‌ی حکومتی فرض کنیم و رابطه‌ی خانوادگی آن‌ها را با یال‌هایی به‌هم ربط بدهیم، در این صورت گرافی پیوسته خواهیم داشت. جالب این‌جاست حکومت ایران تنها حکومتی‌ست در جهان، که گراف سران حکومتی‌اش از لحاظ فامیلی یک‌پارچه است و حتی اگر گراف سران حکومت‌ آل سعود (که نام‌ش گویای حکومتی خانوادگی‌ست) را هم رسم کنیم، به نموداری کاملن پیوسته نمی‌رسیم.
با این‌که ایران سابقه‌ی پادشاهی چند هزار ساله دارد، اما چنین گرافی در تاریخ حکومت‌های ایرانی بی‌سابقه است. چه‌طور ممکن است در حکومتی که مدام چند مقام مهم بین عده‌ی معدودی دست‌ به‌ دست شده و هرگز نیروی جدیدی وارد عرصه نمی‌شود (اگر هم بشود به سرعت از صحنه خارج می‌شود)، عدالت و مساوات را برقرار کرد؟ خامنه‌ای از شروع انقلاب یا رییس‌جمهور بود یا رهبر، رفسنجانی هم یا رییس مجلس بود یا رییس‌جمهور، و یا رییس‌ مجلس خبرگان و رییس تشخیص مصلحت نظام! “علی لاریجانی” یا خود روحانی همیشه مسئولیتی مهم در حکومت داشته‌اند، افرادی هم که کنار گذاشته شدند، هرگز کنار نرفتند و برای حفظ امنیت و دوام بیش‌تر نظام، نقش اپوزیسیون و کنترل‌کننده را ایفا کردند، مثل “محمد خاتمی” یا در سطحی پایین‌تر “مصطفا تاج‌زاده” و “علی مطهری”! در حکومتی که شاکی و متهم با هم روابط فامیلی و خانوادگی دارند، طبیعی‌ست که همه‌ی سران حکومتی فاسد می‌شوند؛ آن‌ها به‌خاطر روابط خانوادگی چشم از خطاهای هم می‌پوشند و با هم مدارا می‌کنند که مبادا به کسی بربخورد، چرا که اگر کسی زیر تیغ برود، در نظام خانوادگی خلل ایجاد می‌شود.
در حال حاضر حکومت ایران به‌شدت از قیام مردم ترسیده است، طوری که برخی شایعه کردند خامنه‌ای تصمیم گرفته استعفا دهد؛ اما آیا این استعفا مشکل ما را حل می‌کند؟ آیا بعد از مرگ خمینی و به قدرت رسیدن خامنه‌ای، اوضاع مملکت بهتر شد؟
بی‌شک اصلاح یک سیستم اولیگارشی و حکومت خانوادگی غیرممکن است و تجربه‌ی آن را طی سال‌های گذشته داشته‌ایم، بیست سال است که اصلاح‌طلبان می‌خواهند مشکلات مردم را حل کنند، دوازده سال اداره‌ی دولت و چهار سال نیز مجلس را به‌طور کامل در دست داشتند و در حال حاضر هم بخشی از مجلس زیر نظر آن‌هاست، اما چه کار مهمی کرده‌اند؟ علاوه بر این‌که کار خاصی انجام ندادند، اوضاع را هم روز‌ به‌ روز بدتر کردند. خانواده‌ای که فقط خودش اجازه دارد اپوزیسیون خود را انتخاب کند و صدای بیگانه را سریع خفه می‌کند، سرما نخورده است که قابل درمان باشد، بلکه سرطان دارد و محکوم به مرگ است. تمام منتقدان داخلی جمهوری‌ اسلامی، یا قبلن مسئولیت مهمی در حکومت داشتند یا با سران حکومت نسبت فامیلی دارند! صادق زیباکلام، مهدی خزعلی، علی مطهری، مصطفا تاج‌زاده، محمدرضا خاتمی و بقیه‌ی منتقدان قدرت، همه در دل خانواده‌ی حکومت مادرسیدی ایران قرار دارند و در اصل از خانواده‌ای واحد هستند، اصلن برای همین است که به چنین حکومتی نظام مادرسیّدی می‌گویم. مثلن دیکتاتورخامنه‌ای بر ایران حکومت می‌کند، در عین‌حال رهبری به اسم میرحسین موسوی در حصر به سر می‌برد و هر دو علاوه بر این‌که سیّد هستند، با هم رابطه‌ی فامیلی نزدیکی هم دارند (پدربزرگ خامنه‌ای و مادربزرگ میرحسین با هم خواهر و برادرند). تنها کسی که مقام حکومتی مهمی در ایران داشت و هیچ نسبت فامیلی با رهبری یا دیگر سران حکومت نداشت “ابوالحسن بنی‌صدر” بود که او هم خیلی زود از صحنه به حاشیه پرتاب شد. البته “محمود احمدی‌نژاد” هم نسبتی با خانواده‌ی حکومت نداشت اما او هم به محض این‌که به قدرت رسید فامیل خودش را وارد قدرت کرد، منظورم مشائی پدر عروس اوست.
باید گفت پس از سی‌وهشت سال حکومت اولیگارشی منحط در ایران، اصلاح چنین سیستمی غیرممکن است؛ چون افرادی را هم که خود مردم به عنوان لیدر می‌شناسند، وابستگی فامیلی و خونی با رهبر و سران قدرت دارند. یعنی کاری کرده‌اند که تحت هر شرایطی قدرت در دست‌شان باقی بماند و از این لحاظ هیچ راهی برای نیل به آزادی و نجات کشور وجود ندارد، مگر براندازی و نابوی حکومت مادرسیدان.
فرض کنید خامنه‌ای فردا استعفا بدهد، مجلس خبرگان هم چهره‌ای محبوب بین مردم، یعنی خاتمی را به عنوان رهبر انتخاب کند، باز هم چیزی عوض نمی‌شود و قدرت فقط در خانواده‌ی مادرسیدها دست‌ به‌ دست می‌شود، چون همسر محمد خاتمی (زهره صادقی)، خواهرزاده‌ی امام موسی صدر و دخترخاله‌ی همسر احمد خمینی یعنی خانم “فاطمه طباطبائی‌”ست! از طرفی محمدرضا خاتمی برادر سید محمد خاتمی نیز داماد خمینی‌ست! مساله‌ی وحشتناک این است که روابط خانوادگی در نسل دوم قدرت بیش‌تر شده است، مثلن حسن خمینی که در حال حاضر دارند برای مقامی مهم آماده‌اش می‌کنند، داماد “محمد موسوی بجنوردی” عضو سابق شورای عالی قضائی‌ست و یا برادرش “یاسر خمینی” همسر نوه‌ی آیت‌الله سیستانی و “هدی طباطبایی” (نوه‌ی خمینی) هم عروس محسن رضائی پاسدار است!
این اتفاق برای فرزندان خامنه‌ای هم افتاده، مثلن آمر قتل‌های زنجیره‌ای که “آیت‌الله خوش‌وقت” است، پدر همسر “مصطفا خامنه‌ای‌”ست. یا “غلام‌علی حداد عادل” (رییس سابق مجلس) پدر همسر “مجتبا خامنه‌ای‌”ست که در اصل ولیعهد سلطان خامنه‌ای نیز به حساب می‌آید و البته دختر خامنه‌ای همسر برادرزاده‌ی “آیت‌الله مهدوی‌کنی” رییس سابق مجلس خبرگان است.
ماجرا به همین‌جا ختم نمی‌شود، چون اگر به یا‌ل‌های پایین‌تر گراف برسیم، ناگهان می‌بینیم که میانه‌ی گراف از تمرکز برخوردار است و داماد “آیت‌الله وحید خراسانی” که همان “صادق لاریجانی‌”ست، رییس قوه‌ی قضائیه است و در عین‌حال برادرش علی لاریجانی که رییس مجلس است، داماد “مرتضا مطهری” تئوریسین انقلاب اسلامی‌ست و پسرش “علی مطهری” که رل منتقد درون سیستمی را هم بازی می‌کند، معاون مجلس است؛ احتمالن اگر در سال ۱۴۰۰ علی لاریجانی رییس‌جمهور شود، مطهری جانشین او خواهد شد! از طرفی برادران لاریجانی فامیل عارفِ حکومت “آیت‌الله حسن‌زاده آملی” نیز هستند و پدر همسر برادرشان “باقر لاریجانی‌”ست! این یال نسبتی هم با “احمد توکلی” دارد، کسی که در انگلیس تحصیل کرده و گاهی از حکومت انتقاد می‌کند، او پسرخاله‌ی لاریجانی‌هاست و خودش هم پدر داماد زیباکلام است؛ زیباکلامی که رل منتقد روشنفکرمآب حکومت را به او داده‌اند و بخشی از طبقه‌ی متوسط هم این رجاله‌ی فریب‌کار را دوست دارند. این گراف حکومتی به رفسنجانی و فرزندان‌ش نیز مربوط می‌شود؛ البته ناگفته نماند که “علی‌اکبر ولایتی” و “صادق محصولی” (وزیر میلیادر دولت احمدی نژاد) نیز باجناقِ هم هستند. در سطوح پایین‌ترِ این گراف به تاج‌زاده می‌رسیم که پسرخاله‌ی فالانژ معروف و وزیر ارشاد احمدی‌نژاد یعنی همان “محمدحسین صفار هرندی‌”ست، همچنین همسر تاج‌زاده، دخترعموی “علی‌اکبر محتشمی‌پور” یکی از تندروترین ملاهای سابق است. از طرف دیگر علم‌الهدی پدر همسر “ابراهیم رییسی‌”ست و باز هرچه از گراف پایین‌تر می‌رویم، می‌بینیم که این روابط فامیلی همچنان ادامه دارد و سه پسر “عبدالکریم موسوی اردبیلی” دامادهای هاشمی‌‌شاهرودی، جوادی‌آملی و آیت‌الله سیستانی‌اند. در رأس بالایی گراف، خامنه‌ای‌ قرار دارد و در قسمت‌های پایین‌تر که به قاعده‌ی نمودار می‌رسد، مقامات پایین‌‌مرتبه‌ی حکومتی جا خوش کرده‌اند که البته این‌ها هم به نوعی نزدیکی خانوادگی دوری با سران حکومت دارند.
در واقع شما هیچ جای این سیستم را نمی‌توانید اصلاح کنید، زیرا این فامیل می‌رود و فامیل دیگری می‌آید. مثل یک دایره‌ یا بازی بسته است و در اصل این‌ آدم‌ها که اغلب فاسدند، تنها بازیگران سیستم خودشان هستند. خلاصه این‌که گراف مورد بحث ما، طبق تئوری “ژیل دلوز” نموداری درختی‌ست، نه نمودار ریزومی. تمام سیستم‌های دیکتاتوری از مدل درختی تبعیت می‌کنند، در سیستم خامنه‌ای، رهبر نقش ساقه را ایفا می‌کند و همه‌ی عناصر درخت را تحت فرمان خود دارد و متکی به تک‌مرکزی‌ست. در حالی که در سیستم ریزومی، ریزوم‌ها هر کدام مستقل از هم عمل می‌کنند و از هم اطاعتی ندارند. آن‌ها در کنار هم با آن‌ دیگری تشکیل یک مجموعه را می‌دهند؛ در سیستم چندمرکزی ریزومی تفاوت‌ها با هم در تضاد نیستند بلکه مکمل هم هستند و اگر ریزومی از بقیه جدا شود، می‌تواند به حیات مستقل خود ادامه دهد و مرکز جدیدی را به‌ وجود بیاورد. ریزوم‌ها قابل تکثیر هستند و از شکست و شکسته شدن هر ریزوم، ریزوم تازه‌تری متولد می‌شود و این چرخه تا بی‌نهایت ادامه دارد. همین انقلابی که ما به تازگی آن را آغاز کرده‌ایم، از سیستم ریزومی تبعیت می‌کند زیرا رهبری ندارد و در اصل هر عمل‌گری هم‌زمان بازیگر و رهبر است. ما جمعیتی از افراد تک‌حزبی را داریم و از بیانیه‌ی افراد مختلف هم نباید بترسیم، زیرا هر کدام از این‌ها می‌توانند نقش یک ریزوم را ایفا کنند. اما منظور از استعاره‌ی ریزوم چیست؟ استعاره‌ی ریزوم نوعی مخالفت علیه سیستم‌های تمامیت‌خواه است که تلاش می‌کنند همه‌چیز را در چهارچوبی تفسیری توضیح دهند، بی‌شک ظلم و ستم فاشیستی حکومت خامنه‌ای نتیجه‌ی تفسیرهای اصطلاحی‌ست. در حالی که در سیستم ریزومی، عناصری که هم‌رنگ و هم‌گون نیستند کنار هم قرار می‌گیرند و دست به زایش می‌زنند. در واقع تئوری ریزوم فرهنگ‌ها و سیاست‌های گوناگون را به هم وصل و با هم متحد می‌کند. بهتر است در مورد اساس تئوری ژیل دلوز بیش‌تر توضیح دهم، ریزوم در گیاه‌شناسی به ساقه‌ی زیرخاکی و ریشه‌دار گیاه گفته می‌شود، مثل گیاه زنبق، زردچوبه، زنجبیل، ریواس و…. این ریشه‌ها قابلیت رشد در تمام جهات را دارند و مثل ساقه‌ی درخت فقط عمودی حرکت نمی‌کنند، گیاه ریزوم‌دار به صورت افقی رشد می‌کند و ساقه‌اش توی خاک قرار می‌گیرد، اما با قطع بخشی از ساقه‌ی ریزوم گیاه خشک نمی‌شود و از بین نمی‌رود، بلکه در زیر خاک گسترش پیدا می‌کند و جوانه‌ی تازه‌ای می‌زند و این مثل خصلت قیام بی‌رهبر ماست که اگر عده‌ای را سرکوب کنند، نه تنها نابود نمی‌شود بلکه با سرعت بیش‌تری به رشدش ادامه می‌دهد. یعنی تنها فرق بزرگ جنبش جدید ما و چیزی که آن را مهم و متمایز می‌کند، خصلت آنارشیستی، بی‌رهبری و ریزومی آن است. این قیام نابود نمی‌شود مگر این‌که به اهداف دل‌خواه خود برسد. مانند گیاهان ریزوم‌دار که وقت قطع شدن یا قلمه گرفتن، تکثیر می‌شوند؛ هرچه بیش‌تر دستگیر کنند و بُکُشند، به تعداد انقلابیون اضافه می‌شود. این جنبش مثل ماری نیست که یک سر داشته باشد و اگر هم مار باشد، مار هزاران سر است. معمولن ریزوم‌هایی که در برابر سرما مقاوم نیستند، در فصل پاییز از خاک بیرون کشیده می‌شوند تا در بهار از هم جدا شده و باز کاشته شوند. قیام فعلی ما را نمی‌توان مثل قیام جنبش سبز نابود کرد؛ در آن جنبش، موسوی حصر خانگی شد و همه‌چیز به پایان رسید؛ ولی در قیام ما لیدری وجود ندارد که بعد از دستگیری‌اش همه‌چیز تمام‌شده تلقی شود. همان‌طور که گفتم با قطع هر ریزومی، ریزوم‌های دیگری جایگزین می‌شوند، پس از دستگیر شدن عده‌ای از مردم نترسید، در این صورت شما نیز قوی‌تر می‌شوید و ریزوم‌های شما در مواجهه با سرما، می‌توانند زمان دیگری را انتخاب کنند. جنبش ما شکست ندارد، برخی فکر می‌کنند که ممکن است انقلاب ما را بدزدند و از بیانیه دادن افرادی مثل “رضا پهلوی” و “مریم رجوی” و… نگران‌اند، اما نباید نگران بود، آن‌ها هم ریزوم هستند؛ بگذارید روایت خودشان را داشته باشند، ما قصد دیکتاتوری نداریم. هیچ اشکالی ندارد اگر همه حرف بزنند یا بازیگری و رهبری کنند. در مدل درختی مثل ساختار حکومت ایران یا خود جنبش سبز همه‌چیز به مرکز یا همان خامنه‌ای متکی بود، اما تفکر ریزومی پویا و متکثر عمل می‌کند. نگذارید شما را فریب دهند، ما بسیاریم و رمز پیروزی ما این است که هر عقیده و مرامی بتواند به عنوان یک ریزوم مستقل عمل کند و همین خصیصه‌ی قیام ماست، خصیصه‌ای که آن را آنارشیستی می‌کند و در نهایت پیروزی بزرگ نیز با ماست.

 

* کاریکاتور اثر مانا نیستانی‌ست.


لینک ویدئوی بیانیه‌ی ششم در یوتیوب