فمنیسم در تله‌ی تئولوژی _ علی عبدالرضایی

“جولی لانگ” فمنیستی‌ست که شعر هم می‌نویسد. چندی پیش در جلسه دفاع از تز دکترایش که درباره “فعالیت‌های ضد پورنوگرافی فمنیستی” بود شرکت کردم و از آن‌جایی که می‌دانست من مذهب را ویروسِ مهلک فمنیسم می‌دانم، پریروز به خانه‌ام زنگ زد و با صدای گلوگرفته دعوتم کرد تا در جلسه سخنرانی پروفسور “پیا دو سولنی” شرکت کنم. من اما ابتدا سرطان تنبلی را بهانه کردم و قبول نکردم اما وقتی گفت عنوان سخنرانیِ خانم سولنی “فمنیسم مسیحی”، است برای این‌که خودم هم چندسالی‌ست درگیر ترم‌هایی چون روشن‌فکر مذهبی و فمنیسم اسلامی هستم، گفتم که پا هستم!
حالا که تازه از کلیسا برگشته‌ام مغزم دارد سوت می‌کشد. ده سال پیش پاپ “ژان پُل دوم” به خانم دکتر پیا دو سولنی جایزه داد، چون ایشان نیز مثل همتایان مسلمانش “کوماری جایاواردنا”ی سری لانکایی، “فاطمه مرنیسیِ” مراکشی، “لیلا احمدِ” ترک و “آمنه ودودِ” عربستانی به هم‌خوانی تعالیم مسیحیت و فمنیسم پرداخته با این تمهید که “مذهبِ عیسی درباره‌ی چیزهایی نیست که نمی‌توانیم انجام دهیم بلکه درباره‌ی چیزهایی‌ست که می‌توانیم انجام دهیم”، نشان داده بود مسیحیت هیچ ضدیتی با فمنیسم ندارد؛ مثلن اگر مذهب عیسی مخالف ممانعت از بارداری یا سقط جنین است، فمنیسمِ مسیحی باید در این‌باره سکوت کند تا در سمت‌های دیگر از مواهبِ کریستالیِ کریستینی برخوردار شود! دکتر سولنی جایی حتی در نهایت وقاحت تاکید کرد که اگر در مسیحیت اختلاف سطح و تفاوتی بین زن و مرد هست، بسیار سازنده و نقش مکمل دارد و در ادامه با قطعه‌قطعه کردن نظرگاه فمنیست قرن هیجده، “مری والستون کرفت” نشان داد “برابری زن و مرد می‌تواند شعار مشترک مسیحیت و فمنیسم باشد به شرطی که کاری به نوع اعمالی که زن‌ها باید انجام دهند نداشته باشیم، چراکه تفاوت‌های عملیِ موجود سازنده‌ست حتی اگر آن را نفهمیم. البته باید بدانیم که این تفاوت‌ها قبل از گناه اول هم وجود داشته‌ و تنها تنشی که به وجود آمده نتیجه‌ی گناه اولیه‌ست”.
تصورش را بکنید! کسی که خود را فمنیست می‌داند در هر چند جمله از گناه یاد کرده، تازه نوع خرافی یا اولیه‌اش را موکّد کند. دکتر سولنی مثل همتایان مسلمانش هیچ واهمه‌ای از تحریف حقیقت ندارد و حتی سعی می‌کند مچّویی چون “توماس آکوئیناس” را غسل فمنیستی بدهد. پس باز در نهایت وقاحت می‌گوید “درست است که آکوئیناس در جاهایی زن را نوع حقیرِ مرد نامیده، اما این‌ها همه جنبه‌ی اعتراضی داشته، چون وقتی از آکوئیناس می‌پرسند چرا زن از پهلوی مرد آفریده شد؟ پاسخ می‌دهد که زن از قسمت کله‌ی مرد آفریده نشد تا بر او حکم‌رانی نکند. از پای او هم آفریده نشد تا تحت فرمان مرد نباشد بلکه از پهلوی مرد آفریده شد تا در حکم‌رانی، مرد را همراهی کند!”.
خلاصه این‌که گاوها فقط خودمانی نیستند و تعجب نکنید اگر فردا فمنیسم توراتی و بودایی نیز از سوراخ‌های تازه‌ای سر درآورد. جالب است! تمام فمنیست‌های مذهبی برای اثبات نظرگاه خود از روش‌های مشابه سود می‌برند؛ مثلن “مارگوت بدران” در کتاب “فمنیسم اسلامی چه می‌گوید”، می‌نویسد “فمینیست‌های مسلمان معتقدند احکام اسلامی که در قرن نهم میلادی پاگرفته، در گذر زمان با مفاهیم و رفتارهای مردساز ترکیب شده‌ و این تعابیر مردسالارانه از احکام، شریعت‌های معاصر را پدید آورده” و در ادامه تاکید می‌کند که احادیث نیز اغلب در خدمت توجیه ایده‌ها و اعمال مردسالارانه قرار گرفته‌ پس منشا یا صحت آن‌ها صددرصدی نیست و در مواردی این احادیث خارج از بافت کاربردی‌شان به کار برده شده، بعد هم نتیجه می‌گیرد که “یکی از اولویت‌های فمینیسم اسلامی رفتن به سوی قرآن برای درکِ پیام برابری‌خواهانه‌ی اسلام است”. من مانده‌ام امثال “مارگوت بدران” که قرآن را کتابی فمنیستی می‌دانند چگونه می‌خواهند ماجرای زن و مزرعه در قرآن را هضم کنند! حتمن جبرئیل امین نیز ککی به تنبان داشته که در سوره بقره آیه 223 پیام را کج رسانده! (نساءكم حرث لكم فاتوا حرثكم افّي شئتم و قدّموا لانفسكم = زن‌هاتان، محل بذرافشانیِ شماست، پس هرطور كه بخواهيد، مي‌توانيد با آن‌ها بخوابید.) متاسفانه هر چه که فمنیسم اصیل از سنّت انزجار دارد و همگام با آوانگاردهای زمان پیش می‌رود، فمنیست مذهبی از آن طرف بام افتاده به تقدیس و اثبات حقانیت سنتّ می‌پردازد. فمینیست‌های واقعی در این باره چنان رادیکال عمل کرده‌اند که حتی از ادبیات کلاسیک انزجار دارند و دلیل اصلی همراهی‌شان با آوانگاردهای ادبی، بازنویسی و غلط‌خوانیِ متونِ کلاسیک است؛ طوری که “جودیت فِترلی” اساسن ادبیات را امری سیاسی می‌داند، چون معتقد است به شدت مذکر است یا “میلت” در کتاب “سیاست جنسی” ادبیات را سند مالکیت جنس مذکر بر مونث می‌داند یا “سیمون دوبووار” در “جنس دوم” زن را از نو تعریف می‌کند، چون تعاریف قبلی را کاملن مردساز می‌دانسته و معتقد بوده که زن فرقی با مرد ندارد و تنها این مردان بودند که خواستند زن متفاوت باشد. اعتراض بزرگ دوبووار در واقع اعلام یک جنگ جهانی ـ زمانیِ رو به جلو بود، در حالی که فمنیست‌های مذهبی این جنگ را برعکس پیش می‌برند. من لااقل در حوزه‌ی نظریه‌پردازی ادبی فمنیسم بی‌مطالعه نیستم، آن‌ها در این حوزه چنان آوانگارد و رادیکال عمل کرده‌اند که حالا در موارد بسیاری با نظریه پردازانِ هم‌جنس‌گرا همراه شده‌اند.
مانده‌ام فمنیسم مذهبی در این باره چگونه می‌خواهد اتخاذِ گارد کند! فمنیسم اصیل ادبیات کلاسیک را ادبیاتی افلاطونی می‌داند که در آن تقلید از طبیعت، نقش مرکزی دارد. به بیان دیگر فمنیست‌ها ادبیات کلاسیک را ادبیاتی رئالیستی می‌دانند و نقطه تقاطع نظریه‌پردازی ادبی فمینیستی و تئوری ادبی هم‌جنس‌گراها (نظریه کوئیر) در انزجارشان از همین ادبیات است. معمولن یک هم‌جنس‌گرا دوست دارد آن‌چه می‌نویسد ارجاع به بیرون نداشته باشد. این نویسنده از خدا یا راوی دانای کل که همه‌چیز را از یک منظر فکری ثابت و به شدت اخلاقی تعریف می‌کند، انزجار دارد. از زمان خطی پیروی نمی‌کند و معمولن طنز و فانتزی و سکس از مولفه‌های اساسی متنش محسوب می‌شود؛ مثلن قرآن ادبی لزبین‌ها رُمانی‌ست نوشته “ژانت ونترسون” با نام “پرتقال‌ها فقط میوه نیستند”؛ این رمانِ آنتی‌رئالیستی به شدت تجربی‌ست و هیچ‌کدام از مولفه‌های رمان در آن به درستی اجرا نشده و به طور کامل از زمان برگسونی تبعیت می‌کند؛ طوری که راوی مدام در حال تغییر جنسیت است و طنز در آن موج می‌زند. البته در رمانِ ونترسون تنانگی و بدن‌نویسی هم‌زمان با کشف هویت جنسی اتفاق می‌افتد و مخاطب مدام با وجه تازه‌ای از سکس روبه‌رو می‌شود.
“پرتقال‌ها فقط میوه نیستند” علی‌رغم اینکه سنگ هم‌جنس‌خواهی را به سینه می‌زند، هم‌زمان فمینیستی هم هست، چون مدام از واقعیت مردسالارانه فرار می‌کند. اغلب آثار “رزا لیمن” هم از این قواعد پیروی می‌کنند با این تفاوت که ما در آثار لیمن با افشا کردن ترس از هم‌جنس‌خواهی روبه‌رو هستیم و در رمان ژانت با سرکوب این ترس.
با طرح این تمهید می‌خواهم سوال کنم که آیا اسلام آن‌قدر استعداد دارد که روزی لزبین شود؟ آیا مذهب می‌تواند باز لبخندِ مدوسا را به لب بیاورد؟
خوشبختانه این بحث را می‌توان در موارد بسیاری ادامه داد و روی نکاتی که نشان از عدم هم‌خوانی مذهب و فمنیسم دارد انگشت گذاشت. مانده‌ام دوتاییِ مذهب و فمنیسم چگونه می‌خواهد این‌همه تضاد را هضم کند؟
مارچ 2013

منبع: از کتاب آنارشیست‌ها واقعی‌ترند