فضاسازی در شعر_علی عبدالرضایی

انگشت‌های پا روی پهلو
فرودِ باخ آخ، سیاه نواخت
موتزارت همیشه قرمز می‌نواخت
بتهوون کبود
وینستون سبز
میان انبوه رنگ‌هایِ ناکوک
این پیانو داغ است و کوک
برقِ تاکِ چشم‌ها
بال‌بال می‌زد و دومینگو فریاد
هوایِ دربه‌درِ بندر
به باله‌یِ دست‌هایم حسادت داشت
شاعرک من خوب می‌رقصد
پاها باله و دست‌ها بندری
شکم عربی و چشم‌ها… آه چشم‌ها
دریای شمال شدیدن طوفانی‌ست
با وزش هر باد
خطی جاری ساری سبز
زیر چشم‌هام کبود نه دیگر سیاه است
با تمام سیاهی خانه‌ی اپرا
دلبری‌ست سفید و سر بالا
این بار بی‌یار
هیاهوی سیدنی قلبم
به گرمی در من بارید
«نازنین طلوعی»

 

 نقد علی عبدالرضایی

هر صدایی، تناژی دارد. بهتر است در کارگاه‌های شعر هرکس شعرش را بخواند و ما با توجه به صدای خود او ریتم شعری و یا چینش شعری را پیشنهاد بدهیم.
در ابتدای شعر نازنین خشونتی اتفاق می‌افتد و با یک جور این‌همانی صوتی یا آوایی “آخ” را به “باخ” بدل می‌کند و سپس این تمهید، تمهید شعر او می‌شود. یعنی منظورش از انگشت‌های پا، همان پاست که به پهلو برخورد می‌کند و مطرح کردن آخ، بحث بازی زبانی با فرود باخ (یک اصطلاح موسیقیایی) است. در مورد علامات هم موتزارت و بتهوون را مطرح می‌کند و بر این اساس شعرش را پیش می‌برد. حالا ما براساس فرمی، چگونه می‌توانیم روی این شعر کار کنیم و این شعر را از پراکندگی خارج کنیم. از طرفی شاعر با صحبت کردن در مورد ترکیب‌هایی مانند “شکم عربی و چشم‌ها، پاها باله و دست‌ها بندری” یک نقد را بیان می‌کند. شاعری که احتمالن یک دید موسیقیایی دارد و در پشت آن دید یک نقد به موسیقی نهفته است. مثل آدم‌هایی که با یک موسیقی خاص یک رقص غیر خاص دارند. در هر صورت شاعر به این این‌همانی توجه دارد که عدم آن در شعر خودش هم دیده می‌شود. به نظر من نازنین با کوتاه‌تر نوشتن می‌تواند خود را از بحران سطرسازی و قطعه‌سازی خلاص کند. مشکلی که اغلب شاعران کالج به آن دچار هستند. شما وقتی شعر کوتاه 9 یا 10 سطری کار می‌کنید، به شما این اجازه را می‌دهد که زبان و مضمونش را اداره کنید. اگر یک مدت شعر کوتاه بنویسید و از پس اداره‌ي فرم و زبان آن بر بیایید، بعد کم‌کم می‌توانید شعر بلند کار کنید. اما وقتی ناگهان با شعر بلند آغاز می‌کنید و یا معمولن شعر بلند می‌‌نویسید، به آن اشراف ندارید. البته منظورم شعر نازنین طلوعی نیست اما اکثر شعرهایی که برای بازخوانی فرستاده شده است، شعرهای بلندی هستند که به علت کمبود وقت نمی‌توانیم به بازخوانی آن‌ها بپردازیم. نکته دیگر این‌که چرا خودتان راه سخت را انتخاب می‌کنید؟ اول کوتاه‌نویسی را یاد بگیرید بعد کم‌کم به شعر بلند بپردازید.
در این شعر یک‌سری قافیه‌سازی‌ها و تلاش‌های زبانی وجود دارد، این‌ها همه جالب هستند. “هوای دربه‌در بندر به باله‌ی دست‌هایم حسادت داشت… شاعرک من خوب می‌رقصید” که در این شاعرک من،” ع، ر، ک” بحث سه هجای کوتاه متوالی است. یعنی ناگهان داخل متنی که می‌گوید “هوای دربه‌در بندر به باله‌ي دست‌هایم حسادت داشت… شاعرک من” شعر این‌جا دچار یک سکته می‌شود. یعنی شما بعد از یک یا دو قطعه می‌توانید لحن را تغییر دهید اما در سه سطر پی در پی این به سختی اتفاق می‌افتد و خواننده مجبور است مدام نفس بگیرد.

 

ویرایش علی عبدالرضایی

انگشت‌های پا
روی پهلو
فرودِ باخ
آاخ!
سیاه نواخت
موتزارت همیشه قرمز
بتهوون کبود
وینستون سبز
میان انبوه رنگ‌هایِ ناکوک
این پیانو داغ است
اما کوک
و برق در چشم‌ها بال‌بال می‌زد و دومینگو فریاد
هوایِ دربه‌درِ بندر
به باله‌یِ دست‌هایم حسادت داشت
شاعرک عجيب خوب می‌رقصد
پاها باله و دست‌ها بندری
شکم عربی و چشم‌ها
آه چشم‌ها
دریای شمال شدیدن طوفانی ست
با وزش هر باد
زیر چشم‌هام کبود
حتی سياه
و خانه‌ی اپرا
دلبری ست سفید و سر بالا
این بار بی‌یار
در هیاهوی سیدنی قلبم
در این ادیت تلاش کرده‌ام بخش موسیقیایی و اجرایی شعر را در کل متن پخش کنم و در اصل با ایجاد یک این‌همانی در کل شعر یک سیرکولیشن ایجاد کنم. اما معمولن شعرهایی که انتزاعی هستند نمی‌توانند این ویژگی را داشته باشند. این مساله بسیار مهم است و به همه‌ی شما پیشنهاد می‌کنم که شهودی بنویسید. یعنی همیشه هر شعر یک داستان اجرایی، متنی و فکری دارد. شعری که این داستان‌ها را دنبال نکند شعر خوبی نمی‌شود.
شعرهای انتزاعی و آن‌هایی که فضاسازی خوب ندارند در ترجمه می‌بازند. این موضوع خیلی مهم است. در واقع شما وقتی شعرتان ترجمه می شود با بحران و ضعف شعرتان آشنا می‌شوید. خیلی از شاعرهای ایران در زبان فارسی ممکن است مهم باشند ولی در ترجمه از دست می‌روند چون لفاظی و فضای مغشوش ترجمه نمی‌شود. در واقع تکنیکی که حاصل زبان باشد در ترجمه از بین می رود. پس شاعر باید علاوه بر زبان به تخیلی که در زبان کار می شود وفادار باشد. یعنی این‌که شما فکری یا فضایی را در شعر کشف کنید و در شعر بخواهید هندسه‌ی شعر را بسازید، مهم است. شعر باید المان به المان ساخته شود و تخیل با متن حرکت کند و در نهایت تولید فضای جدید کند. یعنی کلیت شعری که بتواند یک شهر متنی بسازد در ترجمه به هر زبانی هم موفق خواهد بود. خیلی از افراد  می‌پرسند که چرا شعرهایم نسبت به ایران خیلی زبانی نیست؟ در مواردی هم حق دارند. چون من یک بخشی از زندگی‌ام را از این راه سپری می‌کنم. چون در ایران به دلیل سانسورها مخاطب زیادی ندارم اما در این‌جا هر مجله‌ای که شعر من را تالیف می‌کند، بابت آن حق تالیف می‌دهد و برای همین خیلی مهم است که در شعر فضاسازی کنم. یعنی فضایی را که در شعر استفاده می‌کنم، همان کار اصلی را از من می‌برد. درست است شعر در زبان اتفاق می‌افتد ولی معنایش این نیست که همیشه در زبان بغرنج بکاریم. شما می‌توانید با فضاسازی خاص زبان را با شعر این‌همان کنید. این نکته که به تناسب و فرم شعر حرکت کنید، خیلی مهم است.
از سری نقدهای علی عبدالرضایی در کالج که به‌منظور استفاده‌ی آسان‌تر به فايل‌های نوشتاری تبديل شده و در دسترس عموم قرار می‌گيرد.