ریاضیات سیاست_علی عبدالرضایی

۱
دارم کتابی می‌نویسم با عنوان «ریاضیات سیاست»، در این کتاب به ارزش گزاره‌های سیاسی و حقیقت‌های ماتریسی می‌پردازم، و این‌که دست‌کاری در بازی متغیّرها تا چه اندازه می‌تواند در معادلات سیاسی دنیا تاثیرگذار باشد. مثلن در معادلات سیاسی خاورمیانه، چهار کشور ایران، اسرائیل، ترکیه و عربستان از زمره متغیرهای اصلی محسوب می‌شوند و ترامپ به عنوان سناریستی خبره، با هر حرکتی که به مهره‌هاش می‌دهد، تعادل منطقه را به‌هم می‌زند و خوب می‌داند با چه حرکتی تعادل را باز به منطقه برگرداند. او همین کار را با متغیّرهای اصلی کشورهای خاوردور هم دارد انجام می‌دهد. چهار کشور چین، ژاپن، کره جنوبی و کره شمالی از زمره متغیرهای اصلی منطقه‌ی خاوردور محسوب می‌شوند. ترامپ با این‌که حقیقتی جز پول نمی شناسد، طی سال گذشته، بازی ظاهرن هولناکی را با دو کشور ایران و کره شمالی به مثابه‌ی دو کشور شرّ، در دو منطقه‌ی خاورمیانه و خاوردور آغاز کرده و با برجسته‌سازی نقش تخریبی این دو کشور، موفق شده قراردادهای تسلیحاتی سنگینی با دیگر کشورهای هر دو منطقه منعقد کند! ترامپ رییس جمهور امریکاست، و اگر به عنوان نماینده‌ی یک ملت، برخلاف اوباما، نتوانسته چهره‌ی جهانی محبوبی از خود به اکران بگذارد اما با اعمال سیاست‌های زیرکانه موفق شده کشورش را از رکود اقتصادی نجات دهد. می‌خواهم عنوان کنم که از نظر ترامپ دوست و دشمنی وجود ندارد بلکه آن‌چه اهمیت دارد مشتری‌ست. مثلن او بعد از انعقاد قرارداد چهارصد میلیاردی با عربستان، تلاش کرد تمام کشورهای منطقه را با آل‌سعود متّحد کند و دقیقن در لحظه‌ای که ایران در خاورمیانه منزوی شده بود، بیت المقدس را پایتخت اسرائیل نامید تا ایران را از انزوای سیاسی خارج کرده و تعادل را دوباره به خاورمیانه باز گرداند؛ تا باز بتواند با برنمائی شیطان، قرارداد تسلیحاتیِ تازه‌ای با یکی دیگر از کشورهای پولدار شیخ‌نشین ببندد. در رساله‌ی «ریاضیات سیاست» به کارکرد و ارزش گزاره‌های سیاسی نیز پرداخته‌ام که خود بخش‌های مختلفی دارد و احتمالن بزودی آن را در کتاب «ریاضیات سیاست» که در نشر کالج منتشر خواهد شد، خواهید خواند.

 

۲
هفت هشت سال پیش که تازه تلویزیون‌های برون‌مرزی راه افتاده بود، وقتی هنوز جزئیات ماموریت‌شان لو نرفته بود، وقتی نمی‌دانستم چه دودی آن جاها بلند است، دوست داشتم، واقعن دوست داشتم با مخاطبان بیشتری حرف بزنم اما سراغم نیامدید یا آمدید و درباره‌ی چیزهایی خواستید گفتگو کنید که بوی بدی داشت، برای همین آن جاها که می‌خواستم نشد و جاهایی هم که می‌خواستید مطلقن نمی‌خواستم، برای همین تاکنون در هیچ عکس و فیلمی نبوده و هنوز هم نیستم اما اخیرن یعنی طی سه سال گذشته هر روز که می‌گذرد بیشتر سراغم می‌آیید، حالا دیگر فایده‌ی اینترویو چیست؟ حالا که همه بو گرفته‌اند؟ حالا که آن‌قدر می‌دانم که نمی‌توانم اشتباه کنم!؟ به هر سمت که رو می‌کنم، به هر چه که می‌پردازم فکر، همه جا بوی بد شاش اسب بلند است! لندن شهر رسانه‌های فارسی زبان است، من هم که گروهی اطلاعاتی در اختیار ندارم تا بدانم کدام‌تان درست می‌روید، برای کسی که همه چیزش را برای استقلال و اسم درست داده آسان نیست از هر دری وارد شدن، هر دری را باز و با آن بازی کردن! شاید باشند بین شمایان کسی و کسانی که درد نشر درد دارند اما من هنوز حس خوبی نسبت به شما و تریبون‌تان ندارم، پس معافم کنید که شهرت این سال‌ها بدجور بوی خون می‌دهد.

 

۳
«هراس از رفقا»، «جامعه‌ی فردا» و «سیاست برای عموم»، از زمره آثار «اسکار لافونتن»، سیاست‌مدار هفتاد و چهار ساله‌ی آلمانی‌ست که از سال دو هزار و پنج ریاست حزب چپ‌های آلمان را به عهده داشت و بیست و چهار سال پیش رییس مجلس آلمان بود. لافونتن چندی پیش در مصاحبه با نشریه‌ای گفت: «من بارها به خانم آنگلا مرکل گفتم: خانم صدراعظم، شما که می‌خواهید با تروریسم مبارزه کنید، لطفن بفرمایید تروریسم یعنی چه؟ من دو سال در مجلس این پرسش را تکرار می‌کردم. او هم سر جایش نشسته بود و پرونده‌ای را ورق می‌زد. مرکل نمی‌توانست به این پرسش پاسخ دهد. بعد به یک کارمند وزارت کشور ماموریت داده شد متن قانون مبارزه با تروریسم را تهیه کند. طبق متن این قانون، ترور یعنی به کار بردن غیرقانونی زور برای تحقق خواست سیاسی! بعد از آن بود که نمایندگان پنج حزب سیاسی حاضر در پارلمان آلمان به اتفاق آراء تصویب کردند که جورج بوش و تونی بلر تروریست‌ند.

 

۴
هم ویلیام اس پیترز و هم دوست دخترش الیزا، هر دو از شاعران مطرح آمریکا محسوب می‌شوند. بار اول هر دو را چهار سال پیش در فستیوال شعری که در آلبانی برگزار می‌شد دیدم، آن روز حدود ششصد نفر در سالن حضور داشتند، بیش از پنجاه شاعر که از کشورهای مختلف دعوت شده بودند هم در جایگاه مخصوص بودند، هنوز هفت هشت سطر یکی از شعرهای بلندم را تمام نکرده بودم که میکروفن را ول کردم و از سالن به بهانه‌ی شلوغی و صحبت در گوشی چند نفر که در ردیف جلو نشسته بودند زدم بیرون! به همه برخورده بود اما الیزا نکته را گرفته بود! بلافاصله آمد پیش من، یک کاره گفت درست است که وزیر این فستیوال را ساپورت کرده اما او خود عاشق ادبیات است و چند رُمان منتشر کردہ! بعدھا الیزا که ادیتور مجله‌ی مهمی در آمریکا بود، چند شعرم را منتشر کرد و با هم رفیق شدیم. امروز که لینک مصاحبه‌ام با مجله‌ای انگلیسی را در گروه فیسبوکی‌مان فرستادم و در همان پست از چند شاعر خاص گروه از جمله الیزا خواستم که حتمن بخوانند و از کامنت بی‌نصیبم نگذارند، جیسون نوشت الیزا که هشت ماه پیش فوت کرده علی، بی‌خبری!؟ بسیار معدودند آن‌ها که درکی ریز از ظرافت دارند بسیار معدود! الیزا که نام فامیلش هم از یادم فرار کرده یکی از آن‌ها بود، طفلی!