خطر اصلاح‌طلب‌ها و مزدوران نفوذی در قیام (بیانیه‌ی پنجم) _ علی عبدالرضایی

از آن‌جایی که بسیاری به ما اطلاع داده‌اند به دلیل سرعت کم اینترنت نتوانسته‌اند بیانیه‌های علی عبدالرضایی را بشنوند، آن‌ها را پیاده کرده‌ایم، متن حاضر مربوط‌ست به پنجمین فایل صوتی عبدالرضایی درباره‌ی خطر نفوذ مزدوران حکومتی در جنبش مردمی.

 

پس از انتشار بیانیه‌ی اول و دوم، انتقادِ اصلیِ عده‌ای از دوستان این بود که چرا فلش حمله را سمت اصلاح‌طلبان گرفته‌ای، ممکن است آن‌ها نیز پس از یک هفته به مردم بپیوندند و نباید با این حرف‌ها شانس همکاری‌ را از آن‌ها گرفت. این‌ دوستان غافل بودند که اصلاح‌طلبان بخش مهمی از بدنه‌ی نظام هستند و حتی ستون پنجم فکری نظام، دست آن‌هاست. شرایط وقتی خطرناک می‌شود که از درون ضربه بخوریم؛ اگر این قیام یا جنبش مردمی، اصلاح‌طلبان را به درون خود راه دهد، بی‌شک مثل جنبش سبز شکست خواهد خورد. این بار مردم با زیرکی اجازه نداده‌اند که شعاری مذهبی یا شعاری که با ایدئولوژی اسلامی مرتبط است به جمعیت راه پیدا کند؛ زیرا مذهب در حیطه‌ی زندگی شخصی و خصوصی آدم‌هاست. ما باید کاملن سکولار رفتار کنیم، اگر پای دوم خردادی‌ها به جنبش باز شود، جنبش را از هدف اصلی‌اش منحرف می‌کنند. علی‌رغم نقد و مخالفت عده‌ای از دوستان، همیشه اصرار داشتم که هیچ اصلاح‌طلبی نباید وارد سیستم شود. دو روزی‌ست که حمله‌ی اصلاح‌طلب‌ها شروع شده است، آن‌ها در روزهای اول سکوت کردند، زیرا نمی‌خواستند ماهیت خود را فاش کنند؛ اما حالا اوضاع فرق کرده است، چون حکومت چنان ترسیده که از تمام پیاده‌نظام‌ها و سران فکری خودش استفاده می‌کند.
به تازگی “عطاالله مهاجرانی” در توئیتر خود مخالفت‌ش با این جنبش را اعلام کرده، مهاجرانی به‌نوعی لیدر تمام ژورنالیست‌های خارج از کشور است. افرادی مثل “مسعود بهنود” و حتی “فرخ نگه‌دار” (توده‌ای‌ اصلاح‌طلب)، تحت نظر و سیطره‌ی او کار می‌کنند. آقای مهاجرانی به‌خاطر حفظ منافع شخصی با این قیام کاملن مخالف است. او در بین مردم، نویسنده‌ی خوشنامی‌ست و علاوه بر این در دهه‌ی هفتاد از سادگی “سیمین دانشور” استفاده کرد و هسته‌هایی را در خانه‌ی او تشکیل داد؛ کارش این بود که بخشی از نویسندگان متوسط (آن دسته که مانند “محمد مختاری” رادیکال نبودند مثل “احمدرضا احمدی”) را به خانه‌ی دانشور دعوت می‌کرد تا در اصل بخشی از شاعران و نویسندگان حکومتی را با نویسنده‌های منفعل روشن‌فکری آشنا کند و بین‌شان نوعی آشتی اتفاق بیفتد. من همان‌ موقع مانیفستی به اسم مانیفست “هم‌گرایی” نوشتم، زیرا متوجه  این جریان شده‌ بودم که چطور می‌خواهند روشن‌فکری ایرانی را خواجه و منفعل کنند. از آن زمان همیشه از مهاجرانی نفرت داشتم، حتی یک‌بار چند رمان تازه‌اش را به‌ خانه‌ام در لندن پست کرد، اما من آن را پس فرستادم.
او در خارج از کشور به افراد زیادی ضربه زد و آن‌ها را به اپوزیسیون انحرافی وصل کرد، لیدر اصلی همین آقای مهاجرانی‌ست. توئیت ایشان نقطه‌ی شروع همه‌چیز است، طوری که از آن‌ سمت “عباس عبدی” وارد می‌شود، عبدی سردبیر روزنامه‌ی “سلام” بود و بین ژورنالیست‌ها هرگز دیده نشده درباره‌ی مسائل ملی مطلبی بنویسد؛ در واقع در هیچ‌کدام از مقاله‌هایش دغدغه‌ی مسائل ملی کشور را ندارد و معمولن برای فریب‌کاری مثل یک پان‌ایرانیسم می‌نویسد، او نیز در مقاله‌ی آخرش با قیام مردم مخالفت کرده است. عبدی مرید موسوی‌خوئینی‌هاست و خط فکری‌ هر دو به خاتمی و میرحسین موسوی وصل می‌شود و حالا آن‌ها هم احساس خطر کردند و دارند وارد قیام می‌شوند؛ دور نیست روزی که از کروبی و موسوی هم استفاده کنند و این مساله بسیار خطرناک است. از سوی دیگر “صادق زیباکلام” هم مقاله‌ای نوشته و خیلی ضمنی مخالفت خود را اعلام کرده‌ است. این‌که می‌گویند این جنبش، ایران را بدل به سوریه و لیبی می‌کند، مضحک است. چرا که اساسن این استعداد در ایران وجود ندارد، آن‌ها مردم را می‌ترسانند و ته دل‌شان را خالی می‌کنند، تا امکانات خودشان از دست نرود. در شرایط فعلی، طبقه‌ی فرودست، متوسط و حتی فرادست وضعیت مناسبی در ایران ندارند. اصلاح‌طلبان می‌توانند روی طبقه‌ی متوسط تاثیر بگذارند (طبقه‌ی متوسط جمعیت زیادی دارند) و مدام آن طبقه‌ را با جمله‌یی مثل: همین زندگی بخورنمیر را هم از دست می‌دهید، بترسانند و با ایجاد ترس‌های این‌چنینی بزرگ‌ترین ضربه را به قیام بزنند. کسی که فکر می‌کند و مسئول است، باید روشن‌گری کند. در حال حاضر سه ابژه‌ی فکری را می‌بینید: عباس عبدی، مهاجرانی و زیباکلام، کم‌کم پای تمام تحلیل‌گران بندتنبانی و وابسته که خود را به‌ظاهر مستقل نشان می‌دهند، وارد میدان می‌شود و همه علیه این قیام خواهند نوشت، زیرا نظام دارد غرق می‌شود. همان‌طور که اشاره کردم این استعداد در کشور ما وجود ندارد که بدل به سوریه شود، کشور ما غنی‌ست، از طرفی از لحاظ فرهنگی لیبرال‌تر و پیش‌روتر هستیم و در خارج از کشور نیز سرمایه داریم، از لحاظ نیروی نظامی هم ارتش را داریم که قلبن با مردم هستند، اما سپاه فقط قدرت اقتصادی را در دست دارد؛ در نتیجه نیروی عمل‌گرای سپاه پایین است. البته نباید به فرمانده‌هایی که نخاله‌های خامنه‌ای هستند، توجه کنید، بخشی از سپاهی‌ها به‌خاطر رفت‌وآمد در فضای دانشگاهی (هر دانشگاهی نوعی روشن‌فکر ارائه می‌دهد) ناخودآگاه حس ملی و انسانی دارند و اگر مردم محکم عمل کنند و روشن‌فکری رفتاری مستقل داشته باشد، این‌ها نیز به مردم می‌پیوندند. عباس عبدی و تفکر ملی!؟ صادق زیباکلام هم نقش کاتالیزوری‌اش شناساندن عده‌ای منفعل به عنوان انسان‌های آزاد است. او همکار “حسین الله‌کرم” است و با او وارد مناظره شده است. الله‌کرم در دانشگاه به دانشجویانِ علوم سیاسی درس می‌دهد؛ همین نشان می‌دهد که در دانشگاه‌ها عده‌ای فالانژ که در حد لیسانس هم دانش ندارند، آن‌جا به عنوان کسی که phd دارد، تدریس می‌کنند. به‌ هر حال اوضاع بسیار فجیع است و باید مراقب خائن‌ها و نفوذی‌های اصلاح‌طلب باشیم. چون لیدرهای فکریِ بخشی از روشن‌فکری روزنامه‌ای ما، امثال عبدی‌ و زیباکلام هستند. کسی که فکر می‌کند پارتیزان فرهنگی‌ست باید کمک کند که دل مردم نلرزد.

لینک ویدئوی بیانیه‌ی پنجم در یوتیوب