۱
بعد از انتخابات اخیر، به این یقین رسیدم که اندیشه و اندیشیدن تابعی از شرایط مادیست و رسانهها قادرند با کیشّی به فیشّی حقیقت دستساز خودشان را به خوردِ مردم دهند و از آنان به مثابهی قویترین اهرم فشار بهرهبرداری کنند. اگر مارکس پیشتر معتقد بود که فقط در جوامع سرمایهداری، گفتمان مسلط همان اندیشهی هیئت حاکمهست حالا در عصر پسادموکراسی باید اقرار کرد که در تمام کشورهای دنیا، گفتمان مسلط چیزی جز ایدههای طبقهی حاکم نیست که تولید اخبار و حقیقتِ دستساز در خبرگزاریهای زنجیرهای میکند و همچنان به تغذیهی رسانهها مشغول است. اگر در قرن بیستم جمعیت نویسنده در اتحادیه ناشران بر مغزها حکومت میکرد حالا خبرگزاریها جانشینشان شدهاند! اوضاع اصلن خوب نیست، حالا دیگر پسادموکراسی از دموکراسی جز نامیدهای توخالی باقی نگذاشته، البته هنوز هر که میتواند انتخاب کند اما همان را انتخاب میکند که خبرگزاریها پیشنهاد میکنند. ژورنالیسم حالا دیگر صدای فراگیری دارد که بهطور کامل تابع مراکز بانکیست، صدایی که مثل وبا اپیدمی شده و آنقدر توسط مدیا تکرار میشود که مردم دیگر محال است صدای دیگری بشنوند. در شرایط کنونی هر فعالیتی جز کار شعوری و تمرکز روی تولید جمعهای خوانشیِ الیت، آب جز به آسیابِ بلاهت نمیریزد! حالا دیگر هر جنگی جز نزاع علیه فرآوردههای رسانههای ماکسیمالیستی بیهودهست! مدیا فقط مخاطب میخواهد و برای حفظ آن مدام عروسکِ مشهور تولید میکند تا در مواقع لزوم فنها و طرفدارهای بزکیشان را علیه روشنفکران شعوری بشوراند. انتخابات خردادماه ایران نشان داد که اندیشیدن دشمنی ندارد مگر رسانههای ماکسیمالیستی!
۲
همه فکر میکنند سياسىاند، فعالاند! اما نیستند، الكى حمله میکنند، یاد گرفتهاند الكى بجنگند، با هيچ، با پوچ، با دشمن فرضى كه سايهى خودشان است،عمرن بلد نیستند فكر کنند، براى همين است كه مادام دنبال مرگ میدوند. بیخود نیست که دیگر از جنگ، از دشمنی و از لحن تند بدم میآید. هیچکس مجبور نيست اما مدام میشنود باید باید، باید این را دست و پا کنی، باید آن را بهدست آوری اما این و آن فرقی نمیکند، بهدست نمیآید بلکه زیر پای باید، له میشود از دست میرود
اينها ظاهرن خوب مىجنگند، حرفهاى خوب مىزنند اما كمكم از آن ورِ بام مىافتند، نمىدانند هستى هم اسرىست هم اپدى! يک هنرمند، يک آرتيست، يک فيلسوف كه عمرى مىكند محدود، در مواجهه با جهان كاملن دست خالىست اما ناگزير است چراى پىدرپى بياورد و با يقينِ خود بجنگد، در غير اين صورت هيچ تفاوتى با عوام نخواهد داشت. هنر فنّ اجراى نه با صداى بلند است اما يک مغز، يک جفت چشم موعدى مگر چقدر مىتواند ببيند يا كشف كند؟ ما ناگزیریم که تولید پرسش کنیم تا سیاست با بلاهت مترادف نشود!
همهی بدبختی ما دقيقن از وقتی شروع شد که گفتیم شعر نباید، شاعر نباید سیاسی باشد، آنوقت سیاست بیشعور شد و بیشعوری سیاستمدار! گفتیم شعر نباید سیاسی باشد اما شهر سیاسی بود و شهروند فرآوردهی سیاست! نان سیاسی بود و درمان هم کاردارِ سیاستمدار! وگرنه شاعر را فقط در تیمارستان نمیخواست! ما همه عشق میکردیم با عاشقی اما عشق سیاسی شد و عاشق را پای چوبهی دار سیاست کردند. شعر اگر سیاسی بود، شهر دهات و شهروند دهاتی نمیشد.
فقط از وقتی که شاعر از سیاست فرار کرد شاه به ملا میدان داد و خرافات جای کلمات نشستند.
همهی بدبختی ما دقیقن از وقتی شروع شد که شاعر را علیه سیاستمدار خواستیم و سیاست را از شعور تهی کردیم، ما اشتباه کردهایم، شاعر اگر شعور داشته باشد، شعر اگر شعر باشد، چگونه میتواند سیاسی نباشد؟
۳
ما ناگزیریم که تولید پرسش کنیم تا سیاست با بلاهت مترادف نشود! طرح سوال شقالقمر نیست، آسان است! مثلن از آینه بپرس اپورتونیست یا فرصتطلب کیست؟ چه خصوصیاتی دارد؟ از چگونه ساختار دروغینی تبعیت میکند؟ چرا بلاهت را ترویج میدهد؟ اصلن این نامیده از کجا آب میخورد؟ آبشخورش کجاست؟ چطور دست به دزدی میزند؟ اصلن دزدی چیست؟ چرا به دزدی ناگهان گفتند اختلاس؟ چرا حکومتهای دیکتاتوری از زبان میترسند؟ آنها چگونه با تغییر صورت کلمات همهچیز را به گُه میکشند؟ چرا یککاره مدرسهی خصوصی شد غیرانتفاعی!؟ شاهدزدی شد اختلاس؟ میخواهی خطرناک بنویسی!؟ به اینها بپرداز نه به مقالهای مثلن سیاسی که فراتر از درک مردم کوچه و بازار نمیرود! به خیل اپورتونیست بپرداز که باعث اپیدمی هاریِ گاوی شدند! به قانون دزدها رکب بزن به جیبهای تهندار، نه جیببُری که از سرِ ناچاری تن به دزدی میدهد، اختلاس! عجب کلمهی شیکی! ماندهام در کشوری که اختلاس مقدس شد! لاس چرا نشد!؟ شنیدهام علیرضا دبیر یعنی همان اپورتونیست کشتیگیر، معروفست به آقای تراکم! اگر بلاهت از صحنه به حاشیه تبعید شود، بیشک اپورتونیسم برای همیشه نابود میشود! اپورتونیستها را شناسایی کن، این بزرگترین کار سیاسیست، دزدی را فراموش کن، بچسب به اختلاس، به اختلاسگر! زبان فرهنگ و فرهنگ زبان را بشناس، کالجیها از همهجور اپورتونیست انزجار دارند، چه دزد مال، چه دزد فکر، چه انگل داخلی، چه زالوی برونمرزی، بسیجی بسیجی را صدا میزند مدام، بسیجی عوض نمیشود، بسیجی بسیجی باقی میماند، همیشه هم یکجور آب میخورد، فقط آبشخورش عوض میشود، اپورتونیست کیست؟ واقعن چیست؟ چرا دزدی اینقدر باکلاس شده؟ اختلاس شده!؟