تمام روزها، روزهای از دست رفته_کارول اَن دافی

درون و بیرونِ گذشته زیستن
غیرقابل توصیف است
خیلی چیزها مرده‌اند در من
درون و بیرون
مثل جذر و مد
و هر اشک جهانی باژگونه در خود دارد
که در آن لبریزم از سال‌ها
گورهای کوچک این‌جایند
جایی که حافظه
می‌ایستد لای علف‌های وحشی
و تماشای آینده می‌کند
در قطار ماشین‌های سیاه و سوگواری که می‌رسند
تمام روزها
روزهای از دست رفته‌اند
در درون و بیرون‌شان
بینِ رویا
و باز رویا
و خاطرات نیمه‌کاره
برگردان: کارگاه ترجمه کالج

 


“All Days Lost Days”

A poem by Carol Ann Duffy

Living
,in and out of the past
inexplicably
so many things have died
.in me
,In and out like a tide,l
each tear
.holds a tiny hologram
Even this early
.I am full of years
Here are the little gravestones
where memory
,stands in the wild grass
watching the future
.arrive in a line of big black cars
All days
lost days, in and out of themselves
between dreaming
-and dreaming again and half
.remembering