تصویر در شعر_علی عبدالرضایی

دو نوع تصویر در شعر وجود دارد:
۱- تصویر ذهنی ۲- تصویر عینی

تصویر ذهنی، مجموعه تصاویری‌ست که در زبان ساخته می‌شوند و ممکن است جهانی ساخته شود که ربط چندانی به جهان خارج نداشته باشد. مثلِ شعر “تنوین” که با‌توجه به تخیل زبانی، جهانی در متن بوجود می‌آید. در این شعر تخیل زبانی فضائی را ایجاد می‌کند که تک تک سطر‌های آن می‌توانند تصویر‌های زبانی باشند.
اما اصل تصویر که از ابژکتیویته تبعیت می‌کند تصویری عینی‌ست، یعنی از نظر زیبایی‌شناسی، شعر تصویر‌گرا (ایماژیستی) زیبایی شناسی‌اش ابژکتیویته‌ست. معمولن در این رویکرد معتقدند که زیبایی فقط در بیرون وجود دارد و ذهن هنرمند فقط راهی را پیدا می‌کند که آن زیبایی به کشف برسد. شعر‌هایی که ابژکتیوند، شعر‌های عینی‌اند یعنی دستور نمی‌دهند، نصیحت نمی‌کنند، فقط حرف نمی‌زنند؛ بلکه همه‌چیز را نشان می‌دهند، یعنی در نهایت یک شعر تصویری، سینمای متنی را به دست می‌دهد و تخیل شما را بر‌می‌انگیزد؛ معمولن هر پاره تصویر را یک تکه خیال فرض می‌کنیم که اگر این خیال‌ها به همدیگر ربط داشته باشند مجموعه‌شان تشکیل تخیل می‌دهند، اما اگر بی‌ربط باشند برای تزیین شعر می‌آیند که در شعر فارسی از اینگونه بسیار است. به طور خلاصه تک تک این تکه خیال‌های شعری یک تصویر محسوب می‌شوند و تصویر آن حالتی از کنار هم چیدن کلمات است که به دیدمانی در ذهن منجر می‌شود. آنچه که در بیرون می‌بینید؛ بله، ممکن است بگویید خانه شش پنجره داشت، ولی این تصویر، تصویر شعری نیست، تصویر شعری یعنی آن تصویری که تازه، خلاق و در نهایت عینی باشد، مثلن “تنها آدم‌های آهنی در باران زنگ می‌زنند”، آدم‌های آهنی اینجا یک استعاره‌ست که در سطر خوب نشسته است و باعث تأویل پذیری متن می‌شود. در این‌جا ما توأمان با تصویر عینی و تصویر ذهنی طرفیم، با تصویر ذهنی طرفیم چون این آدم‌های آهنی در اصل فقط آدم‌های آهنی نیست، منظور نوعی از آدم‌هایی‌ست که قلب ندارند. سؤال این است، تصویر بدیع چه نوع تصویری‌ست؟ ما دو نوع تصویر جالب و جذاب داریم، یک نوع تصویر که قبلن وجود نداشته‌ست، نوع دیگر، تصویری که وجود دارد اما هرکسی آن را نمی‌بیند و ناگهان یکی کشفش می‌کند. تصویر زبانی بیان استعاری دارد و معمولن در بازی‌های زبانی اتفاق می‌افتد، مثلن در سطر “کروکی شعر‌های من را درد می‌کشد”، کروکی کشیدن و درد کشیدن، فعل “کشیدن” خصلت چند‌واژگانی به متن می‌دهد، زیرا به دو کلمه در این سطر جواب می‌دهد و این نکاتی‌ست که باید به آن‌ها توجه شود. شاعرانی داریم که ایماژیستند، ریتسوس شاعر ایماژیستی‌ست، ریتسوس اصلن حرف نمی‌زند. بعضی از شاعران هستند که تصویر در کار‌های‌شان وجود دارد اما ایماژیست نیستند، مثلن شاملو شعرش تصویر دارد اما ایماژیست نیست، شاملو بسیار حرف می‌زند، بسیار توضیح می‌دهد، تفسیر می‌کند. شعر تصویری نوشتن بسیار مهم است اگر بتوانی تفکرت را با تصویر‌هایی که می‌دهی این‌همان بکنی. بسیاری از این فیلمساز‌ها داستان محورند، اما بعضی‌ها به جای این‌که داستان را با دیالوگ تعریف کنند، با تصویر و فضاسازی نشان می‌دهند، انگار از یک فضا شات و پلن می‌گیرند. مثلن فیلم “سگ کُشی” بیضایی چند تصویر کم نظیر داشت، گرچه فیلم قدرتمندی نبود. یا مثلن در فیلم “رنگ خدا” مجید مجیدی به شدت ایماژیست است.
از سری سخنرانی‌های علی عبدالرضایی در کالج که به‌منظور استفاده‌ی آسان‌تر به فايل‌های نوشتاری تبديل شده و در دسترس عموم قرار می‌گيرد. همچنین می‌توانید آن را در مجله‌ی فایل شعر 3 نیز بخوانید.

 

https://www.youtube.com/watch?v=fHGtvCDfB9A&feature=share