
لوسآنجلس ریویو آو بوکز — بیست سال پس از خودکشی فیلسوف فرانسوی، ژیل دلوز، چگونه میتوانیم دربارۀ مرگ او سخن بگوییم؟ یا جور دیگری بگویم، اگر مرگ هر کس صرفاً رویدادی شخصی در سیر زمان باشد، اگر مرگِ شخص صرفاً پایانِ گریزناپذیرِ زمانِ محدودِ زندگیِ ما روی زمین باشد، آنوقت چطور باید از زندگیِ ژیل دلوز، و تأثیر او در تفکر، از زمان مرگش تا امروزه سخن بگوییم و محوریت او در مقامِ چهرهای یکتا در تاریخ اندیشه دریابیم؟ وسوسه میشوم که تیزتر بتازم. امروز چه چیزی برای گفتن دربارۀ دلوز داریم که پیش از این بارها و بارها گفته نشده باشد؟
دلوز در آثارِ خود گفته بود که یگانه هدفِ فلسفه آن است که «شایستۀ رویداد شود». این مدعا پرسشی را برمیانگیزد: آیا کسی میتواند فلسفه و دیدگاهِ سیاسیای داشته باشد که با وضعیتِ رویداد مناسبت داشته باشد؟ نزد دلوز رویداد گسستی است در پیوستگیِ تجربههای تاریخیِ فرد. رویداد بنا به تعریف امری است بیزمان. رویداد زمانِ «بیچفتوبست» است. از این چشمانداز، رویداد هیچ نقطۀ آغازِ روشن و قطعی و هیچ پایانِ مشخصی ندارد. گرچه برخی ممکن است ادعا کنند که اهمیت یک رویداد را باید به لحاظِ کمی سنجید (بهعنوانِ مثال، از این طریق که چند نفر تحتِ تأثیرِ آن رویداد قرار گرفتهاند) ولی در کنار توجه به معیارهای کمی، نباید اهمیتِ شاخصهای کیفی را نیز نادیده گرفت. تأثیر رویدادِ آثارِ دلوز چه بود؟ بسیاری تحت تأثیرِ آن قرار گرفتند. اما تکینگیِ افکار او در چیست؟ آیا آثار او هنوز طنینی دارد؟ چگونه؟
یکی از پرنفوذترین ایدههای دلوز این است که مقاومت «کنشی خلاقانه» است. دلوز اصرار داشت که وقتی قدرت زندگی را ابژۀ خویش قرار میدهد، چنانچه امروز چنین است، مقاومت در برابرِ قدرت با قرارگرفتن در جبهۀ زندگیِ خلاقانه علیه قدرت صفآرایی میکند. برای کسانی که مقاومت میکنند «زندگی بهمثابه ابژۀ سیاسی، به معنای چهرهبهچهره شدن با ارزشها و پشتکردن به سیستمی است که کمر به کنترلِ ما بسته است». زندگی بدینترتیب به «زندگیِ خلاقانه برای مقاومت» بدل میشود. زندگیکردنی خلاقانه، حتی پس از آن که فرد میمیرد. اما چه نوعی از زندگی، و چه سبکی از خلاقیت یا مقاومت؟
دلوز در متنی کوتاه با عنوان تحلیل رفته۱ توضیح میدهد که چطور تحلیلرفتگی به نحوی بنیادین چیزی متفاوت از خستگی است. دلوز با ارجاع به شخصیتهایی که در آثار ساموئل بکت، استدلال میکند که تحلیلرفتگی به زوال امکانها ارجاع دارد و وقتی رخ میدهد که تمامِ امکانها در وضعیتِ بخصوصی بسته میشود. ولی برای چنین شرایطی نباید سوگواری کرد. تحلیلرفتگی وضعی است که برای خلقِ سوژهای جدید ضروری است. تنها در شرایطی که تمامی امکانات موجود تحلیل میروند، خلقِ چیزی اساساً تازه ممکن میشود. بدینترتیب، به نظر میرسد که زندگیِ خلاقانه و مقاومت فقط از طریق تحلیلرفتگی ممکن میشود.
بیشک تحلیلرفتگی میتواند به شکست نیز منتهی شود. ممکن است در همانحالی که زندگیهایمان به سیستمهای حمایتگرِ زندگی وابستهاند، در پندار و توهمِ آزادی غوطهور باشیم. سیستمهایی که وجودِ ما را تفسیر میکنند و ما را تا نقطۀ مرگ زنده نگاه میدارند (قدرتِ زندگی که پیش از این بدان اشاره شد). این چیزی است که میتوان آن را راجع به برخی از مشخصههای دلوزپژوهی امروزی نیز گفت. با گذشتِ زمان ممکن است دریابیم که این ایده و تشخیص که تمامی امکانات آثارِ دلوز تحلیل رفتهاند غلط بوده است و دروغی در آن نهفته است، بااینحال اینکه احساس کنیم دلوز و دلوزیها تحلیل رفتهاند، ممکن است در مجموع چیز بدی نباشد. چنین احساسی چهبسا بدین معنا باشد که دوباره میتوان به آثارِ دلوز بازگشت، اما این بار از زاویهای تازه. امکانات احتمال دارد در تصویری از جهان که ما برای خود خلق کردهایم، تحلیلرفته به نظر برسند اما قابلیتِ دیگرگون اندیشیدن همواره گشوده باقی میماند. تصاویر-افکارِ دیگری باقی است که هنوز ممکناند.
نظر به همین ایدۀ یکتا، دلیلی خوب و مکفی برای گرامیداشتِ زندگی دلوز در دست ماست: مقاومتِ زندگیِ تحلیلرفتۀ او.
مترجم: میلاد محمدی
پینوشت:
* از جمله آثار اخیر براد اوانز (Brad Evans) میتوان اشاره کرد به آیندۀ یک بار مصرف: جذابیت خشونت در عصر مضحکه که آن را با همراهی هنری ژیرو نوشته است و در سال ۲۰۱۵ منتشر کرده است. اثر مشهور دیگر اوانز زندگی انعطافپذیر: هنر خطرناک زیستن است که با همکاری جولیان رید نوشته شده است و در سال ۲۰۱۳ منتشر شده است.
[۱] The Exhausted
ممکن است به این موارد نیز علاقه مند باشید