دقیقن سرِ همین سطر بود
که غالم گذاشت
حال آمده تا برگردیم بهشت
با عجب چشمهای درشتی
وارد که شد
چشمم درآورد
پوستم کند
و مثل دو نارگیل منتظر
که تنهابشو نبودند
با لبی مثل لبو
لبم را گرفت و برد
پیشِ یک گلابی تنها
که چشمک میزد
از پشت سیبها
شک ندارم خود حواست