نماز_علی عبدالرضایی

اوايل حتى مى‌توانست يك سال آزگار عاشقِ يكى باقى بماند و از خيانتى كه به او مى‌كرد نهايتِ لذت را ببرد. بعدها شد شش ماه! در سى سالگى سه ماهه بود، در چهل سالگى سى روزه، اما حالا حسابى دوزش رفته بالا. ديگر مجالى پيدا نمى‌كند كه دل ببندد. قبلن‌ها به معناى واقعى عاشق مى‌شد، عشق مى‌خورد، واقعن سكس نمى‌كرد، نماز مى‌خواند؛ يعنى تنها نمازش سكس بود، از آن لذت مى‌برد، صاف مى‌شد، پاك مى‌شد. حالا ديگر مثل قبل نماز نمى‌خواند، يعنى مى‌خواند، روزى نيست كه با چند نفر نخوابد، اما ديگر لذت نمى‌برد، پاك نمى‌شود. كاش دوباره عاشق مى‌شد يا مى‌توانست به يكى از اين‌ها كه مي‌آيند عشق بورزد، آن‌وقت مى‌توانست به او خيانت كند، برود با يكى ديگر، يكى از اين‌ها كه هر روز با او مى‌خوابند. چرا هيچ‌كارى قدرِ خيانت عاشقانه نيست!؟
منبع: مجموعه داستان تختخواب میز کار من است.