ملوانی دیگر
– جایی بهتر از اینجا واسه یه قرار عاشقانه پیدا نکردی؟
– کشتیهای قدیمی و متروکه جای دنجیه، کمتر کسی گذرش به اینجاها میافته، آخه مردم فکر میکنن این کشتیا جای ارواحه.
– عجب
– اینو ملوانا چو انداختن
– حداقل تمیزش میکردی، نیگا کن، همه جارو گردوخاک و تارعنکبوت گرفته، آخه چطور میتونی تو همچین جایی با یه زن…
– سخت نگیر، انقدرام بد نیس. عوضش صدای مرغای دریایی نمیذاره صدامون رو کسی بشنفه.
– توام برا هر چیزی یه دلیل مییاری.
– بیا ببین برات چی آوردم
– بازم شکلات فندقی؟ همون مارک؟! فقط بلدی از اینا بخری؟
– دوست داشتی که؟
– آره اما به قول بابام تکرار، دشمن علاقهاس.
– رنگ زرورقشو دوس دارم مثه موهات تو آفتاب برقبرق میزنه.
– راستی چرا رو بازوت لنگر خالکوبی کردی؟
– لنگرها رو دوس دارم. میشه راحت جمعشون کرد و راه افتاد، من از یهجا موندن بدم میآد.
– از با یکی موندن چی؟
– از با تو موندن هرگز
– اگه گفتی دلم میخواد رو اون یکی بازوم چی خالکوبی کنم؟
– نه، چی؟
– یعنی نمیتونی حدس بزنی؟
– خجالت بکش، اینجوری که نیگام میکنی حس میکنم چیزی تنم نیس. من یه زن شوهر دارم.
– شوهردار؟! برا این حرفا دیر نشده؟!
– چارهای نیس، همیشه یه جوری دیر میشه.
– بیا فرار کنیم.
– به کجا؟
– هرجا باشه.
– میتونم پسرم هم بیارم؟
– نه
– چرا؟
– خب …. راستش …. راستش….
– راستش چی؟
– اون …. اون….
– اون چی؟
– اون پسر من نیس!
– پسر من که هست، مگه نگفتی دوستم داری؟
-چرا ولی بزرگ کردن بچه یه مرد دیگه… خب برام سخته… میفهمی که؟
– آره میفهمم.
– هی، ما دوباره بچهدار میشیم.
– ما؟
– آره ما
– ولی بین ما همه چی تموم شد
– از کی؟
– همین الان.
– ولی من دوستت دارم دیوونه
– شوهرم بیشتر دوستم داره
– از کجا میدونی؟
– گفتی بچه یکی دیگه رو بزرگ نمیکنی.
– آره، هیچ مردی نمیکنه.
– ولی…
– ولی چی؟
– ولی شوهر من کرد.
– یعنی … یعنی میخوای بگی.
– درست فهمیدی، تام پسر ادوارد نیست.
– یعنی تو…
– عزیزم تو تنها ملوان جذاب شهر نیستی.
احسان رضایی
نقد و بررسی
اول از همه بايد بگويم كه داستانت تمهید و فضای توصیف ندارد و آن را با دیالوگ اجرا میکنی. تفاوت دیالوگ و مکالمه چیست؟
تفاوت بین دیالوگ و مکالمه بسیار مهم است. اما متاسفانه نویسندههای ایرانی به آن توجه نمیکنند. گفتوگو و مکالمه ظاهرن دو واژهی مترادفاند که از لحاظ معنایی فرقی ندارند اما در نویسش خلاق، این دو باهم بسیار متفاوتاند. دیالوگ در داستاننویسی مثل شاهکلیدی در دستان نویسنده است؛ یعنی شما از آن در شخصیتپردازی و برای ایجاد لحن استفاده میکنید. دیالوگ کمک میکند تا طرح را به پیش ببرید، پس داستانی خوب است که دارای دیالوگی قدرتمند و در خدمت متن باشد. در چنین داستانهایی که نویسنده از دیالوگ برای پیش بردن طرح داستان استفاده میکند دیالوگ باید بتواند فضاسازی و شخصیتپردازی کند.
یکی از روشهای شخصیتپردازی در گفتوگو، دقت در بهکارگیری نوع زبان و لحن است؛ مثلن لحن یک مرد یا زن از طریق تکیهکلامهایشان قابل تفکیک است که این اتفاق در این داستان نمیافتد و از لحاظ زبانی هیچ فرقی بین دو شخصیتی که در حال دیالوگاند وجود ندارد.
اما در مکالمه چه اتفاقی میافتد؟
به عنوان مثال دو شخصیت داریم که بین آنها مکالمهای انجام میشود:
– سلام
– سلام
– حالت خوبه؟
– قربونت برم
این conversation است نه دیالوگ یا گفتوگو که در آن ما با رویکردی متفاوت روبهرو هستیم و کنشی دینامیک در متن دارد مثل:
– سلام
– غلط کردی
این یعنی اتفاقی افتاده است. ما اینجا در حال پیریزی یک طرح هستیم که سیستممان را آنرمال کند و روایت را به سمتی دیگر ببرد چون بخشی از داستان در همین دیالوگ اتفاق میافتد. مکالمه، متن را ایستا میکند؛ یعنی هرچه گفته میشود، نقشی در پیشبرد داستان ندارد و ایجاد فضا نمیکند. در داستان بالا دیالوگها به حدی شبیه یکدیگراند که ما هیچ فرقی بین آنها حس نمیکنیم؛ مثلن داستان اینگونه آغاز میشود:
– «جایی بهتر از اینجا واسه یه قرار عاشقانه پیدا نکردی؟
-کشتیهای قدیمی و متروکه جای دنجیه، کمتر کسی گذرش به اینجاها میافته، آخه مردم فکر میکنن این کشتیا جای ارواحه.»
چرا «کشتیهای قدیمی»؟ در زبان لوگو از این ترکیب استفاده نمیکنیم و بهجای آن میتوانی بگویی «کشتیای قراضه» یا «کشتیای کهنه». اگر میخواهی به زبان محاوره بنویسی، این منطق را باید رعایت کنی. «قدیمی» معمولن در زبان لوگو کاربرد ندارد. برای مثال لحن این قسمت از متن را با لحن داستان مقایسه کنید:
«اینجور کشتیا جای دنجیه» ببیند چقدر لحن متفاوت شد.
در ادامه:
– «عجب
– اینو ملوانا چو انداختن
-حداقل تمیزش میکردی، نیگا کن، همهجا رو گرد و خاک و تار عنکبوت گرفته، آخه چطور میتونی تو همچین جایی با یه زن…
– سخت نگیر، آنقدرام بد نیست، عوضش صدای مرغای دریایی نمیذاره صدامون رو کسی بشنفه.»
اگر دقت کنید زبانی که برای دیالوگ استفاده میشود کاملن مستقیم است. البته ممکن است دو نفر همین دیالوگ را باهم داشته باشند ولی نویسنده باید با دیالوگها آدرس بدهد. بخشی از طرح توطئه این داستان خوب است و قصد دارد پندی اخلاقی هم بدهد، اما نقش عشق کجاست؟ ما دو عاشق و معشوق در اينجا داریم و بخش اصلی داستان از اینجا شروع میشود که مرد، بچهی زن را که از فرزند ملوانی دیگر است، نمیپذیرد. اما نویسنده در همین نقطه داستان را به پایان میرساند.
پس یک داستان چگونه ساخته میشود؟ خانوادهاي را فرض کنید که زندگی خوب و نرمالی دارند اما ناگهان دزد اموال آنها را به سرقت میبرد و زندگی از تعادل خارج میشود. حال پلیس باید دزد را بیابد و اموال مسروقه را به خانواده بازگرداند. رابطهی این زن و مرد در اسکله یا کشتی، معمولیست و متن متعادل پیش میرود و تازه در آخر داستان، نقطهي بغرنج شکل میگیرد، یعنی جایی که مرد قبول نمیکند بچهی زن را به فرزندی قبول کند، ولی درست در همان نقطه داستان تمام میشود. نویسنده این بغرنج متنی را حل نمیکند و متن را به تعادل نمیرساند چون داستان را دقیقن آنجا که تازه دارد آغاز میشود تمام میکند. انگار نویسنده نمیخواهد داستان بنویسد بلکه میخواهد پند اخلاقی بدهد. همچنین مشکل دیگری که در این داستان میتوان به آن اشاره کرد تمهیدات ابتداییست که میتوان آنها را حذف کرد.
پس مشکلات داستان این چند مورد است:
1- در بخشهایی از دیالوگنویسی دچار اشتباه میشوی مثلن:
– اون پسر من نیست
بهتر است به این شکل نوشته شود:
– اون پسرم نیس
یعنی باید توجه کنیم که اگر قصد داریم لوگو بنویسیم، باید منطق زبانی آن را کاملن رعایت کنیم.
2- درست در جایی داستان به پایان میرسد که تازه بغرنجی مطرح میشود و انگار روایت ناتمام ول میشود.
دیالوگ باید شخصیت و فرم داشته باشد. به گفتوگوی بین آدمها توجه کنید، مخصوصن زنها چون اغلبشان لحن و تکیهکلام دارند پس آن شخصیت باید در لحن و زبان ساخته شود نه در پیام و معنا. در این داستان ما با زنی عاشقپیشه روبهرو هستیم که با وجود اینکه شوهر دارد، با ملوانهای شهر نیز میخوابد. این زن چرا فقط سراغ ملوانان میرود؟ پس شخصیت در صدا، لحن و زبان این داستان ساخته نمیشود؛ یعنی اگر جای دیالوگهای زن و مرد را عوض کنید، هیچ اتفاقی نمیافتد و زبان در این داستان خلاق نیست و کاملن یک وسیله است، چون تغییری در آن نمیبینیم و نظامش بهم نمیریزد.
در این داستان زبان لوگو و کوچهبازاریست و بسیار جای مانور دارد. این نوع داستانها، فرمی هستند و تعلیق فرمی نیز در این مواقع ایجاد میشود؛ مثلن میتوان در بین دیالوگها، گذری ایجاد کرد و فضایی ساخت که انگار با یکی دیگر در حال دیالوگ هستیم. عدم تعادل در داستان یعنی آغاز جنگ، و نویسنده نباید بیتفاوت از کنار آن بگذرد. البته در خاطره ممکن است چنین اتفاقی بیفتد، یعنی زن به مرد بگوید اگر فرزندم را قبول نکنی، رابطهام را با تو قطع خواهم کرد. چنین چیزی ممکن است در زندگی روزمره پیش بیاید اما یک نویسنده باید تلاش کند از معمولی یک اتفاق متنی بسازد. البته نویسنده در برخی از سطرها در دام مکالمه نیفتاده است و سعی داشته اطلاعات بدهد اما این کافی نیست. گفتوگو یا دیالوگ خلاق در داستان، بغرنجساز است و باید به سوی عدم تعادل برود اما مولف روی زبان کار نمیکند و طرح توطئه را بدل به آموزهای اخلاقی کرده است. یعنی چه که من با کسی که بچهام را نخواهد، نمیمانم چون بچه برایم عزیز است. اگر کودکت را دوست داری، پس چرا عاشق دیگری میشوی؟ اگر واقعن آن مرد را میخواهی، پس چرا بیخیال بچه نمیشوی؟ اینها همه بغرنج و سؤالاند ولی ناگهان روایت در ذهن خواننده بسته میشود و به سرعت به آرامش میرسد. درست نیست در داستان از مکالمه استفاده کنیم، هرچند که در زندگی عادی چنین چیزی روتین است. پس ما از دیالوگ استفاده میکنیم تا از آن کار بکشیم و برای این کار نیاز به زبان، نظم، الفبا و اجرا داریم و همهچیز باید حساب شده باشد وگرنه طرح داستان پیش نمیرود. اینها همه نکات مهمی هستند که نویسندهی حرفهای باید در به کاربردنشان تیزهوش باشد.
هر هفته در سوپرگروه کالج داستان جلساتی تحتعنوان «کارگاه داستان» برگزار میشود، گاهی علی عبدالرضایی در این جلسات شرکت میکند و به نقد و بررسی داستانهایی که در گروه پست میشود میپردازد. این کارگاه داستان اختصاص دارد به متن پیاده شده فایل صوتی علی عبدالرضایی که در آن به تحلیل این داستان پرداخته است.
منبع: مجله فایل شعر ۹