
با همان پیراهنی که لاغری میکند به تنم
و لنگه پایی که راه نمیرود دیگر
راهِ خانه را گمکردهام
اصلن خودِ خوابم در این مهمانی
که دیگر نمیپرم از بیداری
حتمن در این حوالی
زنی کمر باخته
دلی قِر داده ریز
که مثل مادرم
خاک خورده زیباییش
و در خواب پدر
به وضع طبیعی
حمل کرده قفس
با خیالی که باخته پشت میلهها
نشسته دارد اشک میسابد
که غذا میسوزد از غصه
و من که مثل پیاز
لایهلایه از خواب میپرم
در داستان سیاوشی
که قهوه بار گذاشته قجری
آنقدر طاقتم چاق است
که از خیال نحیفترم
زیر چتر خواهرم
با نمنم این لالایی
خوابم نمیبرد دیگر
که پدر بگیرم از آب
در پیراهنی که لاغرم کرده
زنی کمر باختهام
دلم قر داده ریز
کمکم چرا یکی
تنها یکی نمیآید
پشت این وب کم؟
«فاطمه قهرمانی»
نقد علی عبدالرضایی:
به نظر من شعر فاطمه قهرمانی از نظر اجرا موفق عمل کرده است و ترجیح میدهم بیشتر از لحاظ متن و موزیک متنی در مورد این شعر صحبت کنم. بدون اینکه شما به جهان درونمتن و معنای آن توجه کنید یا سعی در یافتن ساختار معنایی کار داشته باشید، خواندن این شعر لذتبخش است؛ بدین معنا که مخاطب از خوانش لذت صوتی میبرد. جالب اینجاست که میبینید لحن چگونه در این شعر تبعیت از وزن تکیهای میکند، یعنی برای مثال اگر شما دو سطر «دلی قر داده ریز» و «زنی کمر باخته» را در نظر بگیرید، با توجه به وزن تکیهای و هارمونی، سطر «زنی کمر باخته» از ریتم «تتق تتق ت تق» پیروی میکند؛ اما ریتم سطر «دلی قر داده ریز»، «تتق تق تق تتق» است. وزن عروضی سطر «زنی کمر باخته» نیز «مفاعلن فاعلات» و «دلی قر داده ریز»، «مفاعیلن فعول» است.
منظورم این است اگر وزن عروضی سطرهای این شعر را در نظر بگیرید، میبینید از تقطیع متفاوتی تبعیت میکند درحالیکه وزن تکیهایشان چندان باهم تفاوت ندارد. میخواهم بگویم که دست شاعر در بکار بردن وزن تکیهای بازتر است و با توجه به آن میتوان در شعر لحنهای تازهای تولید کرد. ما بر اساس تقطیع تکیهای «ت و تق» میتوانیم ریتمهای مختلفی بسازیم؛ در تقطیع تکیهای، سیلابهای تکیهدار را با «تق» و سیلابهای بی تکیه را با «ت» نشان میدهیم. از این طریق شما میتوانید با هندسه یا ریاضیات و چینشی از «ت و تق»، ریتم بسازید مثل «تتق تق تتق» یا سرعت سطر را بر همین اساس زیاد کنید، مثلن از ریتم قبلی بروید سمت ریتم «تقتق تتق». اینگونه کلمات هارمونی میگیرند و به نظرم خانم قهرمانی شعر بالا را با توجه به ترکیب لحنها و ریتمهای نزدیک نوشته و نگاهی به وزن تکیهای داشته که در کالج دربارهی آن بسیار حرف زدهایم.
شعر میتواند مدام تغییر لحن دهد و شما میبینید که در این اثر، لحنها بیآنکه سکتهای احساس شود عوض میشوند. ازلحاظ معنایی هم طنز تلخی در شعر وجود دارد، هرچند این طنز به گروتسک نمیرسد اما از تلخیِ تأثیرگذاری برخوردار است. مثلن در سطر «با همان پیراهنی که لاغری میکند به تنم»، بلافاصله این تصویر را به ذهن متبادر میکند که بعضیها در پیراهن تیره لاغرتر به نظر میآیند و این البته وجه عینی سطر است؛
«و لنگه پایی که راه نمیرود دیگر
راه خانه را گم کردهام
اصلن خود خوابم در این مهمانی
که دیگر نمیپرم از بیداری»
در ادامه این سطرها مشخص میکند که راوی دارد خواب میبیند و در خوابش زنی کمر باریک در حال رقصیدن است که مثل مادرش، زیبایی از مد افتاده دارد. شاید آن زن جوری آرایشکرده که گویی بر صورتش گرد وخاک نشسته! میتوانیم بپرسیم چه اتفاقی افتاده که حاصل همخوابگی پدر و مادر، قفسیست که به دنیا آمده؛ یعنی او از بدو تولد زندانی بوده و هنوز هم دارد همان خواب را میبیند و دورهی حبساش به سر نیامده.
« با خیالی که پشت میلهها
با توجه به این سطر که در پی آمده درمییابیم که حدس ما درست بوده و این خوابوخیال، در زندان و پشت میلهها در حال اتفاق افتادن است، یعنی شاعر تولد را تنها تعویض زندان از رحم مادر به رحم دنیا میداند که البته این هر دو زندان در خوابی موجودیت دارند که دارد میبیند. برخورد شاعر با سوژه کاملن استعاریست؛ یعنی خواب یک بستهبندی و حیطهی محدود است که شما در آن اختیار خود را ندارید و خیال است که در خواب، شما را به هرکجا که بخواهد میبرد. زندگی در خواب، بهمثابه مرگ کوچکی اتفاق میافتد و جالب اینجاست که شاعر این خواب را پشت میلههای زندان دیده است.
نشسته دارد اشک میسابد
که غذا میسوزد از غصه
و من که مثل پیاز
لایهلایه از خواب میپرم
در داستان سیاوشی
که قهوه بار گذاشته قجری
غصه اینجا میتواند قصه نیز خوانده شود، قصهای که اشکش را درآورده و حالا لایهلایه از خواب میپَرد و با پیاز پوست کندن مادری مواجه میشود که دارد گریه میکند. «پیاز» استعاره است و حالت لابیرنتی رحم مادر را در ذهن متبادر میکند. میان قهوه قجری با داستان سیاوش که بدل به حسین صحرای کربلا شده ارتباطی وجود دارد به این معنا که هردوی آنها قربانی میخواهند.
«آنقدر طاقتم چاق است
که از خیال نحیفترم
زیر چتر خواهرم
با نمنم این لالایی
خوابم نمیبرد دیگر
که پدر بگیرم از آب»
در سطر اول این اپیزود بهجای طاقتم طاق شده، چاق را آورده زیرا راوی حامله است؛ بهعلاوه در این سطرها تسلسل وجود دارد. از آب گرفتن پدر در اصل همان از خواب گرفتن اوست؛ یعنی همان پدری را که در خواب باعث حضورش شده بغل میکند.
شما میبینید که شاعر در این شعر مدام تصویر پشت تصویر آورده است زیرا اینجا زبان کارگردان است و همین مسئله چنین تصاویری را ممکن میسازد و قابلیت تأویل شعر را بالا میبرد. منظورم این است که اگر اجرا و ریتم در شعر به درستی رعایت شود و نظام خوانشی خلاق باشد، معنا نیز بهصورت اتوماتیک در ذهن خوانندهی خلاق ساخته میشود.
«در پیراهنی که لاغرم کرده
زنی کمر باختهام
دلم قر داده ریز»
در این سطرها باز به حالت نخست بازمیگردد یعنی از خواب بیرون میآید یا وارد خواب میشود؛ بنابراین در یک نقطه تأویلهای مختلفی اتفاق میافتد. شعر حرکت طولی ندارد ولی در همان نقطهی ایستا، دائم ورژنهای مختلفی از واقعه تولید میشود و چون فرم آن منشوری است شما آن را از وجوه مختلف نگاه میکنید و هر وجه شما را به تأویلی خاص میرساند.
«در پیراهنی که لاغرم کرده
زنی کمر باختهام
دلم قر داده ریز
کمکم چرا یکی
تنها یکی نمیآید
پشت این وبکم؟»
شعر در پایان لو میرود و متوجه میشوید راوی منتظر است تا کسی بیاید و بتواند با او چت کند. آنقدر این انتظار طولانی شده که خوابش برده و پروسهای را خواب میبیند و داستان پشت داستان است که به متن حمله میکند. چرایی تمام اتفاقات شعر این است که فرم اجرایی شعر با پرفورمنس اثر اینهمان شده است؛ یعنی اگر با صدای بلند شعر را بخوانید متوجه میشوید که در خوانش بسیار لذتبخش است و از طرفی در سیلاب گردانی اجرای خوبی دارد، پس شعری است که شما علاوه بر لذت خوانش، با ورود به لایههای آن تصاویر زیادی شکار میکنید و همین ایجاد جذابیت کرده است.