مرگ یک وزغ_ریچارد ویلبُر

 

وزغی را گرفت       ماشین چمن‌زنی
پایش را چید      جوید
و او لنگ‌لنگان روی یک پا
رسید کنار باغ
پناه گرفت زیر برگ‌های سنیره
آن برگ‌های خاکستریِ قلب‌شکل
زیر نوری ضعیف
در آخرین بیشه
هنوز جریان دارد خون تازه‌ی زندگی
و می‌ریزد در پناه‌گاه خاکی
بین چین‌وچروک‌ها
در ناودان چشم‌های خیره و برجسته
افتاده بی‌حرکت
انگار سنگ می‌شود
و حضور بی‌صدایش محو در یکنواختیِ عمیق
به سمت دریاهای مه‌گرفته و پرجوش
و ساحل‌های سرد
به سمت پایان امپراطوری دوزیستان
روز غرق می‌شود
خرد می‌شود
در چشم‌هایی باز و قدیمی
که هنوز به تماشا می‌نشینند
چمن‌های بی‌جان را
از بین می‌رود
روشناییِ نحیف روز
مثل گوساله‌ای عقیم

 

برگردان: رضا عاشوری

 

A poem by Richard Wilbur
“The Death of a Toad”

 

,A toad the power mower caught
Chewed and clipped of a leg, with a hobbling hop has got
To the garden verge, and sanctuaried him
Under the cineraria leaves, in the shade
,Of the ashen and heartshaped leaves, in a dim
.Low, and a final glade
,The rare original heartsblood goes
Spends in the earthen hide, in the folds and wizenings, flows
In the gutters of the banked and staring eyes. He lies
,As still as if he would return to stone
And soundlessly attending, dies
,Toward some deep monotone
Toward misted and ebullient seas
.And cooling shores, toward lost Amphibia’s emperies
Day dwindles, drowning and at length is gone
In the wide and antique eyes, which still appear
,To watch, across the castrate lawn
.The haggard daylight steer