از آنجایی که بسیاری به ما اطلاع دادهاند به دلیل سرعت کم اینترنت نتوانستهاند بیانیههای علی عبدالرضایی را بشنوند، آنها را پیاده کردهایم، متن حاضر مربوطست به هشتمین فایل صوتی عبدالرضایی دربارهی بدل نشدن ایران به سوریه و نقش رسانهها و روشنفکری در به ثمر رسیدن این جنبش.
ژورنالیسم این قدرت را دارد که یک مهمل یا دروغی را آنقدر تکرار کند تا شکل و شمایل حقیقت به خود بگیرد، متاسفانه بخشی از ژورنالیسم داخل و کل مدیای برونمرزی دست اصلاحطلبهاست و این روزها همهی آنها خطر سوریه شدن ایران را در بوق و کرنا کردهاند. قصد دارم در این بیانیه به دلایل واهی بودن این نظر بپردازم. در ضمن عدهی زیادی دربارهی عاقبت قیام مردم میپرسند، من برای اینکه دربارهی موضوعی نظر بدهم، عادت دارم از آن دور شوم و از زوایای مختلف نگاهش کنم. به دوستان حق میدهم اگر مشتاقند که هرچه زودتر به پیروزی برسند و شاهد براندازی جمهوری اسلامی باشند. زیرا از سال هفتادوشش یعنی دقیقن بیست سال است که اعتراض میکنند، اما اوضاع مدام بدتر شده است.
این دسته از دوستان غافلند که همهچیز تازه از هفتهی پیش آغاز شده است، چون طی اعتراضات و جنبشهای گذشته هرچه هزینه کردند، صرف معاملههای مشتی دلال سیاسی و اصلاحطلب شد. پس باید بجنگیم و خسته نشویم و توقع نداشته باشیم یک ماه دیگر همهچیز بدل به گل و بلبل بشود. ما بعد از سیوهشت سال وارد راهی تازه اما بیبرگشت شدهایم. حالا دیگر همه میدانند مانع آزادی در ایران چیست، ماهیت قرون وسطایی دین بر همه معلوم شده و دیگر محال است مردم به هیچ ملایی به مثابهی یک سیاستمدار اعتماد کنند. آنها با سر دادن شعار “مرگ بر خامنهای”، در واقع تکلیف خودشان را با اسلام سیاسی و هرچه ملا روشن کردند. حالا آگاهی از ناکارآمدی اسلام سیاسی سراسری شده است و در حال حاضر به ابتدای یک راه درست رسیدهایم، اما اینجا اسمش مقصد نیست. باید مثل یک ترن ایستگاه به ایستگاه جلو برویم و با روشنگری تمام پایگاههای فکری و مدنی را مردمی کنیم. تنها راه اعتراض، تظاهرات خیابانی نیست، ما هنوز در آغاز راهیم؛ کمکم باید تریبونها و بلندگوهای داخلی و خارجی حکومت را بدل به رسانههایی کنیم که نظر و خواست مردم را به پخش و اکران بگذارند، دیگر خسته شدیم از بس ملای اصولگرا در صدا و سیمای ایران و شیخ اصلاحطلب در تلویزیونهای صدای آمریکا و بیبیسی موعظه کردند و راهکار سیاسی دادند، امثال ترامپ هم اگر قصد کمک به مردم ایران را دارند، کافیست تلویزیون صدای آمریکا و رادیو فردا را از چنگ اصلاحطلبان دربیاورند تا اینقدر سمپاشی نکنند و مردم را از فرجام ایران و بدل شدن به سوریه نترسانند؛ در اینباره باید درست روشنگری کنیم. متاسفانه طی هفتهی گذشته همهی بنگاههای خبری و رسانهها یک سوال بیجواب را طرح کردند و آن سوال این بود که دلیل قیام مردم چیست و چرا از مشهد شروع شده است؟ این پرسش غلط و ابلهانه است! چهکسی گفته که اعتراض مردم از مشهد و شش دی آغاز شده است؟ تقریبن دو ماه بعد از انتخاب دوبارهی روحانی به ریاست جمهوری، ما شاهد اعتراضات و تظاهرات کارگران در اراک بودیم. بعد هم مردم در اعتراض به اختلاس و دزدی موسسات اعتباری و بانکها در تک تکِ شهرهای کوچک و بزرگ تظاهرات خیابانی کردند. در واقع قیام مردم در روز ششم دی کلید نخورد بلکه در آن روز به اوج خود نزدیک شد؛ چون بعد از تظاهرات علیه اختلاسها تمام اقشار کشور به وجود فساد گسترده در مراکز و ادارات حکومتی آگاه شدند، و بعد با نوع وزرایی که خامنهای به روحانی تحمیل کرد، فهمیدند اوضاع بیکاری و فقر بدتر میشود و علاوه بر این سوءمدیریت هم بیشتر گسترش پیدا میکند. در واقع بر خلاف وعدههای دولت امید، دیدند که هیچ امیدی به بهبود وضعیت موجود نیست، پس جرقههای بزرگ و کوچک در تظاهرات قبلی، دقیقن در مشهد و روز ششم دی شعله پیدا کرد و آتش از آنجا به سایر شهرهای کوچک و بزرگ رسید، آتشی که همهجا را روشن کرد و همه دیدیم که اقشار مردم عوض شدند و دیگر مطلقن مثل قبل فکر نمیکنند. تا جایی که حتی حکومت دیکتاتوری شاه را در شعارها به دیکتاتوری خمینی و خامنهای ترجیح دادند و این یعنی تمام تبلیغ حکومت اسلامی علیه شاه بیهوده بود. در واقع شعارهایی که گاهی جمعی از مردم در چند شهر برای رضاه شاه سر دادند تایید رضاشاه و دیکتاتوری حکومت پهلوی نبود، بلکه دهنکجی به حکومت جمهوری اسلامی بود و مردم به ملاها نشان دادند که دیگر مطلقن باوری به آنها ندارند و این شروع بزرگیست؛ حالا اگر درست عمل کنیم، جمهوری اسلامی راهی نخواهد داشت جز اینکه کمکم نوع حکومت را به رفراندوم بگذارد. بر خلاف نظر اصلاحطلبان، من معتقدم اگر این رفراندوم برگزار نشود، ایران بدل به سوریه میشود. اگر باز جمهوری اسلامی برقرار باشد دیگر هیچ شهری در ایران رنگ آرامش را نخواهد دید. اصلاحطلبان غافلند و نمیدانند که سوریه چطور سوریه شد. این روزها عدهی زیادی از روی احساسات و کاملن غیرعلمی نظر میدهند. فایل صوتیای از “یوسف اباذری” جامعهشناس شنیدم که در آن از شعار مردم در حمایت از رضاشاه انتقاد میکرد! تعجب میکنم از اینکه او جامعهشناس و استاد دانشگاه است و اینهمه شعار مهم و شعوری را نمیشنود و فقط پیله میکند به یکی از شعارهایی که در دو سه شهر سر داده شد و در آنها از رضاشاه به نیکی یاد کردند، آیا باید حالا همین شعار را بهانه کرد و گفت کل مردم شناخت تاریخی ندارند؟ اگر فردا در جایی یا شهری عدهای از ریاستارت حمایت کنند، باید گفت کل معترضان شعور سیاسی ندارند و به تمام آنها تاخت؟ اصلن این مساله خودش حکایت از ویژگی فراگیر بودن این قیام دارد که همه نوع مسلک و مرامی در آن شرکت دارند. در ضمن چند درصد از همکاران شما که در دانشگاه درس میدهند، تاریخ صد سال اخیر را میشناسند، که توقع دارید یک جوان هیجده ساله از آن شناخت داشته باشد؟ درست است که جوانها دلایل انقلاب پنجاه وهفت را نمیشناسند و درک جامعی از دیکتاتوری شاه ندارند، ولی این ربطی به بیشعوری آنها ندارد. مساله این است که شما اساتید دانشگاهها، بیبته و بیسوادید که به جوانها اراجیف درس میدهید. چرا سعی نمیکنید به دانشجوها بفهمانید که بسیاری از قیامها و انقلابهای بزرگ، عرصهی روشنگری بودند؟ شما همه فکر میکنید که چند روز دیگر قیام مردم منجر به براندازی جمهوری اسلامی میشود و آنوقت خر بیار و باقالی بار کن! اصلن اینطور نیست. ما در شروع یک راه تازه قرار داریم که روشنفکری در آن نقش مهمی دارد و اگر خوب عمل کند، همین قیام فرودستان بدل به انقلابی شعوری خواهد شد. بدبختی اینجاست که روشنفکری شعاری ایرانی بیسواد است، متاسفانه شجاعت هم ندارد که به این بیسوادی و بزدلی اقرار کند؛ برای همین فقط نق میزند و نقاط تاریک هر جنبش و خیزشی را میبیند. هرگز در تاریخ جهان هیچ روشنفکری به مردمی که در کار و زار علیه دیکتاتور بودند نگفته عقبنشینی کنید، بلکه کمکشان کرده تا درست اعتراض کنند، درست عمل کنند و پیشروی داشته باشند. روشنفکر در کجای تاریخ به مردم گفته خفه شوید و آرام بگیرید تا کشورتان سوریه نشود؟ پس من و تو چهکارهایم؟ ما بیست سال تجربهی اعتراض داریم و از سال هفتادوشش مدام تلفات دادهایم، علاوه بر این تجربهی سوریه و لیبی را هم پیش رو داریم. پس جای نق زدن باید روشنگری کنیم که از راه سوریه نرویم و قیام مردم را به دلایل نژادی و ایدئولوژیک شقهشقه نکنیم. ایران ربطی به سوریه ندارد چون حکومت سوریه، حکومتی غصبیست. “حافظ اسد” با کودتا به حکومت رسیده بود و همان حکومت کودتایی را برای پسرش به ارث گذاشت. سوریه بر خلاف تصور خیلیها هرگز کشور آرام و سکولاری نبود. پانزده درصد از جمعیت سوریه کورد هستند، و سالهاست که حکومت این کشور کوردستیزی میکند. “بشار اسد” هم هشت سال پیش، همین که با اعتراض مردم روبهرو شد دستور داد که ارتش سرکوبشان کند، اما وقتی دید مردم دستبردار نیستند گفت ارتش اشتباه کرده است و خواست عقبنشینی کند و تن به رفراندوم بدهد، اما خامنهای نگذاشت و به اسد قول داد از او حمایت میکند و اینگونه از بشار اسد یک جلاد ساخت. آیا اگر مردم ایران قیامشان را ادامه دهند و خامنهای را وادار به استعفا کنند، کشوری وجود دارد که از او حمایت و پول بارانش کند تا دست به قتلعام مردم بزند؟ در واقع دلیل اصلی مرگ و غارت و کشتار مردم در سوریه و عراق وجود حکومت ایران است و اگر جمهوری اسلامی نباشد، دیگر محال است کشوری در خاورمیانه بدل به عراق و سوریه یا حتی افغانستان بشود. شاید عدهی زیادی بگویند ممکن است نقشی را که ایران برای سوریه بازی کرد، روسیه برای حکومت ایران ایفا خواهد کرد، چون حفظ حکومت بلهقربانگوی خامنهای برای روسیه مهم است؛ اما این عده اشتباه میکنند زیرا روسیه، مردم آگاهی دارد و محال است اجازه بدهند پوتین در حجمی گسترده در ایران ریختوپاش کند، از طرفی از لحاظ ژئوپولیتیک ایران برای غرب اهمیت بالایی دارد و امکان ندارد این کشور را همینطور به حال خودش رها کند. در ضمن یکی از بزرگترین اشتباهات مخالفان بشار اسد این بود که اتحاد نداشتند و بینشان دعوا بود. مثلن کوردها، علویها و سنیها و … هر کدام برای خودشان میجنگیدند و اعتراضشان یکپارچه نبود. در حالیکه در همین هفتهی گذشته کرمانشاه به مثابهی شهری کوردنشین یا شهرهای خوزستان که عربنشینند و بندرعباس و شهرهای جنوب کشور که اغلب سنی هستند، کولاک کردند. میخواهم بگویم در براندازی جمهوری اسلامی تمام قومیتها و اقلیتها با هم متحدند و اتفاق نظر دارند. البته ما نباید مثل سال پنجاهوهفت عمل کنیم، بهترین شیوه برای ادارهی کشوری که از تنوع نژادی و فرهنگی برخوردار است این است که که ایالتهای مختلف استقلال داشته باشند. متاسفانه جمهوری اسلامی طی سیوهشت سال، حکومت را با تفرقه بین قومیتها و اقلیتهای مذهبی و دینی اداره کرده است و در این میان روشنفکری ایرانی باید درست عمل کند. همه باید سعی کنیم به خواست تمام اقشار توجه کنیم و با اتحاد آیندهی خود را رقم بزنیم نه اینکه مثل مردم افغانستان یا سوریه منتظر بمانیم که آمریکا یا سازمان ملل به دادمان برسد. سوریه، سوریه شد چون تمام اتکایش به کمکهای سازمان ملل بود؛ ولی ما تا همین الان یک حکومت دیکتاتور را بی هیچ کمک بیگانه فقط با تظاهرات خیابانی کلافه کردهایم. ضمنن ما ارتشی داریم که از بدنهای مردمی برخوردار است، و سپاه پاسداران نیز همین وضع را دارد، نگاه به چند فرماندهی نور چشمی خامنهای در سپاه پاسداران نکنید، شکی ندارم که اگر ارتش به مردم بپیوندد بدنهی سپاه دچار ریزش بزرگی میشود، چون از نزدیک شاهد چپاول مردم توسط فرماندههای خود بودهاند و اگر ذرهای وجدان و انسانیت داشته باشند باید به مردم بپیوندند. از طرفی مردم سوریه هرگز تجربهی ما را نداشتند، ما مردم خاموشی طی سیوهشت سال دیکتاتوری خمینی و خامنهای نبودیم و از تجربه و بلوغ سیاسی نسبی برخورداریم.
ما صد سال است که مدام یک کمدی سیاسی را تجربه میکنیم. از انقلاب مشروطه بگیر تا انقلاب سفید شاه تا انقلاب بیستودوی بهمن و تشکیل آنهمه سازمان سیاسی چپ و راست! ما مثل سوریه تکحزبی نبودیم و فقط حزب بعث نداشتیم، تجربهی جنگ هشت ساله را داریم، تجربهی قتلعام سال شصتوهفت، تجربهی دوران فرمایشی اصلاحات و تجربهی تحریم و زندگی در زیرزمین جهان را داریم. در ضمن حضور اینهمه روشنفکر تبعیدی در کشورهای مختلف سرمایهی کمی نیست، ما تجربهی کوی دانشگاه و جنبش سبز را داریم و طی تمام این سالها با مشقّت و سینهخیز به همین جایی که هستیم رسیدهایم، ما رنج کشیدیم و فقط در دمشق عشق و حال نکردیم؛ پس نباید با سوریه مقایسه شویم. طبق تز لنین ما از تمام امکانات یک انقلاب و تغییر بزرگ برخورداریم، فقط باید بیتفاوتی را کنار بگذاریم. بله ممکن است خامنهای دست به سرکوبی شدید بزند، اما باید مقاومت کنیم و با اتحاد نوع مبارزه را عوض کنیم. ما هنوز از خیلی حربههای اعتراضی مثل اعتصاب استفاده نکردهایم. مطمئن باشید مطلقن خطر جنگ داخلی در ایران وجود ندارد و خیلیها روی هوا تز میدهند. ما همه از دست حکومت چنان به ستوه آمدیم که حتی کنار طرفداران شاه ایستادیم، پس از اتحاد برخورداریم و جنگ داخلی در کشوری که مردمش با هم متحدند محال است که اتفاق بیفتد. هنوز یک هفته از شروع قیام نگذشته است، اما اینهمه دستاورد داشتهایم. اینکه مردم بهطور مطلق باورشان به روحانیت و خرافات را از دست دادند دستاورد کمی نیست. اینکه یاد گرفتند محافظهکار نباشند و دقیقن چیزی را که نمیخواهند با مرگ بر خامنهای فریاد بزنند مهم است، اینکه اصلاحطلبان و دلالان سیاسی حکومت و ستون پنجم را شناسایی کردهاند و از آنها دور شدند، بزرگترین دستاورد این قیام است. ما تا همین حالا هم اگر همهچیز تمام شود، بردهایم. بهزودی همه خواهند دید که بسیاری از صفها عوض میشوند و خیلی از نیروهای سیاسی تغییر گارد میدهند. در واقع آن انقلاب فکری مدّ نظر اتفاق افتاده است، فقط باید آن را عملی کنیم. در حال حاضر بزرگترین ضعف ما فقدان یک تریبون بزرگ است، تریبونی سرتاسری و مستقل که از آنجا بشود مردم را بسیج کرد. برای اینکه تاثیرگذار باشیم باید پایگاههای فکری و عملی مختلفی را کمکم مال خودمان بکنیم. کاش روشنفکری ایرانی بفهمد که الان وقت غر زدن نیست، فرصتی که مهیا شده واقعن تاریخیست و من واقعن متاسفم برای آن دسته از روشنفکران شعاری که مردم را از سوریه شدن میترسانند، ماندهام اینها چرا ذرهای به وظیفهی روشنفکرانهی خود واقف نیستند! اصلن گیرم که خطر سوریهای شدن وجود داشته باشد، پس باید دست روی دست بگذاریم که ایران، خالی از ایرانی بشود؟ خود وزیر کشور ایران میگوید در حال حاضر درخواست مهاجرت یکونیم میلیون نخبهی ایرانی در سفارتخانههای استرالیا و کانادا در حال بررسیست، آیا کسی بین شما توجهی به این فاجعه دارد؟ اصلن این یکونیم میلیون نفر جای ترک کردن کشورشان و آغاز زندگی تازه در کانادا و استرالیا، چرا سعی نمیکنند کشورشان بدل به جایی شود که میخواهند؟ نمیشود مدام شعار داد که مردم نمیفهمند! تازه این ادعا اگر درست باشد، مردم نمیفهمند چون روشنفکری و قشر تحصیلکردهی ایرانی خواجه و ترسو و فاقد مسئولیت است. من اتفاقن معتقدم که حالا مردم روشنفکری شعاری را جا گذاشتهاند و از آنها پیش افتادهاند. در هر انقلابی خطر هم وجود دارد؛ اما اگر روشنفکری شعوری لااقل حضوری پنج درصدی در روشنگری داشته باشد، محال است که قیام مردم به مقصدی درست نرسد.
ممکن است به این موارد نیز علاقه مند باشید