
فرم در شعر میتواند طیف گستردهای را دربرگیرد؛ به عنوان مثال، فرم میتواند در ظاهر یک شعر، در نحوهی چینش کلمات آن، در نوع رابطهی همنشینی یا جانشینی کلمات (فرم زبانی) و… وجود داشته باشد. در ادامه سعی میکنم این موضوع را به صورت تجربی و با استفاده از یک مثال عینی توضیح دهم.
زلزله
اجازه آقا
گاو اگر سُر میخورد
شیروانی اگر میافتاد
زیرِ آنهمه تیر آهن براى همیشه میمُردیم؟
آموزگار تکانی بر چهرهاش ریخت
دستهایش را از تهِ جیبش کَند
و آسمان روی سقفِ کلاس چندم نشست
نیمکتهای له شده!
درسهایی که از دستِ بچهها افتاد
و دیوارها چه خوابهایی برای مردم که نمیدیدند
تنها روی دستی که از زیرِ آوار بیرون آمد
صدای انگشتی برخاست!
اجازه آقا!
میتوانم برخیزم!؟
نکتهی مهمی که ابتدا باید مد نظر قرار دهیم، نحوهی چینش واژهها در سطرها است. به عنوان مثال، در سطرِ /آموزگار تکانی…/ از فعل ریختن استفاده میشود و یا در ادامه به جای “کتابهایی که از دست بچهها میافتند” از “درسهایی که میافتند” سخن گفته میشود؛ این دقیقن همان سیستم جانشینی زبان است. علاوه بر آن، اگر به تمام فعلهای به کار رفته دقت کنید، متوجه میشوید که زمان تمامی آنها مجهول است. تمام این اتفاقها، بعد زبانی فرم را تشکیل میدهند.
بعد دوم فرم، ترجیع یا همان قاب شعر است. درست است که در ظاهر، شاعر، زلزله را به عنوان موتیف مقید انتخاب کرده، اما میتوان از دل آن مفاهیم بیشتری را دریافت کرد. در ابتدای شعر، کودکی را میبینیم که از معلم خود سوال میپرسد که آیا زندگی آنقدر پوچ است که با تکان یک گاو از بین برود؟ در همان لحظه زلزلهای میآید و… اما نکتهی جالب در مورد این شعر، پایان بندی آن است؛ شعر با یک اجازه شروع و با یک اجازه تمام میشود. به نوعی راوی قصد دارد بگوید که چگونه این کودک پس از مرگ همه، باز برای برخاستن اجازه میگیرد و نیز فضای سرکوب شدهی ذهنی کودک را برای مخاطب بیان میکند. نکتهی جالب، پایان بندی کار و یا همان قاب است که شاعر توانسته با به کارگیری تیز هوشانهی یک جمله، در درون مایهی اصلی کار، چند تاویل مختلف ایجاد کند.
در قدم بعد به شکل شعر توجه کنید. نوع هارمونی و کشفی که در آن اتفاق افتاده، نشانگر فرم جاودانهی آن است. ممکن است برای شما سوال پیش بیاید که آیا فرم را فقط در شعرهایی با زبان خاص باید جست و جو کرد؟ یعنی اگر اتفاق زبانی ویژهای در یک شعر رخ ندهد آن شعر فرم ندارد؟ پاسخ مسلمن منفی است. تنها شرطی که میتوان برای زبان یک شعرِ دارای فرم قایل شد، تراش خوردگی و روانی آن است؛ یعنی زبان شعر باید به نحوی باشد که حس ادیت کردن به خواننده منتقل نشود. اگر یک شعر دارای فرم باشد، به سختی میتوان کلمهای را در آن حذف و یا جا به جا کرد. در شعر تازه، چینش خلاق نشانهها، برای رسیدن به فرم مهم است. فرم شعر تنها در ذهن شاعر شکل میگیرد، نه در جهان فیزیکی.
برای فرم میتوان مثالهای مختلفی در نظر گرفت؛ مثلن فرم استراکچر یا همان فرم ساختاری؛ که ساختار یک شعر را مورد بررسی قرار میدهد. فرم استراکچر؛ در واقع با گریزی به سیمنتیک استراکچر، یک متن را از لحاظ معنایی مورد بررسی قرار میدهد و چینش نشانهها را مد نظر قرار میدهد.عدهای فرم را به منزلهی قالب در نظر میگیرند؛ برای مثال این موضوع را مطرح میکنند که اگر در غزل، بیتها رابطهی عمودی داشته باشند، به یک داستان میرسیم. همانطور که در بررسی شعر زلزله مشاهده کردید، ما با شکست روایت روبرو هستیم که داستان مدام خط عوض میکند، این نکتهای است که به هیچ عنوان نمیتواند در غزل اتفاق بیافتد. اساسن در غزل با قالب روبرو هستیم، نه فرم! فرم؛ آن چیزی است که تکرار نشده باشد. غزل از همین جهت قابلیت فرم پذیری ندارد. در غزل تنها یک الگوریتم تکرار میشود و شاعر در زمینهای از پیش تعیین شده به آفرینش دست میزند.
هارمونی و موزیک متنی، به معنای تکرار یک آهنگ در قالبی کلاسیک نیست. این تکرار به هیچ عنوان ایجاد هارمونی نمیکند و باعث به وجود آمدن فرم نمیشود. نکتهی دیگر، تم موزیکال یک متن است. هارمونی یک شعر، تنها به معنای موزیک متنی نیست، بلکه مفهوم عمیقتری دارد. هارمونی یک شعر؛ به معنای ایجاد تناسب بین ابژههای موجود در متن است. در یک شعر تازه، تمام ابژهها باید در تناسب با یکدیگر قرار بگیرند و بین آنها یک دیالوگ در جریان باشد؛ مثلن در همین شعر زلزله وقتی شاعر صحبت از افتادن درس، از دست دانش آموزان میکند، به نوعی از دست رفتن کلاس آنها را هم برای مخاطب بیان میکند. در اینجا، شاعر قصد دارد به ما بفهماند که تمام دانش آموزان در بستر گاوی تحصیل میکردند که در ابتدای شعر از آن صحبت شد. دقیقن همینجاست که متوجه رابطهی تنگاتنگ فرم شعر، با مباحثی مثل نشانه شناسی میشویم. با وجود رابطهی تنگاتنگی که بین فرم یک شعر و نشانههای آن وجود دارد، نمیتوانیم فرم را تنها محدود به مبحث نشانه شناسی بدانیم. فرم گسترهی عمیقی از مباحث، مانند آوا شناسی، هارمونی و مهمتر از همه تخیل شعری را در بر میگیرد. تخیل داستانی، یکی از ویژگیهای مهم فرم شعری است. معنای این جمله این است که وقتی مخاطب با یک شعر دارای فرم برخورد میکند، علاوه بر داستان کلی و تخیل موجود در آن، میتواند شعر را از جنبههای دیگر نیز، مورد بررسی قرار دهد. یکی از ویژگیهای مهم هر شعر، داستان اجرا شده و یا همان تخیل داستانی آن است؛ مثلن در همین شعر زلزله، مخاطب در ابتدا باید سعی کند به نیت مولف از طرح این داستان پی ببرد. آیا هدف شاعر از آوردن این داستان مبارزه با خرافه گرایی ( در مورد گاوی که زمین بر روی آن استوار است) بوده است؟ آیا از زلزله متاثر شده و این شعر را نوشته است؟ آیا قصد مبارزه با دیکتاتوری را دارد؟ آیا مفهوم جامعه شناختی در پشت این مطلب پنهان است؟
نکتهی مهم در مورد فرم شعر این است که اگر شعری دارای فرم باشد، تقلید کردن از آن شعر تقریبن غیر ممکن است. فرم یک شعر ارتباط مستقیم با حسیت و شهود دارد. شاعر در لحظهی نوشتن چنین شعری، نه تحت تاثیر الهام، بلکه تحت تاثیر تمام انرژیهایش، شعر را مینویسد؛ یعنی یک تاثر عمیق، یک احساسات شدید شاعرانه که میتواند از یک اتفاق نشات گرفته شده باشد، با تخیل همراه و به شعری دارای فرم تبدیل میشود.
اساسن شعر خوب چه نوع شعریست؟ آیا شعر خوب شعریست که یک بیان استعاری زیبا دارد؟ آیا شعری است که اشیا در آن چیدمانی زیبا دارند؟ شعر خوب چه ویژگیهایی دارد؟
شعر خوب؛ شعری است که از هر جهتی به آن نگاه شود، کمال خودش را به نمایش بگذارد. شعر خوش فرم شعریست که با مخاطب یک دیالوگ ماندگار برقرار کند و هر زمان که مخاطب آن شعر را به یاد آورد، به اندازهی بار اول، تحت تاثیر قرار بگیرد. اساسن هیچ نقطهی پایانی برای یک شعر خوش فرم وجود ندارد. یک شعر خوب، همیشه و هر زمان، میتواند به مخاطب خود بیاموزد و او را متاثر کند. از همین رو میتوان یک شعر خوش فرم را برای مخاطب، به منزلهی یک آموزگار تصور کرد.
یکی از مهمترین ویژگیهای یک شعر خوش فرم، نا تمام بودن آن است. در انتهای شعر زلزله، مخاطب با جملهی “میتوانم برخیزم” روبرو میشود. این جمله، دقیقن شروع چالشی ذهنی برای مخاطب است. منظور شاعر از برخاستن یک فرد، پس از مرگش چیست؟ این پرسش مدام در ذهن مخاطب مرور میشود و در جایی که شعر تمام میشود، چالش در ذهن مخاطب استارت میخورد.
نکتهی مهم در مورد فرم این است که فرم را نمیتوان در قالب جمله تعریف کرد. از این جهت، مفهوم فرم را میتوان با مفاهیم انتزاعی، مانند آزادی، مقایسه کرد. به راستی چه کسی میتواند تعریف دقیقی از آزادی ارائه دهد؟ فرم هم دقیقن اینگونه است. هرکس که تعریفی از آن ارائه میدهد، به جرات، خود وی نیز درک درستی از فرم ندارد. چگونه میشود از یک مفهوم شهودی و انتزاعی تعریفی ارائه داد و آن را به چند جمله محدود کرد؟ فرم یک مفهوم شهودی است که تنها با تجربه و حس شاعرانه میتوان آن را کشف کرد. فرم، زمانی شکل میگیرد که شاعر خطر میکند؛ زمانی که شاعر مرزها را زیر پا میگذارد، از خطهای فکری میگذرد و مفاهیم تازه را کشف میکند. بهترین راه شناخت فرم، حس کردن آن است؛ یعنی تنها زمانی میتوان فرم را در یک شعر کشف کرد که به عرفان کلمات آگاه بود و به نوعی با کلمات عشق بازی کرد. فرم شعر باید بر پوست مخاطب احساس شود. آن را باید لمس و احساس کرد تا به درک آن رسید.
از سری سخنرانیهای علی عبدالرضایی در کالج که بهمنظور استفادهی آسانتر به فايلهای نوشتاری تبديل شده و در دسترس عموم قرار میگيرد. همچنین میتوانید آن را در مجلهی فایل شعر 2 نیز بخوانید.
ممکن است به این موارد نیز علاقه مند باشید