گاوهایی
که از پستانهایم میدوشید
تا بیخ گلوم
بغض میآورد بالا
بهدنیا نیامدهای شاید
که جنگلی تنهام توی آغوشت
غربت،
خورهی موذی میخورد مرا هرشب
میخزد تا زیر پتوی دونفره
ناخنهاش را
تا ته خودم/ میجوم
لای خیسهایی که میبردم
به هفت سالگی
– سلام هفت سالگی!!
که برنمیگردی با هیچ قطاری
از چشمهام دو تونل خیس
به نا کجا میزنی که منم!
حالا، آرام و بیصدا
غلت میخورد
تا زمین را به شاخی دیگر بیندازد
گاوی که از پستانهایم
میدوشد این غربت سترون را
«شیما قاسمی»
به ادیت این شعر توجه کنید:
ویرایش علی عبدالرضایی
تا بيخِ گلو بغضم
آورده بالا
گاوى که دوشيده از پستانم
شيرم را
بهدنیا نیامده شاید
که جنگلی تنهام توی آغوشت
خورهاى موذی
دارد میخورد مرا
و زيرم مىكند
مثل پلنگ روى پتو
كه ناخنهاش رفته لاى خيس
لاى هفت سالگيم
كه ديگر برنمىگردد با هيچ قطارى
دو تونل
دو غارِ طويل
چشمهاى خيس مناند
و با انگشتهات كه راهزناند
به نا کجا می… زنى که منم
و آرام و بیصدا
هى غلت میزنى
هى غلت مىزنى
تا زمین لاى دو شاخِ دیگر گير كند
و مثل گاوی
بدوشد از پستانم
نقد علی عبدالرضایی
شیما قاسمی شاعری است که توجه خوبی به هجاچینی در شعر دارد. مثلن در سطرهای:
گاوهایی
که پستانهایم میدوشید
تا بیخ گلوم
بغض میآورد بالا
بهدنیا نیامدهای شاید
که جنگلی تنهام توی آغوشت
هجاچینیها و شروع شعر بسیار خوب است و باید دید این برخورد معکوس در ادامهی شعر و سطری که به آن جواب میدهد چگونه است:
سلام هفت سالگی!
که برنمیگردی با هیچ قطاری
این نگاه، نگاه بسیار زیبایی است و همین سطر بهتنهایی یک شعر است. یا آن قسمت از شعر که میگوید:
از چشمهام دو تونل خیس
به ناکجا میزنی که منم!
میزنی یک تقطیع درونی در خودش دارد. یعنی میشد آن را به صورت می/زنی آورد. بسیار مهم است که در شعر کوتاه، فکر کنید که یک جمله مینویسید؛ یعنی بین سطرها، پاساژهایی را بسازید که باعث شود سطرهای پیدرپی (درصورتیکه نفس بلند بود) یکجا خوانده شوند. اگر توجه کنید ادیت شعرهایم بهگونهای هستند که گویا آنها را با یک نفس میخوانم و اگر جایی هجا کمی بلند میشود، سعی میکنم لحنم را کج کنم. این اختیاراتی است که شما در شعر سپید دارید. اینطور نیست که اگر وزن و قافیه را گرفتیم پس شعر سپید بیقانون است. من شاید در کل تاریخ شعر فارسی ایران، پنج شاعر بشناسم که بدانند فرم شعری، ساختار حرفهای، ساختار متنی و خصوصن فرم اجرایی چیست. منظور این است که بعضی از شاعران، شعر سپید را مانند غزل مینویسند و با همان فرهنگ غزلی با شعر سپید برخورد میکنند. زمانی هم که تصویرها را می چینند هیچ ارتباط ارگانیکی بین پارههای شعر وجود ندارد. البته اشعار کوتاه شامل این صحبت نمیشود. زیرا شعر چهار یا پنج سطری قابلیت فرمپذیری ندارد. شعرای کوتاهنویس که برخی از آنها مورد استقبال مخاطبان هم قرار گرفتهاند، اساسن شاعر نیستند زیرا شعر از شعور میآید و این شعور به مفهوم شعور زبانی و شعور تکنیکال است. توجه به تکنیک دلیل بر این نیست که هرکس تکنیک دارد پس تصنعی مینویسد، بلکه بخشی از شعر در تصنع و بعد از نوشتن شعر اتفاق میافتد.
خاطرم هست زمانی که جوانتر بودم به سیمین بهبهانی گفتم: شما در این وزنهای سختی که شعر میگویید، چطور ادعا میکنید شعر به شما الهام میشود؟ پنج سال پس از زمانی که از ایران خارج شدم، مصاحبهای منتشر شده از سیمین بهبهانی خواندم که گفته بود هرگز پیش نیامده بیش از دو مصرع یا دو بیت از غزلی با وزن مشکل را فیالبداهه گفته باشد و بقیه را میسازد. این حرف وی بسیار شجاعانه است!
درست است لحظاتی دچار شور میشویم و چند سطری را پرتابی میسراییم، مثلن پیش میآید که من بین سخنرانیهایم بداهه شعر میگویم و یا با هر تمی که انتخاب کنید، در لحظه میتوانم شعر بسرایم؛ اما این شعرها ساختار ندارند و البته خوانندهی معمولی متوجه این موضوع نخواهد شد.
در شعر شیما قاسمی، با اینکه ساختار وجود دارد، کلماتی هستند که باید حذف شوند. قطعن در شیما شاعر خوبی خوابیده است چرا که اشعار او حسیّت دارند. او باید مطالعاتش را مدرن کند زیرا در این شعر مشخص میشود که در حال گذر از یک دایرهی نئوکلاسیک است و اگر این پاساژها را بهخوبی رد کند، قطعن تجربیات تازه و خوبی خواهد داشت.
از سری نقدهای علی عبدالرضایی در کالج که بهمنظور استفادهی آسانتر به فايلهای نوشتاری تبديل شده و در دسترس عموم قرار میگيرد.