طلاق_علی عبدالرضایی

جاده‌ها را تا نکرده می‌گوید
این راه را من نخوابیدم که خوابید؟
این راه‌ها چه خوابی برای‌مان دیده‌اند؟
عزیزم بخواب!
برو به خواب ِپیاده‌روهایی که من گفتم اگر نگاهم کنی
این شعر را به چشم‌های تو تقدیم می‌کنم

کرد!

چنان فوری که اصلا نمی‌دانم آن بوسه را
به زنی که هزار سال پیش دیده‌ام داده‌ام یا هزار سال بعد
چنان به چنگ ِ آن دست‌های ناتمام افتادم که نمی‌دانم
با کدام پیاده به خواب‌های تو حمله کنم
مرا در آینه بارها باز کرده‌ام
دیشب در پیاده‌روهای تن ِ تو حراج شد
امشب در ته ِ چشم ِ تو خرج شد
هزار کولی ِ گیشا در شعرهایم گردو فروخت
و تو یک سطر هم در شعرهای دیشب نخوابیدی
زود باش!
امید    شاید اشاره‌ی مردی‌ست
پای آخرین تیر برقی که هست
آخر کدام دست چشم‌های مرا خواهد بست؟
دری که آن داماد را به خانه‌ی شما پرداخت؟
دروغی که زیبای همسایه را باخت؟
یا خیال ِ همان مردی که توی خواب ِ تو خوشبخت بود   کدام؟
من    یعنی کدام‌یک؟     تو    یعنی کدام؟
آخر آن دو نارون چگونه در کنار هم یک آسمان شدند     و خم نشدند؟
داماد ِ بی دلیل ِ آب بوده‌ام
تمام ِ آن دسته گل را من به آب داده‌ام
چرا به خواب ِ زنی رفتم که  صف‌های گرسنگی را رفت
جنب‌های هر ویترین پیاده‌روها گشت
آخر چگونه بنویسم که بعد خط نزنم
تو      یعنی کدام‌یک؟       من        یعنی کدام؟

منبع: مجموعه شعر پاریس در رنو