
هر چیز نهایتی دارد
نهایت قلکهای پنج دهسالگی
تفنگیست
که آب میخورد خشاب خشاب
نهایت جنگ
حماقتیست در لباس کابل
دینامیتی در آغوش بودا
و تفنگیست بر پیشانی غزنی
که سرش نمیشود
با شقیقهات بازی کند
یا کودکیات
به جاذبهی سیب
در دست معشوقهای
فکر کردهای آیا؟
نارنجکیست
که آنهم نهایتی دارد
مثل همان قلک
همان تفنگ
«مصطفی صمدی»
نقد علی عبدالرضایی
شعر از لحاظ ساختار معنایی خودبسنده و خواندنی از آب درآمده اما فرم گسستهای دارد، بارها تأکید کردهام بهتر است شعری که بیش از سی سطر ندارد مثل یک جمله خوانده شود یعنی همینکه کلمه اول شعر روی زبانت میافتد، بیهیچ لکنتی برسد به آخرین کلمه. شعر یکپارچه نیست و در آن گسستگی دیده میشود؛ به عبارتی قطعهقطعه شده است. همچنین لحن غلطی که شاعراستفاده کرده، طبیعت شعر را از آن گرفته است. بهطور مثال در سطر:
«هر چیز نهایتی دارد
نهایت قلکهای پنج ده سالگی
تفنگیست
که آب میخورد خشاب خشاب»
بااینکه هیچ اتفاقی در سطر اول نیفتاده اما ورودیه خوبی است و حسیت دارد . سطر آخر این اپیزود را هم میتوان به این شکل ادیت کرد: «که آب میخورد از خشاب» تا سطر بهتری ساخته شود.
ترجیح من این بود که مصطفا صمدی از واژههای خش و آب بیشتر کار میکشید و اینگونه هوش بیشتری صرف زبان شعر میکرد، همچنین میتوانست قبل از سطر «نهایت جنگ»، کلمهی «حتا» را بیاورد تا لحن خوبی بین دو سطر قبل و بعد ایجاد کند و خوانش متن روانتر شود.
در سطر «با شقیقهات بازی میکند کودکیات»، بهتر است که «ات» از واژهی «کودکیات» حذف شود؛ زیرا «ات» در اینجا اضافی است. کلمهی «معشوقه» فضایی کلاسیک و سانتیمانتال به شعر میدهد بنابراین «دختر» جایگزین مناسبی برای آن است. جاذبهی سیب نیز هرچند اشاره به کشف جاذبه دارد و اینگونه میخواهد آن را به جذابیت معشوق ربط دهد، اما با کلیت شعر نمیخواند و انسجام و تمرکز را از متن میگیرد. خوانش شعری که ساختار متمرکز دارد باید مثل آبی که در سرازیری جاریست، روان باشد در نتیجه ایجاد ربط خوانشی بین قطعاتش بسیار مهم است. خشونت موتیف مقید این شعر است و خوشبختانه تمام موتیفهای آزادی که به کار رفته، رابطهی معنایی محکمی با موتیف مقید دارند. در واقع عکس شعر خوب درآمده اما قاب ندارد چون در اجرا دچار سکته است.
شعری که ساختار متمرکز دارد باید مثل یک جمله خوانده شود؛ بنابراین پیشنهاد میکنم وقتی شعر تازهای مینویسید، آن را با صدای بلند بخوانید تا سکتهی خوانشی یا تشدیدی که در آن اتفاق میافتد بر شما معلوم شود و بدین ترتیب در بسیاری از موارد با حذف بعضی واژهها شعر یکدست میشود.
ویرایش شعر
هر چیز نهایتی دارد
نهایت قلکهای پنج ده سالگی
تفنگیست
که آب میخورد از خشاب
نهایت جنگ حتی
حماقتیست در لباس کابل
دینامیتی لای پای بودا
و تفنگیست بر پیشانی غزنی
که سرش نمیشود
با شقیقه بازی کند
یا کودک
هرگز به سیب
در دست دختری
فکر کردهای آیا؟!
نارنجکیست
که آنهم نهایتی دارد
مثل همان قلک
همان تفنگ