«مارماهی»
ماه در ندارد
مادر ندارد مار
و ما که در ما در داریم
مورچه در زمستان میگیریم
نه خزان
که اشک از درختم برگ میریزد
ماری در آستینداری هفت شب
که اگر خطش بزنم
میکشم از خود
تا خون بچکد از ماه
با کرهی خوشمزه لاس
میزنم به لای پام که سر بخورد
اگر اینکه لمبر داده زیر شکم
کمی ول کند
تا جنگ دربگیرد
و خون گِل کند بین النهر
که آدم ول کند
پرده میدوزم
برای پنجرهی دستهات
که فرو شده در ماه
تا بیمادری کند مار
بی مارماهی مادر
چرا لب نمیدوزد
لبههای بدنم
از شرِّ این مارماهی
که تیر میکشد
زیر شکمم
«خزان زندی»
نقد علی عبدالرضایی
شعر اینطور شروع میشود:
«ماه در ندارد
مادر ندارد مار
و ما که در ما در داریم
مورچه در زمستان میگیریم»
در شروع شعر با چند تمهید روبهرو هستیم. تمهید اول اینکه شاعر سطر «ماه در ندارد» را در ابتدای شعر آورده است. آیا منظورش خود ماه است که در ندارد؟ یا اصلن درِ ماه کجاست؟ آیا منظورش این است که برای مثال دنیا یا زمین در ندارد؟ در حقیقت مسئله اینجاست که چون خیالِ شعر، خیال بزرگی است؛ بنابراین دادههای مشخصی را نمیتوان تعیین کرد. پس ماه در اینجا یک گزارهی آزاد است و ما قصد داریم که بدانیم ماه در اینجا استعاره از چیست و جای چه چیزی نشسته است؛ زیرا وقتی شاعر سطری را میآورد، باید در ادامه به آن جواب دهد و روابطی ساختاری خلق کند.
شعرخوانش زیبایی دارد و ریتمیک است. در شعر کلاسیک اگر یک سطر با وزن دوری «مفتعلن» یا «فاعلاتن» داشته باشیم، باید در سطر بعدی نیز همین وزن تکرار شود. ازلحاظ آوایی بعضی از ارکان به هم نزدیک هستند، مثلن در وزن دوری فعلاتن، جای فعلاتن در رکن اول میتوان کلمه یا عبارتی با وزن فاعلاتن آورد، پس فعلاتن با فاعلاتن نزدیکی دارد یا در وزن دوری مفتعلن، طبق قاعده تسکین میتوان جای دو هجای کوتاه مفتعلن یک هجای بلند قرارداد؛ به عبارتی مفتعلن میتواند بدل به مفعولن شود؛ با این توضیح، میخواهم بگویم بعضی ارکان عروضی را میتوان بهجای ارکان دیگری به کار برد؛ البته غزل سراها متأسفانه از این تکنیک استفاده نمیکنند و قبض و بسط وزنی در کارشان اتفاق نمیافتد، مبادا که شعرشان دچار سکته شود. این جماعت اساسن از شعور موسیقایی برخوردار نیستند. اگر از این روش ماهرانه استفاده شود، شعر کلاسیک فارسی از دام وزن مسلط رهایی پیدا کرده وارد وزنهای ترکیبی میشود. من در کتاب اولم غزلی داشتم که از وزن دوری مفتعلن برخوردار بود و به خاطر اینکه موزیک شعر با کارهای مولوی نزدیکی نکند، در هر بیت چندین بار از قاعدهی تسکین استفاده کردم یعنی بارها مفعولن را جای مفتعلن آوردم و یادم است بسیاری از شاعران کلاسیک مطرح از آن ایراد وزنی میگرفتند و وقتی توضیح میدادم تعجب میکردند. یکی از بیتهای آن غزل این بود:
«بیشتر از هرجایی اینجا تر آنجا تر
بیشتر از بیجایی من جایی جا شدهام»
مثلن سطر «ماه در ندارد» ازنظر وزن تکیهای از ریتم «تق تق تتق تق» پیروی میکند و در سطر بعد «مادر ندارد مار»، ریتم به «تق تق تتق تق تق» تبدیل میشود که میبینیم عینن تکرار شده اما اگر بخواهیم ازنظر وزن عروضی شعر را تقطیع کنیم، سطر «ماه در ندارد» بر وزن «فاعلن فعولن» و سطر «مادر ندارد مار» بر وزن «مستفعلن فاعل» است؛ یعنی شعر ازلحاظ تقطیع عروضی جواب نمیدهد و عینن تکرار نمیشود درحالیکه از وزن تکیهای برخوردار است. منظور این است که اگر موزیک متنی یا لحن بهدرستی در شعر آزاد به اجرا دربیاید، بهطور تقریبی وزن تکیهای خواهد داشت، درحالیکه محال است وزن عروضیاش تکرار شود و این نشان میدهد که شعر آزاد، ریتم محور است و اگر شاعر از مهارت لازم برخوردار باشد میتواند از ارکستر کلمات، سمفونی خلاقی به دست دهد.
متأسفانه شاعران ایرانی درکی از سمفونی متنی ندارند و بر موزیک و پتانسیل کلماتشان اشراف ندارند و اگر یکی از سطرهایشان با موزیک آغاز شود، همان را در بقیه سطرها تکرار میکنند یعنی با تکرار، هارمونی ایستا میسازند نه با حرکت موسیقایی و رفتاری دینامیک و پیشرونده با آوای کلمات. مثلن اگر در سطری از وزن تکیهای تق تق تتق استفاده کنند در سطر بعدی هم عین آن تکرار میشود یا اگر در سطری مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل آورده شد، سطر بعدی نیز باید بر وزن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل باشد و توجهی به آن دسته از ارکان عروضی که باهم همسایهاند، ندارند یعنی شعر فارسی دچار فقدان موزیک و سمفونی¬ست و نمیدانند تکنیکهایی وجود دارد که در آنها با ترکیب وزن هجایی و تکیهای و عروضی میتوان به یک لحن و موزیک متفاوت رسید و اصلن همین حرکت موزیکال است که کلمات را به سمت سمفونی سوق میدهد.
بهطور مثال به دو سطر اول همین شعر توجه کنید، ازلحاظ عروضی جواب نمیدهد ولی میبینید که شعر ریتمیک است و شاعر بیآنکه بداند، در آن از وزن تکیهای تبعیت کرده¬ست. در دو سطری که مثال زدم هرچند سرعت سطرها کم است؛ اما همچنان خوانش آن جذابیت دارد. دلیل این امر دقت لحنی شاعر بوده زیرا ذهن او کمکم دارد به درکی سمفونیک میرسد. اساسن اغلب شاعرانی که بهطور فعال در کالج شعر کار کردهاند، محال است شعری بنویسند که زبانش فاقد هارمونی و خطی باشد.
حالا سعی میکنم بیشتر به بُعد معنایی شعر بپردازم و با توجه به تمهیدی که در ابتدای شعر آمده، بفهمم منظور شاعر از مار چیست. بهواقع مار در این شعر حضوری استعاری دارد. در ادامه شاعر مورچه را در زمستان آورده که رفتاری غیرمتعارف است. واژهی «خزان» در شعر ایهام دارد؛ زیرا علاوه بر نام شاعر، به فصل پاییز نیز اشاره دارد. در اینجا شاعر «خزان» را به شکلی نمایش داده که ایجاد فضایی دو بعدی کرده است؛ بنابراین چند واژگانی در این سطر اتفاق افتاده و اینگونه شعر نویسشی چند تأویلی دارد. تمام واژگان در این اپیزود خصلت تبدیلی پیدا کردهاند. مثلن «خزان» میتواند پاییز و یا خود شاعر باشد. بهطورکلی مؤلف اینجا برخوردی تکنیکال با اثر دارد.
«ماری در آستین داری هفت شب
که اگر خطش بزنم»
مار در این سطر به اپیزود اول و سطر «مادر ندارد مار» برمیگردد، پس مار در آستین داشتن نشانهی توطئهای است، زیرا شاعر بهجای مار هفتخط، مار هفت شب را آورده است.
«میکشم از خود
تا خون بچکد از ماه
با کره خوشمزه لاس
میزنم به لای پام که سر بخورد»
در این اپیزود، موسیقی میشکند. ماه در اینجا نشانهی واژن دختر است. «با کره» نیز دو معنی پیدا میکند: یکی دختر باکره و دیگری همان کَره است که خاصیت چرب کردن دارد.
ارتباطها در این سطرها زیاد بوده و این مسئله، نشانهی علاقه زبانی شاعر است. در حقیقت این ارتباطها بسیار ریز هستند اما خواننده درنهایت به یک جواب میرسد.
«اگر اینکه لمبر داده زیر شکم
کمی ول کند
تا جنگ دربگیرد
و خون گِل کند بین النهر
که آدم ول کند
پرده میدوزم
برای پنجرهی دستهات
که فرو شده در ماه»
شاعر در ابتدای این اپیزود به شکمی بزرگ اشاره میکند و بعد قاعدگی و جاری شدن خون بین رانها را پیش میکشد و شکاف بین انگشتها، نقش پنجرهای را پیدا میکند که در واژن فرورفته است.
«تا بیمادری کند مار
بی مارماهی مادر
چرا لب نمیدوزد
لبههای بدنم
از شرِّ این مارماهی
که تیر میکشد
زیر شکمم»
در ادامه میبینید که مار در شعر معنا پیداکرده و رُل آلت مردانه را ایفا میکند. منظور از سطر «چرا لب نمیدوزد لبههای بدنم» همان لبههای واژن است و ماه اگر استعارهای از واژن باشد، در اینجا معنای باکرهگی میدهد.
شعر ظاهر پیچیدهای دارد ولی ما بهصورت عمودی شعر را دنبال کردیم و به دلیل اجرای درست، توانستیم به معنا برسیم زیرا با یک متن خودبسنده مواجهیم. شعری اروتیک که ارجاع به درونمتن دارد و تمام عناصر آن باهم در ارتباطاند.
از سری نقدهای علی عبدالرضایی در کالج که بهمنظور استفادهی آسانتر به فايلهای نوشتاری تبديل شده و در دسترس عموم قرار میگيرد.